حرفهای دختری که میخواهد با یک اعدامی ازدواج کند
سناریوی عاشقانه الهام در زندان کلید خورد. زمانی که برای ملاقات با برادرش به زندان میرفت، آنجا بود که به یک دلداده واقعی تبدیل شد؛ آن هم دلدادگی به پسری که به اتهام یک جنایت در آستانه اعدام قرار دارد.
روزنامه شهروند: سناریوی عاشقانه الهام در زندان کلید خورد. زمانی که برای ملاقات با برادرش به زندان میرفت، آنجا بود که به یک دلداده واقعی تبدیل شد؛ آن هم دلدادگی به پسری که به اتهام یک جنایت در آستانه اعدام قرار دارد.
تصمیم سختی بود. ولی بالاخره الهام فکرهایش را کرد و احساس کرد که دیگر نمیتواند بدون این پسر زندگی کند. برای همین تصمیم خودش را گرفت. ازدواج با این اعدامی، تصمیم عجیب و عاشقانه این دختر جوان بود. مراحل آشنایی تا خواستگاری در همان زندان صورت گرفت. پسر جوان که این روزها در لیست سیاه اعدام قرار گرفته است، هرگز تصورش را هم نمیکرد که در اوج ناامیدی، ملاقات با دختری جوان این چنین زندگیاش را در آستانه امیدواری قرار بدهد. الهام میخواهد با این متهم به قتل ازدواج کند تا شاید بتواند او را از اعدام نجات دهد. هم خودش و هم خانوادهاش قلبا به این وصلت راضی هستند. وصلت با پسری که اگر نتواند رضایت خانواده اولیای دم را جلب کند، چند روز دیگر بیشتر زنده نمیماند.
اما این موضوع الهام را از تصمیمش منصرف نمیکند. حتی او را دچار تردید هم نکرده است. الهام برای ازدواج با این اعدامی به دادسرای جنایی رفت و اجازه گرفت. او که قرار است روز تولد امام علی (ع) (پنجشنبه همین هفته) به عقد دایم این پسر اعدامی دربیاید، صبح روز گذشته بار دیگر برای دریافت اجازه نهایی به دادسرای جنایی رفت و در دیدار با شهریاری، رئیس دادسرای جنایی تهران، اجازه ازدواجش را گرفت.
این دختر تحصیلکرده ماجرای آشنایی تا تصمیم بزرگ زندگیاش را تشریح کرد:
چندسال داری؟ ٢٨ سال
درس خواندهای؟ بله، فوق لیسانس رشته تربیت بدنی دارم.
شغلت چیست؟ باشگاه بدنسازی دارم و در آنجا بهعنوان مربی کار میکنم.
از ماجرای آشناییات با این پسر جوان بگو؟ تقریبا پنجماه پیش بود که در زندان با مهرداد آشنا شدم. زمانی که به ملاقات برادرم میرفتم، آنجا بود که مادر مهرداد را میدیدم که به ملاقات پسرش میآید. آنها هردویشان ناراحت بودند و من از صحبتهایشان میشنیدم که پسر جوان مرتب میگفت بیگناه است. مادرش هم همیشه اشک میریخت و بعد از این ملاقات خیلی غصه میخورد. برای همین توجهم به آنها جلب شد.
برادرت چرا در زندان بود؟ او به اتهام شرب خمر، ١٤ روز به زندان افتاد. من هم همیشه برای ملاقاتش به زندان میرفتم.
بعد از این آشنایی چه شد؟ وقتی این مادر و پسر را میدیدم توجهم به ماجرای پرونده آن پسر جلب شد. برای همین از برادرم درباره جرم او پرسیدم و برادرم هم گفت که با این پسر همسلولی است. او گفت که مهرداد دست به یک قتل زده است و در لیست اعدام قرار دارد. اصرارهاي پسر جوان به بيگناهي ذهنم را مشغول كرده بود. میخواستم سر از کارهایش دربیاورم و بدانم چرا دست به قتل زده است. برای همین در ملاقات بعدي با برادرم، شماره تلفنم را از طريق مادرش در اختيار مهرداد قرار دادم تا شايد بتوانم كمكش كنم.
چرا اینکار را کردی؟ نمیدانم. احساس میکنم از همان روز اول مهر این پسر به دلم نشست و تصمیم گرفتم کمکش کنم.
بعد چه شد؟ بعد از آن مهرداد با من تماس گرفت و با هم صحبت کردیم. او ماجرای قتلی را که مرتکب شده بود، برایم تعریف کرد. او گفت که روز ١٤ ديماه سال ٨٨ در خانهاش خواب بود كه برادر و خواهرزادهاش با هم درگير شدند. زماني كه مهرداد با سر و صداي آنها از خواب بيدار شد، دید كه برادرش از ناحيه پهلو هدف چاقو قرار گرفته است. مهرداد با ديدن اين صحنه چاقو را برمیدارد تا به درگيري پايان دهد. اما خواهرزادهاش پا به فرار ميگذارد. برای همین مهرداد هم او را تعقیب میکند كه در اين تعقیب و گریز مهرداد پايش به جدول گير میکند و با چاقويي كه در دستش بوده به صورت اتفاقي روي مقتول افتاده كه همين باعث مرگ خواهرزادهاش میشود. بعد از آن مهرداد به اتهام این قتل به قصاص محکوم و حکمش هم تایید شد.
خانواده خواهرش رضایت نمیدهند؟ خانواده خواهر مهرداد میگویند در صورت دریافت دیه ٥٠٠ میلیونی رضایت میدهند. اما مهرداد این پول را ندارد.
چه شد که تصمیم به ازدواج با او گرفتی؟ از وقتی مهرداد را دیدم و با او صحبت کردم احساس خوبي نسبت به او پيدا كردم. مهر او به دلم نشست تا اينكه مهرداد از من خواستگاري كرد و من هم پذيرفتم. الان هم تاریخ عقدمان مشخص شده و قصد داریم روز ولادت حضرت علي (ع) با هم ازدواج کنیم.
بعد از ازدواج چهکار میکنی؟ خانواده مقتول براي بخشش خواستار دريافت ديه٥٠٠ ميليوني شدهاند و قصد دارم بيرون از زندان براي نجات همسر آيندهام هزينه ديه را جمع كنم و از مردم نيز ميخواهم كه كمكمان كنند.
خانوادهات با این وصلت مخالفت نکردند؟ نه؛ خانوادهام هم با این ازدواج مخالفتی نداشتند، فقط پدرم کمی ناراضی است که او هم بالاخره قلبا راضی میشود.
اگر شوهرت اعدام بشود، چهکار میکنی؟ من تمام سعیام را میکنم تا او را از اعدام نجات دهم.