شلاقها برای چه به صدا در می آیند؟ / داستان هفت از نودسینمایی تا مجله خانواده سبز!
این نوشته در 7 پرده روایت نسبتا کامل و جالبی از سه دوره ساخت برنامه هفت جیرانی، گبرلو و افخمی و مواجهه منتقدان و اهالی رسانه با هریک ارائه داده است، از نود سینمایی تا مجله خانواده سبز، و از درخواست مناظره ارزشی ها تا حکم شلاق روشنفکران!
کد خبر :
528148
سرویس فرهنگی فردا: همراه با بالاگرفتن فشارها به برنامه هفت پایگاه خبری رجا روایت نسبتا کامل و جالبی از سه دوره ساخت برنامه هفت جیرانی، گبرلو و افخمی و مواجهه منتقدان و اهالی رسانه با هریک ارائه داده است، از نود سینمایی تا مجله خانواده سبز، و از درخواست مناظره ارزشی ها تا حکم شلاق روشنفکران!:
«سازندگان هفت میدانند چه میکنند و دنبال چه هستند و متأسفانه چیزی که دنبالش هستند، چیز خوبی نیست!» این آخرین جمله از یادداشتی با تیتر «هفت نفرتانگیز» در روزنامهی سینما به سردبیری «فریدون جیرانی» -طراح و مجری نخستین سری از برنامهی «هفت»- است. یادداشتی که پشت پردهی همهی مشکلات این روزهای روشنفکران با «هفت» افخمی را برملا میکند. به روایت روشنفکران، مشکل «هفت» دوران افخمی این است که خیلی حسابشده و دقیق و با سناریو است، اما این سناریو و برنامهی مدون ظاهراً در راستای به چیزی است که به زعم روشنفکران چیز خوبی نیست. اما «افخمی» واقعا دنبال چه چیزی
است؟
1
تا قبل از اینکه «سینمای ایران» صاحب یک برنامهی تخصصی شود، خیلی از اهالی سینما و به ویژه روشنفکرترهایشان با دریغ و حسرت از نبود یک «نود» سینمایی در رسانهی ملی گلایه میکردند که چرا نباید سینمای ایران مثل فوتبال ملی، صاحب یک تریبون اختصاصی و البته چالشی مثل نود باشد که در آن مهمترین اتفاقات هفتگی هنر هفتم با «صراحت» مرور شود؟
این آرزوی لااقل لفظی روشنفکرها، تا جایی بود که برنامهی «هفت» در آغازین روزهای شروع به کار خود، اصولاً با نام «نود سینمایی» شناخته میشد و با این عنوان، نامش بر سر زبانها افتاد تا این مطالبه پاسخ یابد. اما زمان زیادی لازم نبود برای اینکه ثابت شود گارد «فریدون جیرانی» نسبت به سینما، خیلی تفاوت دارد با گارد «عادل فردوسیپور» نسبت به فوتبال. البته «جیرانی» شاید روزهای اول نسبت به این عبارت نود سینمایی واکنش نشان نمیداد و حتی بر سبیل هوش ژورنالیستیاش از آن استقبال هم میکرد و فراتر از آن، با همین عبارت، کنجکاوی و رغبت مخاطبین و رسانهها را نسبت به
برنامهاش برمیانگیخت، اما خوب میدانست که هیچگاه نمیخواهد برنامهاش تبدیل به یک «نود سینمایی» شود. چون قرار نبود او از یک سوراخ، دوبار گزیده شود...
2
«فریدون جیرانی» چند سال قبل از اینکه به سرش بزند که یک برنامهی سینمایی راه بیندازد، هوس کرده بود تا یک سهگانهی سینمایی در مورد سینما و «ستارهها»یش بسازد. «ستاره میشود»، «ستاره است» و «ستاره بود». همگی در مورد پشت پردههای سینما. اما جلد اول این سهگانه، انتقادیتر و آوانگاردتر از بقیه بود و نیمنگاهی داشت به نیمهی فسادآلود و بیرحم سینما و سرنوشت عشاق نگونبخت پردهی نقرهای که گاه یک نقش سینمایی را به قیمت عفتشان معامله میکنند.
«جیرانی» اما خیلی زود فهمید که اهالی همان سینمایی که تاریخ فیلمسازیشان، تاریخ نق و نقد همه چیز و همه کس است، خود اصلاً توقع نقد شنیدن را ندارند. چنانکه «ستاره میشود» با شکایت برخی اصناف سینمایی توقیف شد و بعدها با جرح و تعدیل روی پرده رفت. و این درست، آغازی بود بر پایان ایدهی «نود سینمایی». جیرانی با هوش و «فراستی» که داشت، هم میدانست که نمیتواند جذابیت برنامهاش را قربانی طبع لطیف و انتقادناپذیر سینماییها کند و بدون بحثهای چالشی، مخاطب را راضی کند هم اینکه نمیخواست با اهالی سینما دربیفتد. بنابراین نقش بدمن برنامهاش را به «فراستی» داد و خودش
کنار ایستاد. او درست فهمیده بود. سینمای ایران «عادل فردوسیپور» نمیخواست.
3
خیلی زود راه برنامهی «جیرانی» از «نود» جدا شد. «جیرانی» اوایل سعی میکرد توازن را میان نگاههای مختلف سینمایی رعایت کند. اما «روشنفکرها» همین را هم قبول نداشتند. تا جایی که تمام نشریات سینمایی همان اوایل، شروع کردند به نقد «هفت» جیرانی. مجلهی فیلم پروندهای علیه او رفت و خیلیهای دیگر، او را بابت نپرداختن به انحلال خانهی سینما، دادن تریبون اختصاصی به «فراستی» و امثالهم زیر تیغ تندترین نقدها بردند.
«جیرانی» اما میان واقعیت و مصلحت، دومی را انتخاب کرد. او خوب میفهمید که اهالی سینما از دیدن «نود» لذت میبرند، اما اگر پای خودشان در میان باشد، دوست دارند مهمان «بهرام شفیع» در «ورزش و مردم» باشند تا «عادل فردوسی پور». بنابراین «جیرانی» روز به روز در نقد روشنفکری محافظهکارتر و در نقد سینمای ارزشی، جسورتر شد. برای «دهنمکی»ها و «کوشکی»ها فردوسیپور بود و برای «مهرجویی»ها بهرام شفیع.
به همین سیاق، همه چیز داشت رو به روال پیش میرفت که ناگهان، پرداختن به او مباحث خارج از حیطهی تخصصیاش -سینما- از جمله انکار جنبش 99درصدی در آمریکا و صحبت کردن در مورد اینکه مذهبیون در اقلیت جامعه قرار گرفتهاند، مدیریت وقت صداوسیما را به این نتیجه رساند که «جیرانی» در آستانهی تبدیل شدن به یک «فردوسی پور» بدون مخاطب است. یعنی مثل مجری مشهور «نود» به همهی موضوعات سرک میکشد و خارج از روال ورزشی برنامه، فتوا میدهد؛ با این تفاوت که «فردوسیپور» لااقل در مورد فوتبال هم گارد انتقادی خود را حفظ میکند و به همین سبب، برنامهی چالشی او مخاطب دارد، اما
«جیرانی» در حیطهی تخصصیاش سینما، به ورطهی «حفظ وضعیت موجود» «مسامحه در مواضع سینمایی» افتاده و برنامه را از ریتم انداخته است.
در همین میانه، نامهی درخواست رسانهها از ضرغامی برای برپایی یک مناظره میان «جیرانی» و نمایندگان سینمای ارزشی (وحید جلیلی، سعید مستغاثی و دکتر مجید شاهحسینی که نام آنها در نامه درج شده بود)، پاس گل جبههی فرهنگی انقلاب به «ضرغامی» بود تا «جیرانی» را به همین بهانه برکنار کند و هزینههای تغییر او را به گردن رسانههای ارزشی بیندازد. در حالی که درخواست رسانهها، تنها برگزاری یک مناظره بود و بس. به هر حال،دوران «هفت» جیرانی خیلی زود تمام شد.
4
«گبرلو» اما از همان اول با ژست محافظهکاری به جای «جیرانی» آمد. او را خیلیها اصلاً به همین صفت میشناختند. روزنامهنگاری که سعی میکرد با همه ارتباط خوبی داشته باشد. هم با منتهی الیه راست هم با منتهی الیه چپ! قبول کنید که کار سختی است! اما مشکل اینجا بود که هیچکس او را به عنوان یک متخصص سینمایی قبول نداشت. بنابراین کسی از ایدهی آمدن «گبرلو» استقبال نکرد. به خصوص که روشنفکران از رفتن «جیرانی» ناراحت بودند و انقلابیها هم، نه «گبرلو» را از خود میدانستند و نه حاضر بودند با حمایت از او، در پازلی که ضرغامی طراحی کرده بود، بازی کنند.
حالا با آمدن «گبرلو»، دیگر صحبت کردن از «نود سینمایی» حتماً یک شوخی بود. «گبرلو» اصلا روحیهی چالشی نداشت. قصد چالش هم نداشت. بنابراین، در قدم نخست او «فراستی» را حذف کرد و منتقدین روشنفکر مجلهی فیلم و رسانههای اصلاحطلب را جایگزین آنها نمود.
جالب اینکه آن اوایل، «گبرلو» بیشتر به عنوان یک «چهرهی منتسب به جناح راست» شناخته میشد، اما هر چه برنامه جلوتر رفت، اتفاقاً او روز به روز نزد جریان روشنفکری محبوبتر شد.
شعار «هفت» گبرلو، «هفت برای سینمای ایران» بود. اما او در عمل، داشت «هفت»ای را روی آنتن میبرد که رویکردش «هفت برای سینماگران ایران» بود. یعنی منافع سینما، داشت فدای منافع سینماگران میشد. «گبرلو» یک ملاحظه در این برنامه بیشتر نداشت و آن هم اینکه، سینماگران باید از این برنامه راضی باشند. نباید هیچ سینماگری، از دیدن هفت ناراحت شود. حتی «جعفر پناهی»، حتی «محمد آفریده» و حتی «رضا درمیشیان» که فیلم حامی فتنه ساخته بود.
غلظت این رویکرد به حدی منزجر کننده شده بود که «گبرلو» از مهمانان مشهورش، سوالاتی از این دست میپرسید که مثلاً «آرزوی سینمایی شما چیست؟»، «برای علاقهمندان جوان سینما که این روزها عطش ورود به این حوزه را دارند، چه توصیهای میکنید؟»، «چرا شما انقدر بازیگر خوبی هستید؟» و قس علیهذا. اصلاً او در برابر مهمانان سینماییاش از پیش بازنده بود. او فقط میخواست بستری مهیا کند که چهرههای مشهور به برنامهاش بیایند. در این مسیر هم، البته موفق بود.
القصه اینکه «گبرلو» برنامهای را که قرار بود تبدیل به یک «نود سینمایی» شود، به سیاق مجلهی «خانوادهی سبز» اداره میکرد. البته کاش «هفت گبرلو» جذابیت این مجلههای زرد را داشت لااقل. «هفت» گبرلو، در اولین نگاه، یک برنامهی غیرجذاب و خنثی بود که البته سینماگران ایرانی را راضی میکرد. آنها نیاز به یک «روابط عمومی» داشتند که «گبرلو» کاملا این نیازشان را برطرف میکرد. در مواقعی هم که مثلاً به فیلمی مثل «عصبانی نیستم» یا «خانهی پدری» اعتراضاتی میشد و نهایتاً این فیلمها از اکران بازمیماندند، «گبرلو» در راستای همان وظیفهی «روابط عمومی» بودنش،
سرمقالهای علیه تندروها میخواند، از مضرات به هم خوردن آرامش در سینمای ایران میگفت و آنها را دعوت به گفتگو و آرامش میکرد!
«گبرلو» البته در مرتبهی دوم، یک ملاحظهی دیگر هم داشت. او به هیچ وجه نباید با «ارزشیها» در یک قاب قرار میگرفت. «هفت گبرلو» تماماً عبارت بود از یک شهادتین روشنفکری برای اثبات حسن نیت او به سینماییها. شهادتین کسی که به واسطهی حضورش در خبرگزاری فارس و روزنامهی رسالت، مورد اعتماد واقع شده بود برای هدایت مهمترین تریبون سینمایی کشور. اما حالا، به همان خاستگاه نخستش، داشت لگد نثار میکرد.
اما هر چه بود، «گبرلو» در نظرسنجیهای سینمایی محبوب منتقدانی شده بود که به آنها مجال حضور در برنامه را میداد. تا جایی که در نظرسنجی روزنامهی «هفت صبح» از تعداد زیادی منتقد سینمایی، «هفت گبرلو» نمرهی قابل قبولی کسب کرد. اینجا هم البته، تفاوت بین نظرات مردم و منتقدان عیان بود. برنامهی «هفت» روز به روز، کم مخاطبتر میشد و در عین حال، میان سینماگران محبوبتر. مدیران شبکه حالا باید تدبیری میکردند تا مخاطب از دست رفته را بازگردانند و از طرفی، با سینماگران راضی از این برنامه درنیفتند.
5
در همین میانه بود که «گبرلو» پیشنهاد طلاییاش را رو کرد: دعوت از «رخشان بنی اعتماد» برای حضور در برنامه به مناسبت اکران «قصهها». این پیشنهاد با کمی تردید از سوی شبکه، با موافقت رو به رو شد. «گبرلو» از مدتی قبل میدانست که به علت عدم رضایت مخاطبین برنامه و نداشتن جذابیت، رفتنی است و از آن طرف هم، میدانست که باید مثل یک قهرمان برود. شبکه هم مطمئن بود که بابت دعوت از «بنیاعتماد»، صدای ارزشیها بلند خواهد شد و به برنامه اعتراض خواهند کرد. همین اعتراض هم میشود بهانهی شبکه برای تغییر گبرلو و این بار هم، تمام کاسه کوزهها بر سر رسانههای منتقد خواهد شکست.
اما، مومن از یک سوراخ، دوبار گزیده نمیشود...
«بنیعتماد» به برنامهی «هفت» آمد و نطقش را کرد و اعتراضی هم روانهی «هفت» نشد. چون کسی نمیخواست تعطیلی این بار برنامهی هفت به دلیل نداشتن جذابیت و مخاطب، با بهانههای دیگری مثل دعوت از«بنیاعتماد» و نارضایتی ارزشیها، تفسیر شود. «گبرلو» نباید مثل یک قهرمان میرفت.
به فاصلهی چند هفته، طاقت مدیران بالاخره تمام شد و شبکه، خود هزینهی برکناری «گبرلو» را به عهده گرفت. بدین ترتیب، بزرگترین «تریبون» روابط عمومی سینماگران ایرانی، تعطیل شد.
6
«گبرلو» که رفت، خیلیها برای جایگزینی او دندان تیز کردند و برای مدیران سیما، پیغام فرستادند. از دبیر فرهنگی فلان خبرگزاری که در انجمنهای صنفی خانهی سینما هم مسئولیتی داشت، تا تهیهکنندهای که بعد از رفتن «جیرانی» تا یک قدمی گرفتن آنتن پیش رفته اما ناکام مانده بود. برخی هم مثل «شهیدیفر» گزینهی ادارهی برنامه بودند، اما خودشان این مسئولیت را قبول نکردند. تا اینکه در نهایت، نام متفاوتی از جلسات مدیران سینما بیرون آمد: «بهروز افخمی».
«افخمی» در همان اولین برنامه، ثابت کرد که آمده تا یک برنامهی جنجالی را روی آنتن ببرد. او خیلی صریح در همان برنامه ی نخست گفت که میخواهد علیه روشنفکران حرف بزند. همین شد که کم کم امیدها، برای تبدیل «هفت» به یک «نود سینمایی» قوت گرفت. گرچه، زنده نبودن برنامه و برخی ضعفهای فنی در همان ابتدا، توی ذوق مخاطب میزد.
اما «افخمی» خیلی زود اثبات کرد که نمیخواهد به هر قیمت، وکیل مدافع سینماگران باشد. او به نفع سینما حرف میزد، نه سینماگران. سینمایی که قصه بگوید، قهرمان داشته باشد، مخاطب را گاه بخنداند و گاه از او اشکی بگیرد، برای داخل ساخته شده باشد و نه جشنوارهها و درد و دغدغهای را پیگیری کند. خب! همین عامل اختلاف «افخمی» با روشنفکران شد. سینمای سرد و یأسآلود روشنفکران، نه قهرمان داشت و نه قصه و نه مخاطب!
از دیگر سو، بازگشت «فراستی» هم آتش این اختلاف را تندتر میکرد. به هر حال، چرخ «هفت» همیشه به نفع آنها گشته بود و نمیشد که این بار جور دیگری بچرخد. بنابراین، آتش اختلافات شعلهور شد. روشنفکران به سرعت بیانیهها را علیه «هفت» آماده کردند و «افخمی» به عنوان جدیترین دشمن سینمای ایران، معرفی و تحت پیگرد قرار گرفت. مدیریت سینمایی هم در این مسیر، پشتیبان روشنفکران شد.
اما «افخمی» شجاعانه کار خودش را کرد. او حاضر بود طیفهای مختلف را روبهروی هم بنشاند و چالش کند. قرار نبود سینماگران هر چه میخواهند در این برنامه بگویند و نقدی نشنوند و این چیزی بود که آنها نمیتوانستند تحملش کنند! به هر حال، مشهور است که غالب سینماگران در عین اینکه داعیهی نقد همه را دارند، خود اصلاً نمیتوانند نقد دیگران را تحمل کنند.
مخالفتها شدیدتر شد. «افخمی» اما با زنده شدن برنامه، صراحت بیشتری را در دستور کار قرار داد. برای «هفت» افخمی، جایزه گرفتن از یک جشنوارهی معتبر خارجی ملاک خوبی جهت تحسین یک فیلم نبود. همچنین پرداختن به موضوعاتی مثل ورود پولهای خارجی به سینمای ایران، تحمل نقدپذیری خود سینماییها، مخالفت مدیران دههی شصت سینما با عنصر قهرمان، جشنوارهزدگی سینمای ایران، نقد داوریهای جشنوارهی فجر، بررسی آرای شهید آوینی با حضور هر دو طیف، تریبون دادن به چهرههایی مثل «وحید یامینپور» و «کیوان امجدیان» و «وحید جلیلی» و ... در کنار استفاده نکردن از خبرنگاران
رسانههای روشنفکری برای ارکان برنامه، باج ندادن به منتقدانی که به قول خودشان حاضر بودند تا «مهرجویی» آنها را «خر» خطاب کند و .... باعث شد تا «هفت» مغضوب روشنفکران واقع شود و تبدیل شود به تریبون اکثریت بدون تریبون سینما و دشمن درجه یک اقلیت قدرتمند.
اینها را بگذارید کنار جرائم نابخشودنی «افخمی» در معرفی کتابهایی که رهبر انقلاب بر آنها تقریض نوشتهاند مثل «نامیرا» و «همپای صاعقه» و ...، نقد «کیارستمی» و «جعفر پناهی» و «اصغر فرهادی»، نقد جریانی که علیه قصاص فیلم میسازد و خلاصه قس علیهذا. انصاف بدهید. شما هم اگر روشنفکر بودید، باید ناراحت میشدید و به این برنامه فحش میدادید. «هفت» همانطور که روز اول افخمی وعده کرده بود، علیه روشنفکری داشت کار میکرد. اما اینها تنها ویژگی «هفت» نبود.
«هفت» افخمی، حالا شبیهترین مدل به برنامهی «نود سینمایی» است که از روز اول، قرار بود روی آنتن برود. هیچ سینماگر و صاحبنظری در این برنامه، در حاشیهی امنیت نیست. «حاتمیکیا» بابت گافهای فیلمنامهایاش در این برنامه، مواخذه میشود، «ابد و یک روز» هم با آنکه برای اولین بار در تاریخ جشنواره 9 سیمرغ گرفته، موشکافانه مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و متهم میشود به اینکه پانزده دقیقهی اولش اضافی است. «من سالوادور نیستم» فارغ از فروش میلیاردیاش، به شدت نقد میشود و از آن طرف، «دلبری» و «رسوایی» و «ایستاده در غبار» هم که منتسب به جناح ارزشی است،
فراستیوار زیر رگبار نقد قرار میگیرند. حتی «حجتالاسلام سرلک» هم که به عنوان دبیر جشنوارهی «روحانی در قاب سینما» به برنامه دعوت میشود، باید به تمام چالشهای روحانیت با سینما پاسخگو باشد.
از طرف دیگر، سه غول سینمایی در این برنامه حضور دارند که هیچکس -حتی سرسختترین منتقدان این برنامه- نمیتواند تجربه و سواد و تشخص سینماییشان را انکار کند. مثلث «افخمی» و«صدرعاملی» و «فراستی»، وزن سینمایی برنامه را به شدت بالا برده است. همین هم باعث شده تا در کنار همهی موارد فوق، «هفت» جریانساز باشد. هیچگاه برنامهی هفت در دورههای گذشته، این همه منشا تحلیل و خبر نبوده است. به طور مثال، پرداختن به بحثی مثل «تولید مشترک» در این برنامه برای اولین بار، باعث میشود تا جریانی خبری در این رابطه در رسانهها شکل بگیرد و حتی روزنامهی سینما هم تحت تأثیر آن،
پروندهای در این رابطه منتشر کند. یا در همین مورد اخیر، نسبت جشنوارهی کن با موضوعاتی مثل همجنسبازی و صنعت پورنوگرافیک.
بنابراین، همهی اینها باعث شده تا «هفت افخمی» پربیننده باشد و جذاب. در هر دقیقهی برنامه، ممکن است «افخمی» یا «فراستی» یا مهمانان متفاوتشان، بمب جدیدی را منفجر کنند که روز بعدی، تیتر نخست روزنامهها باشد.
حالا شما به جای روشنفکران و کسانی که جز رقیبان «افخمی» برای به دست گرفتن سکان این برنامه بودند. آیا طبیعی نیست که آنها برای عوامل این برنامه درخواست شلاق زدن کنند؟
7
«هفت» حالا یک برنامهی چالشی است که اتفاقاً خیلی هوشمندانه و آگاهانه و از طرفی منصفانه، مواضعی را منتقل میکند که همیشه مدیران سیما در پی بیان آنها بودند اما نمیتوانستند. حالا یا جرأتش را نداشتند یا اینکه بلد نبودند چگونه بگویند. اما «بهروز افخمی» هم جراتش رو دارد و هم سوادش را.
روشنفکران راست میگویند. برنامهی «هفت» سناریو دارد و دقیقا میداند که قرار است چه بگوید. اتفاقا این برنامه چون حرفهای جدید میزند، بیننده دارد و برنامهی سینمایی شبکهی چهار، چون تکرار همان کلیشههای سی و پنج سالهی روشنفکری در حوزهی سینماست، جذاب نیست و تعطیل میشود. اما همانطور که یادداشتنویس روزنامهی سینما مینویسد، جرم افخمی این است که به دنبال حرفهای نخ نما شده و همیشگی روشنفکران نرفته است.
در چنین شرایطی، باید ایستاد و نگاه کرد که شطرنجبازان در معاونت سیما بعد از تغییر و تحولات اخیر، قرار است چه تصمیمی در مورد این برنامه بگیرند. آیا بعد از یک دورهی یک سالهی متفاوتف دوباره قرار است آنتن به دست روشنفکران بیفتد و همان حرفهای همیشگی؟
تصمیمات پیشروی مدیران سیما در روزهای آتی، خیلی چیزها را روشن خواهد کرد. «شلاقزنها» که از ابتدای انقلاب نگذاشتهاند جریان مخالف سینمای روشنفکری نفس بکشد، حالا سخت ایستادهاند تا این برنامه تعطیل شود. و البته مدیران جدید صداوسیما که در حکم مسئولیتشان توصیه شدهاند به حمایت از نیروهای متعهد، این روزها با امتحان سختی مواجهند.
***
پایان این ماجرای طولانی، اما هر چه باشد، حتماً نشانهای روشن از میزان تحمل آرای مخالف توسط روشنفکران مدعی آزادی بیان خواهد بود. مخصوصاً وقتی جواب نقد، با درخواست «شلاق زدن» پاسخ داده میشود. یادمان باشد که طرفداران این روزهای برنامهی «هفت»، وقتی «جیرانی» آنها را متهم به داشتن تفکرات کمونیستی کرد، تنها درخواست مناظره داشتند و بس. اما این روزها، مخالفان هفت که موافقان آن روزهای «جیرانی» بودند، درخواست شلاق زدن برای «فراستی» دارند.
البته که «بهروز افخمی» تجربهی این برخوردها را دارد. همان روزهایی که «آوینی بزرگ» روشنفکران را نقد میکرد و فحش میشنید. راستش تاریخ روشنفکری، تاریخ شلاق زدن و در نطفه خفه کردن صداهای مخالف است.