وقتی سلامتی تبدیل به کالا میشود
سلامت باید از کالایی شدن حفظ شود زیرا اولاً فرض آقایان این است که شعور و آزادی، انسان را در انتخاب آزاد میگذارد، اما در شرایط خارج از قاعده انسان نمیتواند از این شعور و آزادی استفاده کند. بیماری همواره شرایط خارج از قاعده برای بیماران است. سرمایهگذاری بخش خصوصی و انحراف از سرمایهها، دلیل بعدی است که باید از کالایی شدن سلامتی جلوگیری کرد.
کد خبر :
525124
سیاستهای کلان پس از انقلاب در حوزه سلامت به پنج دوره تقسیم میشوند. نخستین دوره «طرح طب ملی» است که در سالهایی مطرح شد که جو رادیکال و جو چپگرا در کشور حاکم است و کشور دچار مشکلات فراوانی است. این طرح توسط دولت موقت و رییسجمهور بعدی یعنی بنیصدر مطرح شد، اما به دلیل تلاطمهای سیاسی به اجرا درنیامد. دوره دوم، دوره «سیاستهای پوپولیستی» است و از سال 60 آغاز میشود. بیمارستانهای دولتی وجود دارند و رایگان درمان میکنند. پزشکان برای جبران ساعاتی که در بیمارستان بوده و درآمد کمی که از این طریق به آنها میرسید، پس از ساعات کار در بیمارستان، به مطب میرفتند یا در همان بیمارستان به شکل خصوصی بیماران را ویزیت میکردند. 80 درصد درمانهای سرپایی در همین کلینیکهای خصوصی انجام میگرفت. دوران سوم، دوران تعدیل و خصوصیسازی است و از سال 69 تا 89 ادامه یافت. در این دوران سیاستهای خصوصیسازی وارد ایران شدند. این دوران، دوران خودگردانی بیماستانهاست. نخست میگویند 10 تا 30 درصد هزینه درمانتان را باید بپردازید. سپس دارو را از بخش خدمات جدا کردند. داروهای بیماران بستری در بیمارستان توسط خود آنها تهیه میشد. در این
دوران بخشهایی مثل VIP را از دیگر بخشها جدا کردند و بیماران میتوانستند با هزینه بیشتر، از امکانات بیشتری بهره ببرند. اوج دوران خصوصیسازی در این سالها انجام گرفت.دوره بعدی دوره «طرح پزشک خانواده» است که از سال 89 آغاز شد. در این دوران به سبب اتفاقات سال قبل، سلامتی تبدیل به رویکردی امنیتی شد. یعنی نارضایتی آنقدر بالا رفت که در سیاستهای کلان تصمیم گرفتند تغییری در رویکرد سلامت داشته باشند. در اینجا طرح پزشک خانواده مطرح و سعی شد مراجعات سرپایی را از هزینههای مردم کم کنند؛ اما این طرح بدون آنکه هیچگونه مکانسنجی، زمانسنجی و آموزش به پزشکان دیده شود در دو استان فارس و مازندران اجرا شد که الان میشود گفت تقریباً شکست خورده است. دوره آخر دوره «طرح تحول سلامت» است که این طرح بهعنوان کارت برنده دولت از سال 92 اجرا میشود. طرح پزشک خانواده به طور کامل کنار گذاشته میشود و بازگشت به سیاستهای دهه 60 نام میگیرد. این طرح، بازتوزیع ثروت به نفع پزشکان مقیم در بیمارستانهاست. در این طرح پزشکان مقیم موظف میشوند در بیمارستان بمانند و حق ندارند مطب بزنند. کار پزشک در بیمارستان عملاً مثل گذشته ماند. یعنی پزشک 24
ساعت در بیمارستان میماند، اما شبها استراحت کرده و انترن و رزیدنت مانند گذشته کارهای بیمارستان را انجام میدهند و شاید درنهایت یک زنگ هم به پزشک بزند و مشورتی هم بخواهد. با این تفاوت که صبح که پزشک از بیمارستان بیرون میرود به جای 200 هزار تومان، 20 میلیون تومان میگیرد. من بیمارستانهایی را در سیستان و بلوچستان و مازندران میشناسم و گزارش آنها را نیز دارم که بعضی پزشکها در آخر ماه چکهای 300 میلیون تومانی میگیرند. سلامت باید از کالایی شدن حفظ شود زیرا اولاً فرض آقایان این است که شعور و آزادی، انسان را در انتخاب آزاد میگذارد، اما در شرایط خارج از قاعده انسان نمیتواند از این شعور و آزادی استفاده کند. بیماری همواره شرایط خارج از قاعده برای بیماران است. سرمایهگذاری بخش خصوصی و انحراف از سرمایهها، دلیل بعدی است که باید از کالایی شدن سلامتی جلوگیری کرد. سرمایه بخش خصوصی سرمایهگذاری سلامت را منحرف میکند. سرمایه آنجا میرود که سود باشد. بهعنوانمثال سرمایه از بخش زیربنایی سلامتی به سمت زیبایی میرود 3000 میلیارد تومان، گردش مالی کار زیبایی در ایران است. بخش خصوصی قدرتمند میتواند دستگاه نظارت را در
اختیار بگیرد یا آنها را بخرد. از طرف دیگر میتواند با در دست داشتن رسانههای اصلی، ذهنیتها را عوض کند. این بخش خصوصی قدرتمند تمام میز خطابهها دستش است. اگر این تریبونها در دستش نباشد، به دستش میآورد. ما چطور انتظار داریم که ثروتمندترین پزشکان، قوانینی به نفع مردم، فرودستان و پزشکان معمولی تصویب کنند؟ چرا طرح پزشک خانواده اینقدر بد اجرا میشود؟ چرا هیچکس طرح پزشک خانواده را در وزارت بهداشت دوست ندارد؟ بیشک دولت باید در حوزه سلامت ورود کند زیرا بار بیمار بر دوش جامعه است. دوم آنکه کودکان متعلق به جامعهاند. آیا جامعه کودککشی را میپذیرد؟ سومین دلیل دخالت دولت در سلامت این است که بیماریهای همهگیر حاد و عفونی باید توسط دولت کنترل شوند. درنهایت آنکه اپیدمیهای مزمن و مربوط به سبک زندگی توسط دولت درمان میشود. ما 50 درصد چاقی، اعتیاد به سیگار و هفت میلیون معتاد داریم. کلسترول بالا و بالاترین شتاب دیابت را داریم. سالانه 60 هزار نفر به سرطان مبتلا میشوند و حدس زده میشود این آمار به سالانه صدهزار نفر برسد. سن بیماریهای قلبی به 25 سال رسیده است. به همین دلیل مشارکتی بودن در مقابل خصوصیسازی و بروکراسی
قرار گیرد.