ماجرای توبه قهرمان بوکس به خاطر عشق دخـتر رزمی کار
راز سرقتهای دزد حرفهای که به خاطر دختر مورد علاقهاش عهد بسته بود خلاف نکند با دستگیری 2 جیببر فاش شد.
کد خبر :
531484
روزنامه ایران: همه چیز بعد از آزادی از زندان در یک درگیری اتفاقی با یک دختر رزمی کار در منطقه شوش شروع شد. مرد جوان در این ماجرا دلباخته دختر شد و تصمیم گرفت جریان زندگیاش را تغییر دهد. اوایل فروردین سال 94 سیروس 41 ساله با گذراندن دوران محکومیتش به اتهام سرقت از زندان آزاد شد، در حالی که همه زندگیاش را از دست داده و به قول خودش منفی صفر شده بود. سیروس جوان قـــــوی هیکل و ورزشکاری بود که به گفته خودش در دوران سربازی 2 بار قهرمان بوکس ارتش شده و قهرمانی کشور و آسیا را نیز در کارنامه ورزشیاش داشت ولی به خاطر هیجان و طمع به دست آوردن پول زیاد دست به دزدی زد تا اینکه همسر اولش او را لو داد. دزد جوان با این شعار که فقط باید به آدمهای ثروتمند دستبرد زد، دزدیهای کمی را انجام داده اما پول زیادی به جیب زده و صاحب خانه، ویلایی در شمال و خودرویی لوکس شده بود و همه زندگی اش را برای فرار از دست پلیس به نام همسر اولش کرده بود تا اینکه سال 92 همسرش همه داراییاش را تصاحب کرد. زن سیروس که به خاطر اختلاف با همسرش و خانواده او احساس خطر میکرد تصمیم گرفت قبل از اینکه شوهرش برای طلاق به دادگاه برود او را به عنوان
سارق حرفه ای لو دهد. پلیس نیز با ورود به خانه سیروس و کشف اموال دزدی و دستگاه گنجیاب وی را راهی زندان کرد. بدین ترتیب همسرش نیز همه سرمایه اش را به چنگ آورد.سیروس پس از حدود دو سال وقتی از زندان آزاد شد هیچ پولی نداشت به قدری هم زمین خورده بود که به خودکشی فکر میکرد ولی در تاریکترین لحظات زندگیاش یعنی 5 روز پس از آزادی روزنه امیدی در زندگیاش باز شد.وی برای دیدن یکی از بستگانش به خیابان شوش رفته بود که ناگهان با دختر جوانی روبهرو شد. دختر رزمیکار با گاردی که گرفته بود رو به سیروس کرده و در حالی که او را با نام دیگری صدا کرد و گفت: « خوب پولهایمان را بالا کشیدی و....» سیروس که با دیدن این صحنه شوکه شده بود ابتدا برای در امان ماندن از ضربات احتمالی دختر رزمی کار در برابر او گارد گرفت اما سپس با لحنی آرام به دختر جوان گفت: خانم به خدا اشتباه گرفتهای. این بار منصوره پس از دقت بیشتر متوجه اشتباهش شد و از سیروس عذرخواهی کرد و به مسیرش ادامه داد.اما همین چند لحظه کافی بود تا سیروس به گفته خودش یک دل که نه صد دل عاشق او شود و به بهانه پیگیری ماجرای کلاهبرداری از دختر جوان توانست ارتباطش را با او نزدیک
کند. بدین ترتیب مشخص شد مرد جوانی حدود 20 میلیون تومان از دختر جوان کلاهبرداری کرده و متواری شده است. آشنایی منصوره و سیروس ادامه داشت تا اینکه جوان بوکسور تصمیم به ازدواج با او گرفت و با گذشت زمان و به آرامی سرنوشت تلخ زندگیاش را برای دختر جوان بیان کرد. این در حالی بود که دختر نیز به سیروس که تحصیلکرده، سابقهدار و چرب زبان بود علاقهمند شد.سیروس از همان موقع به خاطر علاقه شدید به منصوره توبه کرد و تصمیم گرفت زندگی آرام و سالمی بسازد. بنابراین در نخستین گام زندگی به دامداری تعطیل شده پدرش رفت و با خرید چند رأس گاو و گوسفند شروع به کار کرد اما خیلی زود دامهایش به خاطر بیماری تلف شدند. بنابراین او پس از ورشکستگی مسیر جدیدی برای پولدار شدن انتخاب کرد. مرد جوان برای شروع کار به پول نیاز داشت. پس این بار به سراغ دوستانش که موادمخدر می فروختند رفت و خردهفروش شد.سیروس با این ادعا که چون موادمخدر صنعتی زندگی افراد را تباه میکند فقط در خرید و فروش تریاک فعالیت میکرد به دلیل اینکه مشتریانش افراد سن بالا و پولدار بودند پول خوبی از این کار به دست میآورد اما از آنجا که راه کج هیچ وقت به مقصد نمیرسد خیلی زود
رازهایش فاش و دستگیر شد. دستگیری عجیب 10 خرداد امسال مأموران پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس علی وسیله ایرد موسی از شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران برای دستگیری 2 جوان جیببر به خانهای در جنوب پایتخت رفته بودند که میزبان و جوان قوی هیکلی را نیز در مخفیگاه آنها دستگیر کردند. نفر سوم کسی نبود جز سیروس که ادعای بیگناهی میکرد اما وقتی نزد بازپرس پرونده ایستاد با بیان سرنوشت زندگیاش گفت: این 2 مرد از من مواد میخواستند و زمانی که به مخفیگاهشان رفتم مأموران پلیس وارد عمل شدند و تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که مواد را داخل جوی آب بیندازم. نامزد سیروس که برای دیدن او به دادسرا آمده بود در حالی که اشک میریخت به بازپرس گفت سیروس مرد مهربان و دل پاکی است با اینکه خانوادهام با شنیدن دستگیریاش شوکه شدهاند اما میخواهم با او زندگی کنم و با هم زندگی خوبی داشته باشیم. بنابر این گزارش، بازپرس پروند نیز دستور داد سیروس برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران قرار گیرد و به این ترتیب سیروس وارد مرحله دیگری از زندگی پرماجرایش شد.