تعمیرکار ایرانی که جوان‌ترین محقق ناسا شد! +عکس

عنوان نوشتاری و آوای صوتی "ناسا" شاید برای کمتر چشم و گوشی ناخوانا و نافهم باشد و دورترین افراد از عالم علم و رسانه نیز حداقل یک بار یا درباره آن جایی خوانده یا شنیده‌اند.

کد خبر : 516753
خبرگزاری تسنیم: ناسا سازمان فضایی ملی ایالات متحده آمریکا و متولی پروژه‌های فرازمینی اکسپلورر، آپولو، مرکوری، سوها، اسکای‌لب و انبوهی دیگر از برنامه‌های فضایی است. ناسا دایه‌دار اصطلاح رایج و امروزی "مگر می‌خواهی آپولو هوا کنی؟" است زیرا در سال‌های 1972-1961 آپولو را هوا کرد و موجب بازگشایی پای دوازده انسان با شش فضاپیما بر کره ماه برای نخستین بار شد تا به این واسطه شهرتی جهانی یابد.
در حالیکه این سازمان، چشم دنیا را به دستاوردهای خود خیره کرده و با گذشت پنجاه و هشت سال همچنان تیتر یک رسانه‌های دنیاست، قلب تپنده‌ای به نام آزمایشگاه پیش‌رانش جت دارد که پروژه‌های اصلی از منظر مهندسی در آنجا تعریف می‌شود و بزرگانی چون شهید دکتر چمران در آنجا حضور داشته‌اند. آزمایشگاه پیش‌رانش جت موسوم به JPL یک آزمایشگاه علمی و فناوری که مسئول پرتاب و کنترل ماموریت‌های بی‌سرنشین به مسافت‌های بسیار دور از جمله مسافت‌هایی خارج از سامانه خورشیدی است که در پاسادینا - کالیفرنیا قرار دارد. در این قلب تپبنده ایرانیانی چون دکتر فیروز نادری (مدیر برنامه اجرایی منظومه شمسی در ایستگاه فضایی ناسا) درخشیده‌اند و اکنون نوبت به ایرانی دیگری است که علاوه بر صفت جوان نخبه، لقب جوان‌ترین فرد گروه JPL را در سطح فوق دکترا یدک می‌کشد. این نخبه ایرانی با تحمل سال‌ها رنج کار، پشتکار و اشتیاق به یادگیری موفق به پیمودن قله‌هایی شد که اکنون او را در اوج جوانی در بلندترین نقطه تکنولوژی دنیا قرار داده است. دکتر حمیدرضا چابک -فعال در گروه تکنولوژی‌های الکترواکتیو سازمان هوانوردی و فضایی ملی ایالات متحده آمریکا ناسا (NASA/JPL) و آزمایشگاه‌ عملگرهای پیشرفته فراصوت و آزمایش‌های فضایی- جوان خوش فکر و اجتماعی است که در سال 2011 موفق به دریافت جایزه برترین و خلاقانه‌ترین پروژه سال از طرف مؤسسه فناوری استیونز شد و اکنون به دستاوردی عظیم رسیده که قادر است قرن بیست و یکم را متحول کند. وی مدعی است آمریکا و کشورهای توسعه یافته به شدت دنبال استخدام روش‌های های‌تک برای درمان سرطان، آلزایمر، پارکینسون و MS بدون نیاز به جراحی یا اعمالی مانند شیمی درمانی هستند و توانسته‌اند به موفقیت‌هایی در این زمینه دست یابند که متخصصان دیگر کشورها هیچ اطلاعی از این دستاورد بزرگ ندارند. با توجه به اینکه چابک در بطن امور پژوهشی، تحقیقاتی و توسعه‌ای این روش بدیع در درمان بیماری‌های خاص بوده، معتقد است که توان بومی‌سازی آن در کشور وجود دارد و باید به فکر توسعه کشور از منظر صنایع های‌تک و پزشکی بود. ایران با تکیه بر کشف اخیر، می‌تواند به قطبی در این حوزه تبدیل شده و به جایگاهی بلند در دنیا دست یابد. لذا جهت آشنایی هر چه بیشتر با شخصیت حمیدرضا چابک و دیدگاه‌های جالب توجه که در عین حال تحسین برانگیز است، شما را به مشروح گفت‌وگوی صمیمی خبرگزاری تسنیم با این شخصیت علمی دعوت می‌کنیم. ابتدا تقاضا دارم به شکلی دکتر چابک را برای مخاطبان تصویر کنید تا مشخص شود چه شد که نخبه ایرانی سر از آمریکا درآورد و در حال حاضر، در ایران چه می‌کنید؟ بنده اجازه می‌خواهم در ابتدا عرض کنم، زمانی هم که آمریکا بودم به دلیل تعلق خاطرم به ایران، اخبار داخل کشورم را به صورت روزانه از طریق رسانه‌ها و بخصوص تسنیم پیگیری می‌کردم. خوب شد که از این زاویه به سوال نگاه و به بحث ورود کردید، واقعا تنها دلیلی که باعث پیگیری اخبار ایران می‌شد تعلق شما بود؟ ایران و مردمش بسیار در نظر من محترم و مهم هستند و همواره درصدد بودم تا با استعدادی که در وجودم گذاشته شده، روند فرار مغزها و نخبگان را کند و حتی المقدور برای کشورم معکوس کنم. برای بسیاری دوستان و آشنایان جای تعجب است که تمامی امکانات و ایده‌آل‌ترین شرایط را کنار بگذارم و برای تحقق اهداف عالیه به ایران بازگردم تا حداقل الگویی برای سایرین نیز باشم. شما دقیقا می‌خواهید الگو برای چه افرادی باشید؟ برخی نخبگان ایرانی مقیم دیگر کشورها که به زادگاه و مردم‌شان عرق دارند، وقتی ببینند من با تمام موفقیت‌هایم و جایگاه خوبی که داشته‌ام، برگشته‌ام و هیچ مشکلی هم برایم به وجود نیامده است جرأت بازگشتن به خود می‌دهند. ممکن است رده شغلی و جایگاه اجتماعی بسیاری از آنها در خارج کشور خوب باشد اما قطعا طعم خدمت به مملکت خود، شیرین‌تر است هر چند زمانیکه تصمیم به بازگشت گرفتیم، باید توقعات‌مان را با شرایط موجود تطبیق دهیم و از سطح انتظارات‌مان بکاهیم. اجازه دارم بدانم دکتر چابک از کجا شروع کردند و اصلا چه شد که در زمره نخبگان مهاجر قرار گرفتند؟ باز هم باید بگویم که من از ایران جدا نشده‌ام زیرا اگر اینطور بود در حال حاضر خدمت شما نبودم. با اینکه طی چند سال ساکن آمریکا بودم اما قلبم در ایران بود و شاید همین موضوع بعدها مجبور به بازگشتم کرد. در آمریکا شرایط زندگی از هر لحاظ برایم مهیا بود؛ بهترین شغل را حتی از نظر خود آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها که امکان ورود به ناسا را ندارند، داشتم و تمام اینها را لطف خدا می‌دانم که شامل حالم شد. قبل از اینکه به گذشته و دوران اخذ لیسانس و فوق لیسانس از دانشگاه‌های صنعتی امیرکبیر و شریف بازگردم، اجازه دهید بگویم که علی‌رغم تمامی شرایط خوب آمریکا برای کار و زندگی اما گمان کردم شاید به اندازه کافی تجربه کسب کرده و اندوخته باشم، لذا به کشورم بازگشتم. حالا آماده‌ام که به قبل‌ترها برویم... در سن 16 سالگی موفق به اخذ دیپلم و ورود به دانشگاه در مقطع کارشناسی و سپس ارشد شدم. همانطور که گفتم در دانشگاه شریف فوق لیسانس گذراندم و عضو تیم معتبر قطب روباتیک این دانشگاه بودم؛ مدت 9 ماه هم سرپرستی آنجا را بر عهده داشتم. از کودکی علاقه وحشتناکی به یادگیری داشتم و برایم بسیار عجیب بود که خیلی‌ها می‌گفتند به دروس عربی، تاریخ و جغرافیایی علاقه چندانی ندارند زیرا درس عربی که برای اغلب دانش آموزان سخت و خسته کننده است، نمره‌ام 20 بود و به همین در دیگر دروس هم عالی بودم. خاطره‌ای از آن دوران که قطعا با درس خواندن‌هایتان روی اعصاب دیگر دانش‌آموزان بوده‌اید، خاطرتان هست؟ به یاد دارم روزی معلم درس تاریخ گفت اگر یکی از دروس پنج شش صفحه‌ای را بتوانم از حفظ سر کلاس ارائه دهم به من جایزه‌ای خواهد داد... من هم این کار را انجام دادم که در نهایت موجب حیرت او شد؛ بعد از ارائه به من گفت که جایزه‌ای را آماده کرده بودم تا در صورت ارائه خوب به تو بدهم اما ارزش آن چندان بالا نیست اما این خودنویس که به یادگار از پدرم دارم را به تو تقدیم می‌کنم. شوق یادگیری در من به اندازه‌ای بود که تأثیر آن را در زمان سرپرستی (دانشجویی) قطب روباتیک شریف می‌شود پیگیر شد؛ زیرا در همان سال‌های (80-81) روبات‌های فوتبالیست ایران برای اولین بار به مسابقات بین‌المللی راه یافتند و اسم ایران برای اولین بار در دنیا مطرح شد. شما از جمله دانشجویانی بود که کل زمانتان را فعالیت‌های آزمایشگاهی پر می‌کرد و شبیه دانشمندانی با روپوش سفید بودید که مدام در حال کشفیات جدید هستند؟ خیر کاملا بالعکس؛ من از 12-13 سالگی کار می‌کردم و برایم مهم بود تا با مردم باشم. البته از منظر مالی و اقتصادی نیازی به کار نداشتم زیرا خانواده من هم همچون خانواده‌های دیگر کم و بیش قادر به تأمین هزینه‌های تحصیلم بود اما برای خودم استقلال مالی و ارتباط با مردم اهمیت بسیار داشت. با آن سن کم چه کاری انجام می‌دادید؟ تعمیرکار یخچال و ماشین لباسشویی بودم و با توجه به اینکه سنی کم و بدنی لاغری داشتم، وارد هر شرکت‌ و خانه‌ای می‌شدم گمان می‌کردند مهندس اصلی پشت سر من در حال آمدن است اما زمانیکه می‌دیدند جعبه ابزار را پای دستگاه معیوب باز می‌کنم و مشغول کار می‌شوم، تازه متوجه می‌شدند. همین موضوع باعث تعجب عده‌ای بود و تعجب‌شان زمانی دو چندان می‌شد که می‌دیدند در مسائل درسی و مشکلات فرزندان‌شان هم به آنان کمک می‌کنم. از کنار این کار با افراد فرهیخته و فوق‌العاده‌ای نظیر اساتید دانشگاه و صاحب‌نظران بسیاری در علوم مختلف آشنا شدم که مایه مباهات من بودند و علاوه بر یادگیری علوم و فنون جدید از آنها، در جلسات فرهنگی و علمی‌شان نیز شرکت می‌کردم. علاوه بر اینکه تشنه یادگیری بودم همواره یک رگ عرفانی هم داشتم و این مرا به سمت ریشه شناسی مباحث مذهبی می‌کشاند؛ این موضوع تا جایی پیش رفت که به بسیاری از موضوعات دینی و مذهبی علاقه‌مند و علاوه بر اینکه دعای کمیل‌خوان شدم، توانستم در اوج جوانی نایب رئیس هیات سیدالشهدا که هیاتی با تشکیلات محلی بود، باشم. این رویه ادامه داشت تا اینکه در آمریکا هم ایام ماه مبارک رمضان، با برخی دوستانم به مساجد می‌رفتیم و در دانشگاه آمریکا هم مراسم افطاری برگزار می‌کردیم. تا وارد آمریکا نشدید از فعالیت‌هایتان در ایران بگویید؛ آیا صرفا یک تعمیرکار ساده ماندید یا آشنایی با انسان‌های مورد احترام شما باعث شد تا فرصت‌های بهتری پیش پای شما قرار گیرد؟ زمان حضورم در ایران بسیار فعالیت می‌کردم؛ اینطور بگویم که با ساپکو، ایران خودرو، نیرو محرکه و بسیاری شرکت‌های دیگر به صورت سه موتوره کار می‌کردم. اگر ایران مانده بودم فکر کنم 30 سالگی بازنشسته می‌شدم چون از سه جا برایم بیمه رد می‌شد. یکی از نمایندگان مجلس که رییس بخش صنعت آن زمان بود، فاینایت المنت هم در دانشگاه صنعتی شریف تدریس می‌کرد و از قضا من هم شاگرد اول کلاس ایشان بودم. او از من درخواست کرد با توجه به اینکه از سال 1376 با 63 سازنده ایران خودرو کار می‌کردم، برای پروژه مطالعاتی مطرح بین دولت و مجلس در مرکز پژوهش‌ها کمک‌شان کنم. با توجه به نبوغی که شما را در سنین پایین راهی دانشگاه کرد، فکر کنم یکباره باید به سراغ کارشناسی ارشد برویم و کم‌کم راهی سفر آمریکا شویم... بله؛ کارشناسی ارشدم مکانیک بود که با 43 واحد پاس شده، اخذ کردم در حالیکه برای فارغ‌‌التحصیلی نیازمند پاس کردن 32 واحد درسی بودم. بعد هم که طبق گفته شما برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شدم و در آنجا دو فوق لیسانس هم‌زمان با دکتری گرفتم. دانشگاه دوره دکترایم رنک ششم دانشگاه‌های جهان است و رفتن به آنجا برای بسیاری از ساکنان کالیفرنیا هم امکانپذیر نیست. فوق دکتری هم در دانشگاه شماره یک دنیا که بعد از جنگ جهانی دوم، ناسا را ایجاد کرد گذراندم. این دانشگاه معروف به کلتک (انستیتوی تکنولوژی کالیفرنیا) و بهشت تکنولوژی‌ دنیاست. بسیاری از پیشرفت های پزشکی، مهندسی، ریاضی، علوم و دانش‌های جدید از آنجا نشأت می‌گیرد. ورود به این دانشگاه بسیار سخت است و برای کسانیکه به شیوه‌های پذیرش دانشگاه‌های آمریکایی آشنایی دارند، باید بگویم که رفتن به این دانشگاه سخت‌تر از هاروارد و MIT است زیرا این دو دانشگاه کم و بیش رفتار سیاسی دارند. همین دانشگاه کلتک دلیل ورود شما به ناسا شد؟ قرار بود بعد از مدت‌ها تحصیل، به ایران بازگردم تا در دانشگاه امیرکبیر مشغول تدریس شوم اما یکی از اساتیدم گفت که پروژه‌ای در ناسا با مشکل روبرو شده است و پیشنهاد حضور در آن را به من داد. من هم این موقعیت را به چشم فرصت نگاه کردم و برای مصاحبه به ناسا رفتم تا جزو 160 دانشمند اروپایی و آمریکایی باشم که برای رفع مشکل اعلام آمادگی می‌کنم. یکی دو روز قبل از اینکه برای مصاحبه به آنجا بروم، کل مستندات مربوط به اختراعات‌شان را با تمرکز مطالعه کردم و بخش‌های مختلف مستندات مکتوب را که دچار نقیصه بود یا می‌توانست بهتر باشد، به نشان اهمیت های‌لایت کردم. بعد از اینکه مصاحبه‌شان تمام شد، زونکنم که حاوی تمامی مستندات مربوط به اختراعات ناسا در آن زمینه بود را از توی کیفم بالا آوردم و در حضور خودشان پروژه‌های سابق‌شان را تحلیل کردم و به آنها گفتم که بهتر بود چه کارهایی را انجام می‌دادند و از چه کارهایی پرهیز می‌کردند. این کار شما از حیث تحقیر بود؟ یا آنها چنین کاری را به حساب بی‌احترامی نگذاشتند؟ سعی کردم این برداشت نشود؛ بعد از این کار با سر و چشم به نشانه تأیید نشانم دادند و خودم هم احساس کردم که خوش‌شان آمده است. البته از آن جهت که من همیشه خودم را یک ایرانی مطرح می‌کنم و برخلاف برخی که سعی می‌کنند خودشان را بپوشانند در گام اول از ایرانی بودنم دفاع می‌کنم، حدس زدم که به رزومه من اهمیتی داده نشود. بالاخره اخبار ضد و نقیض بسیاری از کشور ما آنجا بود و علاوه بر این، افراد کشورهای مختلف نظیر رژیم صهیونیستی هم در آن سازمان حضور داشتند که عملا امیدی برای پذیرفته شدن رزومه‌ام باقی نمی‌گذاشت. بعد از آن جلسه راهی منزل شدم؛ وقتی به خانه رسیدم و ایمیل باکسم را بروزرسانی کردم متوجه پیام تبریکی شدم که در متن آن آمده بود "بعد از مصاحبه شما، با اعضای تعیین کننده تیم صحبت کردیم و با عضویت شما در بخش تحقیقات گروه موافقت کردند." جالب بود که در آن نامه زمان شروع کارم هم اعلام شده بود و همه چیز به سرعت شروع شد. این اتفاق در سال 2014 افتاد. به نظر خودتان چه چیزی در رزومه شما بود که علی‌رغم موانع اشاره شده، در ناسا استخدام شدید؟ یکی از دلایلش این بود که در زمینه‌های دانشی مختلف سررشته داشتم و حتی برخی دروس پزشکی نظیر قلب، عروق، مغز و اعصاب را در دانشگاه آمریکا پاس کرده بودم که در ادامه این موضوع را بیشتر توضیح می‌دهم. همین موضوع باعث شد تا در پروژه‌ای که دو سه گروه نتوانسته بودند از عهده آن برآیند و طی سه چهار سال موجب اتلاف چندین میلیون دلار شده بود، مشغول به کار شوم تا وجهه اسپانسرش بیش از آن خراب نشود. حضورم در بخش تحقیقات تیم باعث شد تا با دانشمند 60-70 ساله باهوشی آشنا شوم که نهایتا با کمک هم، آن پروژه زمین‌گیر شده را ظرف 9-12 ماه تمام کردیم و به ثبت اختراع رساندیم. با تمامی این تفاسیر، فکر کنم دلیل بازگشتم به کشور برای استفاده از تجاربم قابل درک‌تر باشد. پیش از تمامی این ماجراها عزم درونی برای ادامه تحصیل در آمریکا داشتید یا همه چیز اتفاقی رقم خورد؟ قصد رفتن نداشتم زیرا به شدت مشغول کار بودم اما یکی از دوستانم که در حال حاضر استاد دانشگاه برکلی آمریکاست برای دکترا به آنجا رفت. رفتن ایشان باعث شد تا من هم به فکر رفتن بیفتم. در واقع دنبال این بودم تا به واسطه راهی بر توانمندی‌هایم بیفزایم و در آینده به شکل کاراتری در خدمت مملکتم باشم لذا در همان سال تصمیمی جدی برای ادامه تحصیل در آمریکا گرفتم و از حجم کارهایم در ایران برای آمادگی جهت سفر کاستم. با اینکه تازه شرایطم در ایران خوب شده بود اما دوباره با شرایط زندگی دانشجویی در کشوری دیگر به توافق شخصی رسیدم. البته این را هم بگویم که بیشتر دنبال آن بودم تا بعد از کلی سه موتوره کار کردن، برای رفع خستگی به آنجا بروم که در نهایت نه تنها به خستگی در کردن نرسیدم بلکه شرایط کاری از ایران هم سخت‌تر و پیچیده‌تر شد. با این حساب پیشنهاد شما به دانشجویان فوق لیسانس در سطح دانشگاه شریف می‌تواند این باشد که هیچگاه از رفتن هراسی نداشته باشید و موفقیت از آن کسی است که همیشه به بهترین جاها فکر کند؟ شیوه زندگی و اهداف هر کسی متفاوت است اما فکر می‌کنم همانطور که پیامبر اکرم (ص) فرمودند "اطلبوا العلم ولو بالصین"، باید به سراغ دانش رفت. چون در زمان پیامبر اسلام یکی از دورترین نقاط جهان کشور چین بوده، ایشان خطاب به علما می‌فرمایند در طلب علم باشید حتی اگر آن علم در چین باشد. فکر می‌کنم آمریکا هم جایی است که سهمی از آن داریم زیرا جامعه بشری منجر به شکل‌گیری آن شده است. باید به آنجا که از دست نخورده‌ترین قاره‌هاست، برویم و سهم‌مان را بگیریم و برای خدمت به کشورمان بازگردیم زیرا آنها زمانیکه ما حواس‌مان نبود نفت‌مان را بردند و در دوران جنگ تحمیلی هم از دور نظاره‌گر رویدادها بودند. درباره اینکه من چطور رفتم باید بگویم آن زمان که سرپرست قطب روباتیک دانشگاه شریف بودم از اساتید مختلف دنیا دعوت می‌کردیم تا جهت نظارت بر پروژه‌های انجام شده حضور داشته باشند؛ اغلب آنان هم رزومه من را داشتند و طبیعی بود زمانیکه جایی به کمکم نیاز داشته باشند با من تماس بگیرند. دانشجویان هم به نظرم باید از فرصت حضور متخصصان و دانشمندان ایرانی که با عرق به کشورشان می‌آیند استفاده و خودشان را معرفی کنند؛ قطعا زمانیکه این کار را انجام دهند در ذهن فرد مورد نظر برای همیشه ثبت خواهند شد تا در موعد مقرر درخواست همکاری به آنان داده شود. موضوع کاری من را هم استادی که به ایران آمده بود پیگیری کرد؛ قرار بود به دانشگاه ویسکانسین بروم اما با پیشنهاد او نظرم عوض شد. تحصیلات دکتری شما در چه زمینه‌ای بود؟ دکترایم در زمینه مهندسی پزشکی و کاربردهای پزشکی اولتراسوند (فراصوتی) بود که در مرکز ملی تحقیقات آمریکا گذراندم و تنها ایرانی فارغ‌التحصیل آنجا هستم. شرایط تحصیل در آن مرکز سخت است و خیلی‌ها به اندازه یک ترم بیشتر دوام نیاورده‌اند اما برخلاف آنان زمانیکه من قرار باشد کاری را انجام دهم تا آخر آن می‌روم. آنجا هم با تمام حساسیت‌هایی که نسبت به ایرانی‌ها بود اما بعد از شش سال موفق به اخذ این مدرک شدم. همانطور که گفتم هم‌زمان با دکترا دو رشته دیگر را در مقطع فوق لیسانس ادامه دادم که از این حیث مجبور بودم از تفریحاتم بزنم. درباره جایگاه مرکز ملی تحقیقات آمریکا و میزان وابستگی آن به دولت هم می‌فرمایید؟ آن مرکز تنها جایی بود که وزارت بهداشت آمریکا پشتیبانی می‌کرد زیرا دانش اولتراسوند یک تکنولوژی استراتژیک است. دلیل این توجه به نظر شما چه هست؟ استاد من دکتر شانگ سرپرست آن مجموعه بود که حکم انیشتین حوزه اولتراسوند را دارد؛ در واقع استاد ایشان مبدع این تکنولوژی در دنیا بعد از جنگ جهانی دوم بودند و بخاطر همین دولت این مرکز را مرجع پزشکی می‌داند و بابت آن ردیف بودجه اختصاص می‌دهد. با این همه تلاش بی‌وقفه، از قبل مسیر زندگی‌تان را مجسم کرده بودید یا اینکه منتظر فرصت‌های تصادفی برای تعیین مسیر حرکت بودید؟ هیچ وقت برنامه‌ریزی نکرده بودم که به ناسا بروم و در آنجا مشغول به کار شوم اما ته دلم دوست داشتم که وارد مجموعه‌های موفق شوم. اعتقاد عجیبی به توکل دارم و همواره از خدا می‌خواهم راه خوبی را به من نشان دهد. همیشه اینگونه است که اگر انسان با تمام وجود در جهت دستیابی به موفقیتی تلاش کند، اگر به مرز ناامیدی برسد، با پشتکار منجر به بازگشایی روزنه‌ای از امید می‌شود که عاقبت به خیری است. دانشجویان نباید نگران این باشند که اگر قرار باشد بروند ناسا چکار باید بکنند؛ بلکه قدم به قدم باید تلاش کنند تا روزنه‌های موفقیت برای آنها باز شود. در واقع این قبیل افراد بهتر است موفقیت را تصاحب قله‌ای بلند در نظر بگیرند که لازمه دستیابی به این قله، عبور از رشته کوه‌ها و قله‌های کوچکتر است تا نهایتا سوی دید با افق هم‌راستا شود و به قله اصلی برسند. بهتر است به جای اینکه قله‌های کوچکتر به عنوان مانع نگاه شود، هر کدام مسیری برای دستیابی به قله بزرگتر تلقی گردند. ناسا جایی نیست که الان بگوییم دو سال دیگر می‌خواهیم آنجا باشیم و همین اتفاق هم بیفتد؛ زیرا آمریکایی‌ها هم با در اختیار داشتن امکانات بیشتر به نسبت ما، توانایی ورود به این سازمان را ندارند. پیشنهاد شما برای ورود به این سازمان عریض و طویل به کسانیکه علاقه‌مند حضور در آن هستند، چیست؟ به نظر من انسان نباید یکباره سنگی بزرگ بردارد؛ باید قدم به قدم پله‌های ترقی را بپیماید و در نهایت دستیابی به اهداف بزرگی مثل ناسا غیرممکن نخواهد بود. ناسا و سازمان‌هایی از این دست برای انسان‌های توانا ساخته شده‌اند و اگر آدم‌ها توانایی کسب کنند، می‌توانند به آنجا راه یابند. به نظر شما بالاتر از ناسا کجاست؟ تا حالا به ان فکر کرده‌اید؟ به نظر من بالاتر از ناسا، ساختن کشور و مملکت خود آدم است. من این هدف را بلندتر از کار در ناسا می‌بینم. شاید نقطه عطف زندگی کاری شما، تغییر رشته از مهندسی مکانیک به سمت مهندسی پزشکی بود. چه شد که تصمیم گرفتید به سمت این رشته که در نظر برخی دانشجویان ایرانی آینده کاری محدودی دارد، بروید؟ به نظر من علوم را نباید از هم جدا فرض کرد. در قدیم الایام ابن سینا، خیام یا رازی فارغ از اینکه شیمی می‌خواندند یا طب به عنوان حکیم شناخته می‌شدند. دلیل اینکه مدرک‌گرایی تا این میزان در جوامع رشد کرده فاصله گرفتن از همان دیدگاه سنتی است و ضرب‌المثلی در این زمینه داریم که می‌‌گوید عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. دلیل اینکه مدرک زیاد و عالم کم داریم این است که انسان برای عالم شدن باید به حکمتی از مجموع دانش‌های مختلف دست یابد به عنوان مثال باید دانش عکاسی را به عنوان دید هنری در کنار مهارت‌های فنی و مهندسی و مباحث فیزیکی و شیمیایی داشته باشد. در این صورت است که فلسفه‌ای از زندگی می‌آموزد و آنگاه به انسان مفیدی برای خود و جامعه تبدیل می‌شود. باز هم اجازه دهید این موضوع را با این مثال تمام کنم. در قدیم‌الایام پزشکان حکیمی بودند که می‌توانستند به جای تجویز دارو و آزمایش، با گرفتن نبض افراد به مشکل پی ببرند. مثلا ابن سینا از طریق نبض پسر پادشاه که همه طبیبان از او قطع امید کرده بودند، توانست راه علاج را بیابد. زمانیکه از ابن سینا پرسیدند چطور متوجه شدید که این جوان عاشق شده است؟ گفت: از آن جوان پرسیدم به چه شهرهایی، محله‌ها، خیابان‌ها و... سفر کرده است؛ که رفته رفته نبض او بیشتر می‌زد و در نهایت متوجه شدم که در کوی و گذری با دیدن یک دختر تعداد نبضش به حداکثر رسید و متوجه شدم عاشق شده است. بنابراین رشته‌های مختلفی که خواندم جدا از هم نیستند و در هر کدام از آنها با افراد اندیشمند و فرهیخته‌ای آشنا شدم. درباره رشته فوق لیسانسی که هم‌زمان با دکترا می‌خواندید هم مختصری توضیح دهید. رشته‌ای در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی می‌خواندم که تازه در آمریکا پایه‌ریزی شده بود و از مهندسان بنام و بزرگ آمریکایی برای دریافت مدرک آن، شرکت می‌کردند. در واقع تلفیقی از مهندسی سیستم‌ها و صنایع است. دید خوبی از لحاظ ریاضی برای تحلیل‌های خوب و قوی ارائه می‌دهد. در این دانشگاه یکی از برجسته‌ترین اساتید آمریکا که می‌توان او را ابن سینای زمان نامید، استادم بود؛ ایشان در علوم ریاضی و احتمالات چندین کتاب مرجع به دنیا تقدیم کرده‌اند. تا پیش از آشنایی با ایشان فکر می‌کردم معنای استاد خوب را متوجه می‌شوم اما بعد از آشنایی با او کلا نظرم عوض شد؛ بعد از مدتی دستیار او در رشته‌ام شدم که مقداری به MBA شبیه بود. البته من در دانشگاه صنعتی شریف هم دستیار رشته MBA بوده‌ام زیرا معتقد بودم اگر بخواهم در آینده کارآفرینی کنم و شرکتی به ثبت برسانم باید با این علم آشنا باشم تا بتوانم سرمایه‌گذاری خوبی انجام دهم. تجارب روباتیکی در آمریکا به کارتان آمد؟ حدود یک سال و نیم روی موضوعات مربوط به روباتیک کار کردم که یکی از پروژه‌ها ده سال بعد در ناسا هم مطرح شد و در ارتباط با انجام یکسری امور مکانیکی توسط روبات در سطح مریخ بود. علاوه بر بحث روباتیک، پرینتری را هم اختراع کرده بودم که می‌توانست تمامی فلزات با ضخامت کم را پرینت کند. تمامی این مهارت‌ها باعث شد تا موقعیت خاصی در اختیارم قرار گیرد و بتوانم با سه استاد از دانشگاه‌های MIT، برکلی و مرکز تحقیقات ملی آمریکا کار و نهایتا یکی را برای تحصیل در مقطع دکترا انتخاب کنم. بنابراین در یک ترم تحصیلی با هر سه استاد کار می‌کردم تا در نهایت از مرکز ملی اولتراسوند به دلیل نظم و جایگاه فوق‌العاده‌اش خوشم آمد. همین موضوع سبب شد تا دکترایتان هم در زمینه پزشکی باشد؟ دکترایم در زمینه پزشکی و به طور خاص اولتراسوند بود که به دلیل استراتژیک بودنش، به شدت علاقه‌مند آن شدم. پیشرفت ما در این حوزه به اندازه‌ای بود که در سال 2011 موفق به دریافت جایزه برترین و خلاقانه‌ترین پروژه سال از طرف مؤسسه فناوری استیونز برای پروژه ادغام سنسورهای هوشمند اولتراسوند و ابزار جراحی یکبار مصرف شدیم. در این پروژه خلاقانه دو دوست آمریکایی نیز من را همراهی می‌کردند. موضوع جالبی که به آن برخوردیم، اولتراسوند را چون نیروی برق در قرن بیستم یافتیم که می‌تواند قرن بیست و یکم را متحول کند. چطور با این تکنولوژی قرن بیست و یکم متحول می‌شود؟ اولا بگویم که بسیاری از تکنولوژی‌های روز دنیا را ایرانی‌ها مطلع نیستند یا بر فرض شناخت، راه دسترسی به آن را ندارند. اکثر پزشکان کشور در حال حاضر معتقدند که در تشخیص سرطان توانمندی خوبی دارند اما در درمان روش موثری وجود ندارد در حالیکه با این روش جدید اولتراسوند می‌شود سرطان را درمان کرد که این خبری فوق العاده برای جامعه بشریت است. بسیاری افراد که سرطان‌های پروستات و مثانه دارند جراحی و شیمی درمانی می‌کنند که در نهایت با فرض خوب شدن، باعث می‌شود زندگی‌شان به حالت قبل باز نگردد. مثلا ممکن است در سرطان مثانه، مثانه را بر دارند و روده بزرگ را به مجرای ادرار وصل کنند در حالیکه بخشی از عامل سرطانی در بدن باقی مانده و همان باعث سرطانی شدن مجرای ادرار هم می‌شود. با استفاده از علم اولتراسوند می‌شود همان مثانه را بدون لمس و جراحی، عمل و مداوا کرد به گونه‌ای که فرد داخل دستگاهی از لحاظ ظاهری مانند MRI قرار می‌گیرد و با امواج متمرکز اولتراسوند بدون خطا در یک قسمت می‌توان به عمل او پرداخت. کاربردهای دیگری هم علاوه بر پزشکی، می‌توان برای این فناوری متصور شد؟ کار دیگری که در ناسا به واسطه اولتراسوند کردیم، مودم‌های ارتباطی است که برای اولین بار ثبت اختراع شد و قطعا در هیچ کجای دنیا اطلاعاتی درباره آن نیست زیرا دستگاهی ابداعی است. حتی رییس‌مان در ناسا هم به این موضوع افتخار می‌کند و هر میهمانی که برای او می‌آید، درباره این ابداع می‌گوید. علاوه بر حوزه پزشکی، با استفاده از اولتراسوند می‌توان به ایجاد حفره‌های عمیق با دقت بالا مانند حفاری در قطب جنوب، فضا و صنعت نفت پرداخت. در حوزه پزشکی هم از این قابلیت می‌توان جهت رفع چربی‌های داخل رگ‌ها بهره برد.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: