چرا فقیر بودن بسیار گران تمام می‌شود؟

محققان بر این باورند که فقر بسیار گران تمام می‌شود. با این حال تنها در آغاز راه فهم مجموعه آثار مخرب مالی، روانی و فرهنگی ناشی از فقر هستیم

کد خبر : 510496

روزنامه شرق: محققان بر این باورند که فقر بسیار گران تمام می‌شود. با این حال تنها در آغاز راه فهم مجموعه آثار مخرب مالی، روانی و فرهنگی ناشی از فقر هستیم. دو سال پیش در همین ماه کتاب وزین توماس پیکتی در مورد نابرابری به نام «سرمایه در قرن ٢١» به چاپ رسید؛ کتابی که در جای‌جای ٦٩٦ صفحه آن، در جداول و در تجزیه‌وتحلیل‌ها این باور ساده ارائه شده بود: در کشورهای ثروتمند، سرعت افزایش ثروت به مراتب بیش از افزایش درآمد است (r> g)؛ بنابراین بخش کوچکی از نخبگان، بیشترین ثروت را از آن خود خواهند کرد و تنها سهم اندکی به بی‌شمار فقیران جهان می‌رسد. تئوری او مورد عناد مخالفان و خرده‌گیران بسیاری قرار گرفت، با این همه، اثر جدی در تغییر مسیر مناظرات در آمریکا در مورد ثروتمندان و فقرا از منظر درآمد، که امری سالانه است، به ثروت، که امری تجمعی است، داشته است. پرتویی که پیکتی بر نابرابری در سال ٢٠١٤ انداخت تنها موجب به‌چشم‌آمدن نابرابری درسال ٢٠١٤ نبود بلکه وی نورافکنی بر روند تاریخی تجمیع درآمد ثروتمند‌ترین بخش جامعه افکند و نشان داد که اصل مسئله را در کجا باید جست‌وجو کرد. از منظر دیگر می‌توان گفت نظرات وی موجب افزودن بُعدی حیاتی و جدید در گسترش مباحثات نابرابری شد: زمان. تئوری‌های مختلف در مورد نابرابری ثروت در جهان موجود است لیکن تمامی آنها فاقد دیدی جامع در ابعاد وسیع است. نیروهای مختلفی که در تشدید نابرابری دخیل‌اند بسیار فراتر از «سرمایه» است. می‌توانیم آن را «نابرابری کل» بنامیم. نابرابری کل تنها به نابرابری درآمدی (اگرچه از اهمیت بسزایی برخوردار است) یا نابرابری در ثروت (که آن هم بسیار مهم است) اطلاق نمی‌شود. نابرابری کل به مجموع ازدست‌رفتن مزیت‌های مالی، روانی و فرهنگی اطلاق می‌شود که به‌واسطه فقر ایجاد می‌شود. این معضلات به‌راحتی برای محققان قابل محاسبه نیست و پژوهشگران قادر به رسم آن روی نمودار نیستند. با این همه، این معضلات مهم‌ترین بخشی است که موجب تداوم فقر طی زمان و در نسل‌های پیاپی می‌شود. فقیربودن بسیار گران تمام می‌شود، اگرچه از نظر کمیت قابل محاسبه نیست. تحقیقات مستمر روی روانشناسی فقر نشان می‌دهد نداشتن پول کافی موجب تغییر تفکر مردم در مورد زمان می‌شود. مردمی که نگران امرار معاش تا هفته دیگر هستند، بعید است که راجع به ١٠ سال بعد فکر کنند. ده‌ها ‌میلیون آمریکایی فاقد حساب بانکی هستند و درآمد خود را باید بابت خرید از مغازه‌ها، پرداخت قبوض انواع خدمات و اقساط وامی که بهره‌های دیرکرد سنگینی دارند، بپردازند. حال مادر تک‌سرپرستی را در نظر بگیرید که کاری ‌گیر می‌آورد (یا از حقوقی برخورداراست) و یک حساب پس‌انداز هم برای احتراز از فشار روانی افتادن به دام فقر دارد، حالا درآمد وی چقدر می‌ارزد؟ قطعا خیلی بیش از آنچه روی فیش حقوق او نوشته است. مجموع ارزش آن: الف) این واقعیت که توان پس‌انداز بخشی از درآمد خود را به‌عنوان اندوخته و ثروت دارد؛ و ب) از فکر معوق‌ماندن سررسید بدهی‌ها و اجاره‌خانه همواره مشوش نخواهد بود، را شامل می‌شود. مجموع نابرابری اثر عمیق فرهنگی دارد؛ اثری تعیین‌کننده بر زندگی خانوار، تحصیلات و تواتر آن در نسل‌های مختلف دارد. برای مثال ازدواج و نابرابری را در نظر بگیریم. ازدواج پیوند زناشویی بین دو نفر است. قبلا مرد بیرون خانه کار می‌کرد و زن به خانه‌داری اشتغال داشت اما ازدواج امروز بیشتر شبیه ارتباط دو نفر است که به هم شبیه هستند و آمال همانندی دارند. «تزویج همسان‌ها» عبارتی است که در این مورد کاربرد یافته و به معنای آن است که افراد علاقه‌مند هستند که با شخصی ازدواج کنند و فرزندی داشته باشند که از جنس خودشان (یا درواقع مثل والدینشان) بوده و از یک توان درآمدی برخوردار باشند. ثروتمندان با ثروتمندان ازدواج می‌کنند و فقرا با فقرا. تحت این طبقه‌بندی مردم از ازدواج رویگردان می‌شوند. عدم تأمین اقتصادی در مورد پسران موجب کاهش شدید نرخ یا شکست ازدواج در افراد کمتر تحصیل‌کرده شده است. هزینه واقعی درآمد اندک در سال‌های اول و متعاقب آن شکست در ازدواج، در هیچ جدول درآمدی نشان داده نمی‌شود. در واقع سال‌ها طول خواهد کشید تا به درک خسارت ناشی از آن برسیم. براساس تحقیقات تازه‌ای که توسط دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیزو دانشگاه کالیفرنیا در سانتا باربارا صورت گرفته، نابرابری در ازدواج در یک نسل منجر به نابرابری اقتصادی در نسل بعدی می‌شود. فرزندان خانوار‌های کم‌درآمد یا زوج‌هایی که ازدواج رسمی نکرده‌اند، بیشتر در معرض پرورش در خانواده تک‌سرپرست بوده و عملا نابسامانی خانوادگی بیشتری را تجربه می‌کنند و در آینده فرزندان این افراد به نوبه خود، کمتر امکان ادامه تحصیل دانشگاهی خواهند داشت. این مورد را از منظر نابرابری جغرافیایی نیز بررسی کنیم. در یک نمای بزرگ‌تر، توان مالی جابه‌جایی در نقاط مختلف کشور را در نظر بگیریم. شهرهایی که خانوارهایی با درآمد متوسط، بیشترین ساکنان آن را تشکیل می‌دهند، شهر‌هایی هستند که پژوهشگران آنها را به‌عنوان نقاط نامناسب برای کودکان فقیر برای راه‌یافتن به طبقه متوسط نشانه‌گذاری می‌کنند. درعین‌حال بهترین شهر‌های آمریکا برای بررسی تحرک بین‌نسلی، شهرهای با متروهای گران‌قیمت است. تفاوت بین خانه‌هایی که افراد با مشاغل مختلف توان خرید آن را دارند در این کلان‌شهر‌ها هر روز واضح‌تر می‌شود: بین سال‌های ٢٠٠٠ تا ٢٠١٢ تعداد مشاغلی که خانه و محل کار در یک منطقه شهری باشند هفت درصد کاهش یافته است؛ چراکه محل اسکان فقرا و اقلیت‌ها به مناطق حومه شهر انتقال یافته و از مراکز کاری بسیار دورتر شده‌اند. اقتصاددانان تا چندی بر این نظر بوده‌اند که «محله» جایی است که کودک آینده خود را در آن شکل می‌دهد. اما تجربه سال‌های گذشته نشان می‌دهد که این اثر بسیار فراتر و هشدارآمیز‌تر از «تأثیر محله» است. کودکانی که در «خانه‌های دولتی» رشد یافته و بزرگ می‌شوند، در آینده نیز از دستمزد کمتری برخوردارند و نسبت به هم‌سالان خود که در خانه خود بزرگ شده‌اند، کمتر امکان‌یافتن کار تمام‌وقت خواهند داشت. براساس پژوهش‌ها، درواقع تنها عدم سکونت در یک خانه دولتی، به افزایش ٤٥هزار دلاری درآمد آن کودک در تمام عمر منجر می‌شود. در پایان به مسئله نابرابری و آموزش می‌پردازیم. از آنجا که آموزش بر بنیاد شرایط جاری صورت می‌گیرد، خانواده‌های ثروتمند امکان پرداخت هزینه بیشتری دارند تا فرزندان خود را به مکان‌هایی که دارای سیستم و سطح آموزشی بالاتری هستند بفرستند. اما اثر مهلک نابرابری در امر آموزش بر دستاوردهای دانش‌آموزان و دانشجویان، بسیار عمیق‌تر نیز هست. تحقیقات انجام‌شده توسط دیوید کارد، اقتصاددان دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، نشان می‌دهد که حتی فشاری بر دانش‌آموزان فقیر درجهت پیشرفت تحصیلی از طرف مسئولان مدارس وارد نمی‌شود و آموزگاران کمتر از برنامه آموزشی سطح بالاتر و تحریک استعداد دانش‌آموزان استفاده می‌کنند. وی در مصاحبه‌ای گفت: «اغلب کودکان در خانوارهای کم‌درآمد یا اقلیت‌ها، تک‌سرپرست هستند که او هم وقت بسیار اندکی برای فرزند داشته یا اصلا دانش لازم را برای حمایت از فرزند خود در دسترسی به برنامه درسی پرورش استعداد‌های آنها ندارد، اما خانواده‌ای که پدر و مادر در آن حضور داشته و از درآمد بالا نیز برخوردار است، از توانایی پرداخت به مشاور آموزشی برای تدریس به فرزند و برآمدن از عهده امتحانات برخوردارند». درمجموع کودکان فقیر فقط در محله فقیر یا بد بزرگ نمی‌شوند. عوامل بسیاری نیز به‌همراه آن در این عرصه همراه می‌شود تا وی را به شرایط نامساعدتر آتی رهنمون شده و به نابرابری پیوند بزند. اثر پیکتی به تأثیر ابعاد مختلف ثروت پرداخت. این ابعاد به مسائل روان‌شناختی و فرهنگ نیز گسترش یافت. زندگی کودکان فقیر اساسا با هم‌سالان ثروتمند آنان دارای چنان تفاوت‌هایی است که نمی‌تواند تنها بر اثر «درآمد» یا «نرخ رشد پس‌انداز» به وجود‌ آید. این تفاوت‌ها از همان سال‌های آغازین تولد به‌واسطه ساختار خانواده کمبود انباشت تجربه، مطالعه کتاب یا حتی کلمات مورد استفاده آنان و سپس برخورد و انتظارات آموزگاران مدارس و اثر جدی جغرافیایی دسترسی به فرصت‌ها شکل می‌گیرد. مسئله دردناک این است که این شرایط همواره روی هم انباشته شده و از رهایی کودکان گرفتار در گرداب فقر و جابه‌جایی آنها به هنگام جوانی به طبقه متوسط جلوگیری می‌کند (و موجب ایجاد همین چرخه برای فرزندان آنها نیز می‌شود). نکته مهم در منطق «نابرابری کل» نشان‌دهنده این امر است که مداخله در این چرخه نیز اثر تجمیعی دارد. به‌طورمثال وقتی شخص تحصیلات دانشگاهی را به اتمام می‌رساند، شانس تکمیل تحصیلات دانشگاهی برای فرزندش سه‌برابر می‌شود؛ بنابراین ارزش مدرک دانشگاهی در این مورد فراتر از اثر تحصیل دانشگاهی برای یک نفر است. این «ارزش کلی» است که در اینجا حتی بیشتر از دو نفر است. بازتوزیع درآمد تنها نقطه آغاز پاسخ به نابرابری درآمد است. اما راه‌حل نهایی مشکل «مجموع ثروت» نیست. بازتوزیع درآمد به‌تنهایی توان قطع روند این معضل را ندارد. بازتوزیع درآمد نمی‌تواند موجب ایجاد ساختمان‌های مسکونی نزدیک‌تر به محل کار شود. بازتوزیع درآمد نمی‌تواند موجب احیای مشاغل در نقاطی که رو به نابودی رفته و از گردونه خارج شده‌اند، شود و نمی‌تواند موجب تغییر دیدگاه آموزگاران و هم‌سالان در مورد نبود استعداد درخشان در فقرا شود. راه‌حل فراگیر، در گسترده‌ترکردن میدان دید ما از «نابرابری کل» است؛ نابرابری‌هایی که تنها به دلیل جداول درآمد فعلی ایجاد نشده‌اند؛ شرایط نامساعد و نامناسبی که آنچنان در فرهنگ ما رسوخ یافته که مردم حتی آن را نمی‌بینند و اثرات آن در درآمد نسل‌های بعدی نمودار خواهد شد. اندازه‌گیری فرهنگ بسیار مشکل‌تر از نقدینگی است. به همین دلیل است که باید در مورد آن بسیار عمیق‌تر مطالعه کرد.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: