ارثیه پر دردسر دوران مولانا برای خبرنگاران ورزشی!
شاید بهترین قاضی در این خصوص مخاطبان این نگارشها یعنی خود مردم باشند، کدام تلفظ بهتر است و تکلیف زبان فارسی در میان این نگارش عجیب و غریب چیست؟ آیا هیچ ایرادی یا خطری در کار نیست اگر کم کم و به مرور زمان دیگر لیگ قهرمانان نداشته باشیم و همان چمپیونزلیگ کارمان را راه بیندازید؟ دروازه بان بشود گلر و مهار توپ بشود سیو!
صلاح الدین زرکوب، فردی بی سواد و خالی از دانش بود که بهره فراوان از اسرار داشت و مولانا او را همیشه در صدر مینشاند. در جای جای مثنوی معنوی بارها از مدح و ستایش او ابیات و اصطلاحهای توصیفی به چشم میخورد. چندین بار به جای واژه قفل، از کلمه «قلف» استفاده شده و در نسخه قونیه نیز ماجرا به همین منوال است. شاید این داستان غم انگیز تلفظهای اشتباه از همان دوران ریشه داشته باشد!
قدیمیهای مطبوعات به خصوص در بخش ورزشی وقتی میخواهند به دوران دور و گذشتههای مه گرفته اشاره کنند، نیازی به دورخیز ندارند، ماجرا خیلی هم قدیمی و قاجاری نیست، زمانی را به یاد میآورند که دو تا سه روزنامه، هفته نامه یا ماهنامه روی دکه روزنامه فروشی چیده میشد و خبری از خبر به معنای امروزی آن نبود، هر چه بود تحلیل بود و گزارشهایی که برای یافتن منبع آن انصراف بهتر از پیگیری بود!
بعدها که روزنامههای ورزشی تعدادشان بیشتر شد و صفحات رنگی روی دکه ها رویت شدند، رسانه های ورزشی نیز رونق گرفتند، صفحه بندیهای فانتزی و جوان پسند و تیترهایی که دیگر مهم شده بودند، چاپ سنگی و سربی هم کم کم میدان را خالی کرد و جای خود را به تکنولوژی داد. اوضاع خوب بود اما نیروی انسانی تزریق شده در پیکره این فضای ناب و تازه متولد شده در بخش بین الملل و به خصوص در فوتبال خارجی مقاومت عجیبی برای ماندن در فضای قرن ششم هجری داشت.
نویسنده، خود یکی از همان نیروهای انسانی است که در ابتدای راه در ردای صلاح الدین زرکوب بود و البته جدا از دانش، حتی بهره ای هم از اسرار نداشت. دیگر تسلط نسبی به زبان انگلیسی کافی نبود و هر فوتبالی مترجم و خبرنگار خاص خودش را طلب میکرد، فوتبال اسپانیا در خلاء ترجمه نمی شد و خبرنگار این حوزه نمیتوانست به تاریخ اسپانیا، اقوامش، زبانش، فرهنگ و هنرش و حتی ادبیات کلاسیکش بی تفاوت باشد. فوتبال ایتالیا را هم کسی می نوشت که ایتالیا را میشناخت و به زبان ایتالیایی تسلط داشت. رفته رفته اما این شاخه شاخه شدن، ماجرای تلفظهای عجیب و غریب را روی میز سردبیر کوبید.
گلزن برتر فوتبال اسپانیا که «الپی چی چی» نامیده میشد، روی دکه مطبوعات به پیچ پیچی تبدیل شد، یکی می گفت: حالا تیمشان را نوشتید بارسلونا چیزی نگفتیم، شهرشان را لااقل درست تلفظ کنید: بارسلون.
سویلا با خون دل خوردن جمعی از خبرنگاران حوزه اسپانیا به سویا تبدیل شد و این وسط تن شاملوی بزرگ هم در قبر لرزید، آنجا که در ساعت ۵ عصر، از سویل و دیوار سفید اسپانیا می نوشت.
ویلارئال شد ویارئال، پرز شد پرس، زاراگوزا شد ساراگوسا و مالورکا به مایورکا تغییر شکل داد. تیم دوم کاتالونیا یعنی اسپانول هم بالاخره رضایت داد و به اسپانیول تبدیل شد. مورینهو هم قبول کرد مورینیو باشد، رونالدینهو هم شد رونالدینیو اما ادینهو ما همان ادینهو ماند که ماند.
مشکل اصلی در بخش اعظمی از تلفظ ها به ماجرای هجوم زبان فرانسه پیش از زبان انگلیسی به دانشگاهها و فضاهای شهری ایران باز می گشت. به این ترتیب هم بارسلون فرانسوی درست بود هم بارسلونای اسپانیایی و البته که نوع اسپانیایی آن منطقی تر بود.
شاید بهترین قاضی در این خصوص مخاطبان این نگارشها یعنی خود مردم باشند، کدام تلفظ بهتر است و تکلیف زبان فارسی در میان این نگارش عجیب و غریب چیست؟ آیا هیچ ایرادی یا خطری در کار نیست اگر کم کم و به مرور زمان دیگر لیگ قهرمانان نداشته باشیم و همان چمپیونزلیگ کارمان را راه بیندازید؟ دروازه بان بشود گلر و مهار توپ بشود سیو!
تلفظ های درست و نادرست شاید به یک مرکز اصلی برای نگارش واحد نیاز داشته باشند، جایی که منبع تبعیت خبرنگاران فوتبال خارجی باشد و یک تعهد نانوشته برای کسانی که قلم در دست میگیرند و مطالبی را مینویسند که از سوی جمع کثیری از مخاطبان خوانده میشود. در قرن ششم هم اگر سازمانی، نهادی پیدا می شد که صلاح الدین های زرکوب را به رعایت تلفظ و درک و نگارش درست دعوت کند، کار به آنجا نمی کشید که مولانا در خلوت خود فریاد بزند: مردم اندر حسرت فهم درست!