علی آبادانی فراموش نمیشود
چاووشی هر چه که بخواند، هر جا که باشد، هر کاری که بکند، همین که غصههای خانوادهی علی آبادانی یک دست را در دلش دارد دوست داشتنی و قابل احترام است...
سرویس فرهنگی فردا؛ سید یوسف مرادی: جنگ که شروع شد، یک ملت آواره شد و حالا بعد از ۳۶ سال، تاریخ همه چیز را می نویسند، حتی تاریخ پخش پلنگ صورتی را، اما هیچ کس علاقهای به نوشتن سرگذشت میلیونها انسان آواره ایرانی در هشت سال جنگ ندارد.
جنگ که شروع شد، پدرم - هم او که انتهای مهربانی بود- یک خیابان بعد از کوچه مان، یک خانه اجاره کرد و نامش شد، ستاد رسیدگی به جنگ زدگان.
اگر چه سفره خودمان آن روزها تعریفی نداشت، اما، جنگ زدگانی که در شهر ما ماندگار شدند، هنوز هم بعد از قریب به چهار دهه، از مردی میگویند، که در آن سالهای سخت، بیشتر از خانوادهاش، نگران جنگ زدگان مظلوم خرمشهر و آبادان و هویزه و … بود. مردی که نامش آقای پدر بود.
آهنگ «جنگ زده» چاووشی را که گوش دادم، بی اختیار رفتم به دهه شصت، همانجا که لیلا، دختر شش ساله علی آبادانی - که فقط یک دست داشت-، سر فلکه ساعت شهرمان، کنار پدرش که نوشابه کوکاکولا میفروخت، مینشست، تا هر وقت پدرش که در خرمشهر موجی شده بود، به رعشه بیافتد، تمام خیابان مطهری را یک نفس بدود تا در خیابان سینما، مادرش را خبر کند، که گوشه خیابان، بساط شلغم داشت…
چاووشی هر چه که بخواند، هر جا که باشد، هر کاری که بکند، همین که غصههای خانوادهی علی آبادانی یک دست را در دلش دارد دوست داشتنی و قابل احترام است.