جنگ در سوریه: آنچه آمریکا میتواند از جنگ بوسنی بیاموزد
در سال ۱۹۹۵، با شدت گرفتن جنگ در بوسنی، آمریکا رویکرد خود را، جدا از پشتیبانی رسمی از مسلمانان، تغییر داد. آمریکا درک کرد که اگر قرار باشد توافقی حاصل شود، نباید از مسلمانان بوسنی به بهای از دست دادن صربهای بوسنی حمایت کند. پیروزی یک توافق سیاسی همچنین بر تهدیدهای عملی موجود بر علیه تمام گروهها تکیه داشت. در غیر این صورت صربهای تحت حمایت روسیه و مسلمانان مورد حمایت آمریکا انعطافی نشان نمیدادند.
: نشریه آمریکایی The National Interest در مقاله ای به قلم جورج پترولکاس به بررسی استراتژی های آمریکا در جنگ سوریه پرداخته است و با شکست خورده دانستن آن ها، پیشنهاد کرده است تا آمریکا از تجربه صلح دیتون در جنگ بوسنی استفاده کند.آنچه در پی میآید برگردان کامل این مقاله است. شکست استراتژی آمریکا در عراق و سوریه اعتماد به رهبری آمریکا را خدشهدار میکند. با ادامه این وضع متحدین نیازمند آن هستند تا نظرات صریح خود را بدون در نظر گرفتن ظرایف دیپلماتیک یا هیاهوی رسانهای سیاسی مبادله کنند. به جای ادامه آنچه به نظر یک استراتژی شکست خورده میآید، مشابه اقدام آمریکا در بوسنی در بیست و دو سال پیش، نگاهی بازتر که موجب تغییر مسیر گردد، مورد نیاز است. شباهتهایی بین سوریه امروز و بوسنی دیروز وجود دارد، مانند پشتیبانی هوایی آمریکا یا حمایت اخلاقیاش از مسلمانان بوسنی. در هر صورت، آمریکا نیازمند آن است که در مورد استراتژی فعلی خود تجدیدنظر نماید. حملههای هوایی بر علیه داعش که از ابتدا پشتیبانی کافی نداشت، تأثیر محدودی داشته است. پشتیبانی هوایی و میزان حملات هوایی هیچوقت به میزان ادعا شده نبوده است. ارتش عراق نشانهای از زنده بودن یا مؤثر بودن ندارد. سال گذشته، آزادی موصل وعده داده شده بود که همچنان بسیار دور از دسترس به نظر میرسد. اخیراً در گزارش تهیه شده توسط کنگره آمریکا، ناتوانی در توقف ورود مبارزان خارجی به سوریه (منجمله آمریکا) مورد انتقاد قرار داده شده است. جذابیت آن همچنان برای عدهای زیادی برقرار است و پشتیبانی همهجانبه از داعش همچنان ادامه دارد. در حدود ۵۰۰ میلیون دلار برای آموزش ۵۰۰۰ مبارز ضد داعش خرج شد اما در نهایت تنها شصت نفر آموزش دیدند که پنجاه و پنج نفر از آنها هم ناپدید شدند که باعث شد ژنرال آمریکایی لوید آستین بیان کند که تنها پنج مبارز ضد داعش باقی ماندهاند. با در نظر گرفتن هزینه صد میلیون دلاری برای هر نفر، مسببان آن باید اخراج شوند. در سوریه، آمریکا سیاست سادهانگارانه خود را بر جمله "اسد باید برود" استوار کرده است. بدون هیچ نقشه تمامعیار برای آنچه پس از آن رخ خواهد داد. فرض آن است که یک دولت از شورشیان سریعاً مشروعیت را کسب خواهد کرد. برای حفظ این ایده تخیل آمیز، شورشیان به ظاهر میانهرو نمایش داده میشوند، در حالی که در عمل آنها هرچیزی هستند جز میانهرو. ما فراموش کردهایم که هسته حمایت از رئیسجمهور بشار اشد اقلیتهای شیعه و علوی و نیز مسیحیان سوریه هستند. آنها از انتقام گروههای تندروی نفوذ کرده در بین مخالفین جان به در نخواهند برد. سنیهای میانهرو که ممکن است بتوان دولتی جدید و پایدار با پشتیانی آنها برپا کرد در حال فرار به اروپا هستند. نزدیک به نیمی از جمعیت پیش از جنگ سوریه در حال فرار بوده یا در اردوگاههای مهاجرین ساکن شدهاند. خالی شدن سوریه از جمعیت آیندهای خطرناک را تصویر میکند. چه کسی باقی خواهد ماند تا سوریه را دوباره بسازد؟ با این حساب، باثبات سازی سوریه کنترلشده توسط اسد ممکن است اولویت داشته باشد. قابل درک است که آمدن نیروهای روسیه به عرصه جنگ آمریکا را ناراحت کرده است، اما تاکنون عکسالعمل آمریکا در قبال این موضوع بهانه گیرانه بوده است چنانچه اقدامات روسیه در حالت سادهانگارانه رنگی از فضای جنگ سرد دارد. پاسخ رسانههای آمریکا و دولت تاکنون این است که: " اقدام روسیه از سر ضعف است، تلاشی برای منحرف کردن توجهات از اوکراین، اقدامی برای حفظ پایگاه دریاییشان در طرطوس سوریه و این کمک به اسد است نه حمله به داعش ". این اعتراضات به روسیه در بهترین حالت، تنها ما را از واقعیت دور میکند. آنها در هیچ حال به دنبال یافتن راهحلی برای جنگ داخلی سوریه، یا قدرت روزافزون داعش بهعنوان یک حکومت نیستند. ما باید در ورای ادعاها به دنبال شناخت نیتهای منفعت طلبانه سیاسی باشیم. ایده ناراحت کنندهای که باید مورد توجه قرار گیرد آن است که گروههای مخالف و همسایگان باید این واقعیت را قبول کنند که بشار اسد با زور کنار نخواهد رفت. طرحی برای گذار از وضعیت فعلی که از حقوق اقلیتها حمایت کرده و شورشیانی مانند النصره را خلع سلاح کند تنها با همکاری روسیه ممکن میشود. صدراعظم آلمان آنجلا مرکل اعلام کرد که پایان دادن به جنگ سوریه تنها با کمک روسیه ممکن است و رجب طیب اردوغان رئیسجمهور ترکیه بیان کرد که شاید بشار اسد بتواند جزئی از مرحله گذار به یک سوریه جدید باشد. روسیه از خلع قدرتی میترسد که بیشتر از همه به سود داعش است. برای بسیاری، ایده ناخوشایند دوره گذار شامل اسد بهتر از پیروزی غیرقابل پذیرش داعش است. ولی همه چیز از دست نرفته است. آمریکا میتواند تغییرهای مهمی در جهتدهی خود ایجاد کند، چنانچه بارها در گذشته این کار را کرده است. مشکل آن است که دو وضعیت کاملاً جدا از هم برقرار است: جنگ داخلی سوریه و ظهور داعش که هردو در یک جغرافیای مشترک که قبلاً سوریه نامیده میشد در جریان است. آمریکا باید تصمیم بگیرد که آیا میخواهد تلاشهای خود را بر از بین بردن داعش متمرکز کند، یا سعی نماید پایانی مدیریت شده برای جنگ داخلی سوریه رقم بزند تا از این طریق به داعش ضربه بزند. به صورت تناقض باری حضور روسیه در سوریه کمک میکند تا آنچه آمریکا برای حفظ نقش خود در سوریه نیازمند انجام آن است مشخص شود. ائتلاف نظامی بر علیه داعش باید ادامه یابد، اگر قابل گسترش نباشد. ولی آمریکا باید توجه سیاسی خود را به چگونگی پایان جنگ داخلی در سوریه معطوف سازد. این کار قابل انجام است چنانچه در مورد جنگی مشابه در بوسنی به نتیجه رسید. در سال ۱۹۹۵، با شدت گرفتن جنگ در بوسنی، آمریکا رویکرد خود را، جدا از پشتیبانی رسمی از مسلمانان، تغییر داد. آمریکا درک کرد که اگر قرار باشد توافقی حاصل شود، نباید از مسلمانان بوسنی به بهای از دست دادن صربهای بوسنی حمایت کند. پیروزی یک توافق سیاسی همچنین بر تهدیدهای عملی موجود بر علیه تمام گروهها تکیه داشت. در غیر این صورت صربهای تحت حمایت روسیه و مسلمانان مورد حمایت آمریکا انعطافی نشان نمیدادند. ریچارد هالبروک، دستیار وزیر امور خارج در آن زمان، با رهبر صربستان اسلوبودان میلوسویچ بهعنوان رهبر واقعی صربهای بوسنی و با روسها بهعنوان یک شریک و نه رقیب مذاکره کرد. در نتیجه، صلح بوسنی امضا شد و نشان داد که حل مناقشات اغلب نیازمند مذاکره با رقیبان اصلی است، چنانچه در مورد قضیه بریتانیا و ارتش آزادیبخش ایرلند نیز صادق بود. دیتون یک مدیریتی مبتنی بر اشتراک قدرت و فرمولی برای حکومت تولید کرد و نیز طرحی برای گذار که با استفاده از نیروهای ناتو اجرایی شد و جنگجویان را خلع سلاح کرد تا از قابلیت اجرایی قرارداد صلح اطمینان حاصل شود و در نهایت به جنگ داخلی پایان داد. برخلاف بوسنی، طرح گذار با حضور اسد تنها نیمی از مشکل است. به طرز غیرقابل اجتنابی نیروی بینالمللی تحت رهبری آمریکا باید داعش را روی زمین شکست دهد و هیچ راه دیگری وجود ندارد. تغییر در سیاست آمریکا نیازمند یک برآورد منصفانه، گفتگوی صریح با متحدین، بهانهگیری کمتر و شجاعت برای استقبال از شرایط در حال تغییر است.