تهران میتواند بر منطقه مسلط شود
بهنظر میرسد که سیاست اوباما تقسیم هژمونی در منطقه نیست بلکه تسلط یافتن تنها یک طرف است: تهران.
کد خبر :
517365
دیپلماسی ایرانی: سفر اخیر باراک اوباما به عربستان سعودی در ماه های پایانی ریاست جمهوری وی را می توان یکی از بی حاصل ترین اقدامات سیاست خارجی او برشمرد. این چهارمین سفر اوباما به ریاض در قامت رئیس جمهوری ایالات متحده و احتمالا آخرین سفرش بود. اوباما در این سفر قرار بود به متحد قدیمی خود در منطقه خلیج فارس اطمینان دهد که به رغم مصاحبه ها، سیاست ها، نظرات شخصی و سخنرانی های انتقادی اش، امنیت عربستان سعودی عمیقا برایش اهمیت دارد. اما این اتفاق نیفتاد.
واقعیت این است که سعودی ها در پنج سال گذشته تقریبا از هر تصمیم و سیاست باراک اوباما در خاورمیانه نگران شده اند، از انفعال در سوریه گرفته تا حمایت نکردن از دولت حسنی مبارک در مصر و توافق هسته ای با ایران. از نگاه سعودی ها تمامی این تصمیم ها باعث تقویت ایران و تضعیف نظم موجود عرب سنی در منطقه شده است. البته سعودی ها چندان هم بیراه نمی روند. باراک اوباما به صراحت اعلام کرده که به اعتقادش ایالات متحده برای باد کردن این نظم سنی عرب و حفظ آن برای متحدانش، بیش از اندازه در منطقه هزینه کرده است. به همین دلیل است که اوباما با هدف ایجاد یک موازنه جدید منطقه ای میان سعودی ها و ایران، عقب نشینی را آغاز کرده، موازنه ای که آن را «صلح سرد» می خواند. اما این یک خیال است.
نخستین مشکل بزرگ طرح اوباما برای برقراری موازنه جدید و صلح سرد در خاورمیانه این است که متحدان عربی به روش های غیرقابل پیش بینی از امنیت منطقه کاسته و در برابر این موازنه جدید مانع تراشی می کنند. دوم، در بلندمدت، وزنه این موازنه جدید به نفع ایران سنگین خواهد شد و سپس ما در برابر قلمرویی کاملا ناشناخته قرار خواهیم گرفت. از زمان آغاز «عصر نفت» هیچ دولتی به تنهایی بر خلیج فارس تسلط نداشته است و هیچ کس نمی داند که ایران در قامت یک قدرت بزرگ (منطقه ای و جهانی) چطور رفتار خواهد کرد. البته این بازگشت هژمونی (ایران) یک شبه اتفاق نخواهد افتاد و اوباما برای جلوگیری از سنگین تر شدن وزنه ایران در این موازنه باید به نصحیت های ملک سلمان گوش کرده و از یمن شروع کند.
برای آمریکایی ها با وجود حضور گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه، یمن تقریبا جنگی فراموش شده است. در یمن، نیروهای هوایی عربستان (انقلابیون) حوثی را که از متحدان ایران به شمار می روند بمباران می کنند. در عوض در سوریه نیروهای ایرانی در کنار نیروهای دولت بشار اسد با شورشیان (تروریست های) مورد حمایت عربستان مبارزه می کنند.
زمانی که جنگ یمن در اوایل سال 2014 آغاز شد، (انقلابیون) حوثی ها، همانند حزب الله در لبنان، شکست ناپذیر به نظر می رسیدند. حوثی ها اما شکست ناپذیر نبودند و این تنها باری است که نیروهای نزدیک به ایران شدیدا تحت فشار قرار گرفته اند. در باقی موارد (نه فقط حزب الله در لبنان یا حماس در غزه) که ایران خود نیز در عصر مدرن در هیچ جنگی شکست نخورده است. برعکس آمریکا که تقدیر جنگ های اخیرش، اغلب شکست بوده است. جنگ عراق آمریکایی ها را خسته کرد و به همین دلیل این کشور را در دست دولتی شیعی (نزدیک به ایران) رها کردند. حزب الله اسرائیل را از لبنان بیرون کرد و تنها نیروی عرب شکست نخورده در منطقه باقی ماند. حماس نیز به رغم تمام تلاش های اسرائیل و اختلافات داخلی فلسطینیها همچنان اداره نوار غزه را در دست دارد.
اما دومین مشکل بزرگ برقراری توازن مجدد در منطقه این است که صلح سرد و موازنه میان ایران و عربستان نمی تواند در بلندمدت ادامه داشته باشد؛ چرا که برخلاف ایران و متحدانتش، ائتلاف سنی در منطقه فوق العاده ضعیف شده است. تنها در یک مورد، دو قدرت از سه قدرت بزرگ منطقه، یعنی مصر و ترکیه، در این تقابل از پا افتاده و شدیدا درگیر مسائل داخلی خود هستند. ترکیه امروز بیش از هر زمان دیگری نگران مسئله کردهاست و مصرهم مثل همیشه با تمام توان تلاش دارد تا امنیت داخلی خود را حفظ کند. در عراق هم که روزگاری حیات خلوت عربستان سعودی بود، ریاض پس از سقوط صدام، این کشور را به طیف های سیاسی نزدیک به ایران (از جمله نوری المالکی) باخت. در این میان به نظرمی رسد که سیاست اوباما تقسیم هژمونی در منطقه نیست بلکه تسلط یافتن تنها یک طرف است: تهران.
اما ایالات متحده و دستگاه سیاست خارجی اش، این مسئله که "منطقه تحت تسلط ایران چگونه جایی خواهد بود" را تبیین نکرده اند. (به اعتقاد بسیاری) خاورمیانه تحت تسلط ایران جایی خواهد بود که تهران می تواند با دیپلماسی یا تهدید قیمت نفت را تعیین کند؛ جایی خواهد بود که فلسطینی ها احتمالا دیگر زیر بار مذاکرات صلح و پیمان اسلو نخواهند رفت و جایی خواهد بود که عمان و قطر (حتی اگر به متحدان تهران تبدیل نشوند) با احترام بیشتری با ایران رفتار خواهند کرد.
شاید به دلیل همین تصورات از آینده است که رئیس جمهوری آمریکا باید (کارشکنی های ریاض) و حمله عربستان به یمن را جدی بگیرد. چرا که نظم شجاعانه او برای آینده منطقه هنوز به واقعیت تبدیل نشده و صلح گاهی نیازمند جنگ است.