مرثیه ای برای این روزهای ناآرام رادیو و تلویزیون/ عسکری کدام مدل را برای بازسازی صدا و سیما برمیگزیند؟
بزرگترین بنگاه رسانه ای ایران به زودی دچار تحولات فرا گیری خواهد شد؛ رسانه ملی در آستانه عصر جدیدی از مدیریت قرار گرفته که با پذیرش استعفای آقای محمد سرافراز رقم خواهد خورد. گویا این استعفا به دلیل بیماری و برخی مشکلات شخصی سرافراز صورت میگیرد.
کد خبر :
521290
سرویس فرهنگی فردا: روزنامه صبح نو در پیش شماره داخلی خود مقاله ای را به قلم شهاب اسفندیاری عضو هیئت علمی دانشگاه تهران منتشر کرده است که متن آن بر روی کانال تلگرامی این روزنامه قرار گرفته است که در ادامه می خوانید.
شایان ذکر است این متن قبل از اعلام حکم ریاست علی عسکری به صدا و سیما منتشر شده است.
۱- عظیمترین بنگاه رسانهای کشور چندی است گرفتار بحرانها و آشفتگیهای مدیریتی شده که در تاریخ آن بیسابقه بوده است. افشاگریها و رسواییهای اخلاقی و امنیتی؛ حذف و ادغام های سازمانی خلق الساعه و بی منطق مانند تغییر نام شبکه تهران با 20 سال سابقه به شبکه اقتصاد و افتتاح یک شبکه تهران جدید؛ عزل و نصبهای مکرر و برکشیدن افراد ضعیف و بیکفایت؛ دوگانگی مدیریت در حوزه آثار نمایشی و سقوط بیسابقه مخاطبان سریالهای نوروزی؛ زوال نظارت فرهنگی و انحطاط محتوایی برنامههای ترکیبی در نوروز؛ برانگیخته شدن شکایتها و اعتراضهای کارکنان و موارد بسیار دیگر، حیثیت و اعتبار این ابَرسازمان منحصر به فرد رسانهای را به شدت خدشه دار کرده است. به عبارت دیگر فرآیند بازنمایی «صدا» و «سیما»ی جمهوری اسلامی با اختلال مواجه شده است. پس طبیعی است که یک «نظام» - خصوصاً نظامی با خصلت انقلابی - تداوم چنین وضعیتی را تحمل نکرده و برای چارهجویی تدابیر عاجل و قاطعی اتخاذ کند. ۲- بحرانها و آشفتگیهای فوقالذکر، صرفنظر از آن مشکل عظیم مالی سازمان است که میراث به جا مانده از دوره مدیریت قبلی است؛ دورهای که در آن شاهد افزایش حیرتانگیز تعداد کارکنان
سازمان از حدود 18 هزار نفر در سال 1383 به حدود 50 هزار نفر در سال 1393 بودیم. سازمان فربه اکنون فقط ماهانه باید صد میلیارد تومان حقوق بپردازد. در دوره قبل شاهد جهش بیمنطق میانگین نرخ تولیدات هم بودیم که بخشی از آن به ناآشنایی مدیران قبلی حوزه سیما با امر پیچیده تولید بازمیگشت و بخش دیگر به تبانیها بین برخی مدیران زیرمجموعه و تهیهکنندگان. گاه یک تهیهکننده آنقدر در یک شبکه پروژه سریال داشت که دنبال کسی میگشت تا حاضر شود پولی بگیرد و نامش به جای او به عنوان تهیهکننده ذکر شود تا آبروریزی نشود. گاه زنان جوان بینام و نشان، یکشبه تهیهکننده سریال میشدند. عجیبتر «مدیرکل»هایی بودند که خودشان یا پسرانشان تهیهکننده سریالهای میلیاردی میشدند. در همین حال معاونت سیما، کتابچههایی با کاغذ گلاسه چاپ میکرد و آمار تعداد حضور روحانیون و مداحان را در شبکههای مختلف سیما برای نهادهای گوناگون ارائه میکرد.
۳- صندوق بازنشستگی سازمان که تا سال 1383 یکی از موفقترین و ثروتمندترین صندوقهای بازنشستگی کشور بود و بهرغم تضییقها و فشارهای سیاسی و مالی در دوره اصلاحات، توانسته بود با سرمایهگذاریهای خود یک لنگر باثبات مالی برای صدا و سیما ایجاد کند، در سالهای 1392 و 1393 به چنان روزگار ورشکستهای افتاده بود که حتی از پرداخت حقوق بازنشستگان هم عاجز بود. مدیران سابق سازمان در این دوره برای نخستین بار در تاریخ برای پرداخت حقوق کارکنان خود دست نیاز نزد بانکها دراز کردند و وامهایی با بهره سنگین گرفتند.
این در حالی بود که بخش بازرگانی سازمان به شکل افسارگسیختهای به «آنتنفروشی» روی آورده بود و آگهیهای 10 - 20 دقیقهای زنده برای فلان چای و بهمان برنج وارداتی و نیز تبلیغات محصولات مسخرهای مانند «کرم حلزون،» «کفش پیادهروی» و «فنر چربی شکمآبکن» حیثیت فرهنگی سازمان را به حراج گذاشته بود.
۴- سازمان در دورههای دیگری نیز گاه با بحران مواجه شده بود، اما رییس به مدد برخی «عقول منفصل» سازمان را از بحران عبور داده بود. مانند بحران سال 1376 و سقوط شدید اعتبار و مقبولیت عمومی رسانه ملی پس از انتخابات دوم خرداد که ناشی از عملکرد سیاسی آن بود. وضعیت سازمان در آن سالها آنقدر وخیم بود که خبرنگاران تلویزیون در خیابان با ناسزا و بدگویی مواجه میشدند و به سختی میتوانستند با مردم مصاحبه بگیرند. قاطبه هنرمندان و سینماگران - حتی برخی چهرههای شاخص پس از انقلاب - نیز تلویزیون را تحریم کرده بودند و در مطبوعات روزانه دهها مطلب علیه صدا و سیما منتشر میشدند. احمد پورنجاتی که برکشیده علی لاریجانی در ارشاد و تلویزیون بود، پست معاونت سیما را رها کرد و به آغوش اصلاحطلبان ورپرید. در بدترین شرایط سیاسی و فرهنگی، علی لاریجانی مدیریت تلویزیون را به یکی از مدیران گمنام اما فرهیخته و باسابقه سازمان به نام سید محسن مهاجرانی سپرد که بعدها از او به عنوان «عقل منفصل» و «شیخ المعاونین» سازمان نام برده شد. آن تلویزیون به فاصله پنج شش سال کانون فعالیت شاخصترین هنرمندان و کارگردانان سینما شده بود. پربینندهترین سریالهای طنز
شبانه بدون توسل به لودگی و ابتذال رایج در برنامههای طنز امروز برای نخستین بار در آن دوره بر آنتن رفت. اعتبار و نفوذ و قابلیت رسانه ملی چنان افزایش یافته بود که حتی میتوانست طومار یک بحران سیاسی - مانند تحصن نمایندگان مجلس ششم در سال 1382 را - با یک برنامه طنز مهران مدیری در هم بپیچد. رسانه دیگر «صدا»یی ضعیف و «سیما»یی کمفروغ برای نظام نبود. رسانه به «شمشیری برنده» و «سپر بلایی» برای نظام تبدیل شده بود. بیجهت نبود که رهبر معظم انقلاب در بازدید تاریخی و تکرارنشده خود از این سازمان در 28 اردیبهشت 1383 فرمودند:
«امروز آرایش رسانهای و فرهنگی که در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارد، بسیار آرایش پیچیده، متنوع، متکثر، کارآمد و فنی و پیشرفته است. صدا و سیما یکتنه در مقابل این آرایش عظیم ایستاده و الحمدلله از عهده هم تا حالا برآمده است.»
۵- آن رسانه ملی «آماده» و «حاضر یراق» سال 1383 ، اکنون به تودهای فربه، حجمی افسرده و بنگاهی ورشکسته تبدیل شده است. چه امیدها بسته شده بود به مدیر فعلی سازمان که با سابقه دیرینه و شهامت در اجرا، بار دیگر تحرکی به این سازمان دهد، اما حلقه مفقوده همان گوهر «عقل» بود و توهم «خودهمه چیزدانی» و رویگردانی از مشورت نخبگان دلسوز، به رغم همه توصیه ها. اکنون شنیدهها حکایت از انتصاب مدیر جدیدی برای رسانه ملی دارد. دکتر علی عسگری اگرچه از معاونان باسابقه سازمان در حوزه فنی است، اما سابقه چندانی در مدیریت فرهنگی و رسانهای ندارد. او را یک مدیر اجرایی توانمند توصیف میکنند که برخلاف دو مدیر قبلی سازمان، توهم و ادعایی در حوزه فرهنگ و رسانه ندارد.
از همه مهمتر اینکه گفته میشود او اهل مشورت با نخبگان و کارشناسان و اهل واگذاری امور به مجربان و کاردانان است. به نظر میرسد ابعاد بسیار عظیم و وضعیت بسیار وخیم کنونی سازمان، امکان اداره کل بخشهای آن توسط یک مدیر را منتفی ساخته است. راهکاری که پیش روی رییس جدید قرار دارد، همان کاری است که علی لاریجانی پس از بحران سال 1376 انجام داد؛ شناسایی «عقول منفصل» و واگذاری اختیار امور بخشهای مختلف به آنان. اینگونه شاید گوهر «عقل» به مدیریت عالیه سازمان و روال امور در زمان مناسبی به شرایط مطلوب و پایدار بازگردد.