«حمید چریک» به روایت قاسم سلیمانی +عکس

حاج قاسم سلیمانی در باره شجاعت یکی از همرزمانش می‌گوید: نزدیک عید نوروز بود که عملیات داشتیم. شب با حمید و دو نفر دیگر برای شناسایی رفته بودیم حمید داوطلب شد تا برای شناسایی خط نزدیک رودخانه برود. مطمئن بودیم عراقی‌ها وی را می‌بینند اما با نرمی خاصی حرکت کرد و در آرامش کامل خط عراقی‌ها را دید زد و برگشت. در همین حین یکی از سربازان عراقی دوان دوان خود را به فرمانده‌اش رسانید...

کد خبر : 506869
خبرگزاری ایسنا: حمید ایرانمنش سی‌ام اردیبهشت ماه سال 1334 در شهرستان کرمان به دنیا آمد. سال 1356 برای خدمت سربازی به پادگان 05 کرمان منتقل شد و پس از سه ماه آموزش به تهران انتقال یافت. با ورود امام برای استقبال از ایشان سر از پا نمی‌شناخت. چند ماه در تهران، در رکاب امام فعالیت جدی داشت تا این که سپاه تشکیل شد و حمید به کرمان برگشت و به عضویت سپاه کرمان در آمد.
علی مهرابی یکی از همرزمان حمید روایت می‌کند: « پس از تشکیل سپاه به عضویت آن در آمد. سپاه آن زمان، تشکیلات گسترده‌ای نداشت، بلکه در حد یک کلانتری معمولی امروزی بود و بیشتر کار فرهنگی انجام می‌دادیم. یک شب پشت بام سپاه (روز سوم تشکیل سپاه ) کشیک می‌داد، دیدم با دقت مراقب اطراف است. خواستم امتحانش کنم چند گلوله رسام ، حول و حوش حمید شلیک کردم و او نیز اسلحه را گذاشت روی رگبار و دور خودش شروع به چرخیدن کرد. به این خاطر حمید قبل از این که به حمید چریک معروف شود، به «حمید رگباری» شهرت یافته بود، خلاصه او حدود سه خشاب خالی کرد. به طوری که همه بچه‌ها کف اتاق‌ها دراز کشیده بودند. بعد که از او بازجویی به عمل آمد چرا به صورت رگبار شروع به تیراندازی کردی؟ او فی البداهه ، سناریویی ساخت و تعریف کرد که همه متوجه شدند خیلی به جا و به موقع تیراندازی کرده است. گفت: یک «موتور 1000» دیدم که با دو راکب روبروی سپاه ایستادند و تا خواستند شلیک کنند، من شروع به تیراندازی کردم. » روایت حمید چریک شدن همچنین سردار خوشی، از دیگر همرزمانش ، نقل می‌کند: «او علاقه خاصی به کارهای رزمی و چریکی داشت. در تمام عملیات‌ها پیش قدم بود. همیشه یک قطار نارنجک دور کمرش می‌بست و تخصصش در پرتاب نارنجک بود. البته اسلحه هم داشت. ابتدا فاصله را محاسبه می‌کرد و زاویه را در نظر می‌گرفت و بعد اقدام به پرتاب نارنجک می‌کرد. در برخی عملیات‌ها به همین شکل باعث موفقیت می‌شد و به این خاطر به «حمید چریک» ، معروف بود. مسئله جالب دیگر کوله پشتی او بود که داخلش همه چیز پیدا می‌شد. تمامی امکانات زمینی مثل ظرف، قابلمه ، چراغ خوراک پزی، و ... .مثلا یک موقع خواستیم اِشکنه درست کنیم، فوری پیاز و سیب زمینی از کوله پشتی درآورد. کلا خیلی سریع و فرز بود. او یک رمز داشت ( هلم هوتا - شلم شوتا ) یک شب برای پاکسازی به شهر رفتیم چون ضدانقلاب داخل شهر آمده بود. بعد از اتمام مأموریت تماس گرفتیم که ما داریم می‌آییم. چون منطقه حساسی بود کوچکترین حرکتی که مشاهده می‌شد، مورد تیراندازی قرار می‌گرفت. به سمت پایگاه می‌آمدیم. حمید مسئولیت فرماندهی را به عهده داشت. نزدیک پایگاه ، رزمندگان از داخل به صورت رگبار به سمت ما شلیک کردند. خودمان را داخل جوی آب انداختیم. حمید داد زد که منم هلم هوتا - شلم شوتا و به این طریق آنها ما را شناختنتد و تیراندازی قطع شد. او جان همه ما را نجات داد. دوئل نارنجکی حمید چریک با عراقی‌ها سردار حاج قاسم سلیمانی درباره شجاعت وی در کتاب «چریک» روایت کرده است: «با حمید چریک در عملیات‌هایی چون طریق‌القدس و فتح المبین بودیم، خیلی فرز بود و در شرایطی که آتش سنگین عراقی‌ها روی خط ما بود با گردانش به نزدیک خط عراقی‌ها رفت و تمام خط‌ را با استفاده از نارنجک از کار انداخت. شجاعت عجیبی داشت. کافی بود بداند در گوشه‌ای از خط نیاز به ابتکار یا ریسک است اولین کسی که حاضر می‌شد وظیفه هدایت نیروها را بر عهده گرفته و وارد عمل شود، حمید ایرانمنش بود. نزدیک عید نوروز بود که عملیات داشتیم شب با حمید و دو نفر دیگر برای شناسایی رفته بودیم حمید داوطلب شد تا برای شناسایی خط نزدیک رودخانه برود مطمئن بودیم عراقی‌ها وی را می‌بینند اما وی با نرمی خاصی حرکت کرد و در آرامش کامل خط عراقی‌ها را دید زد و برگشت در همین حین یکی از سربازان عراقی دوان دوان خود را به فرمانده‌اش رسانید تا حمید چریک را نشان دهد اما حمید به سرعتی باور نکردنی خود را به بالای تپه رسانید و کسی او را ندید. روایت آزادی حمید چریک از اسارت عراقی‌ها وقتی حمید در یکی از عملیات‌ها بیهوش بود، اسیر می‌شود وقتی به هوش می‌آید می‌بیند، دو سرباز عراقی در جیب‌های وی قرآن و عکس امام(ره) و مهر نماز را پیداکرده‌اند و به صدام ناسزا می‌گویند که چرا ما را وارد جنگ با سرباز محمد (ص) و علی (ع) کرده است، پزشک عراقی‌ها او را معاینه و زخمش را پانسمان می‌کند و حمید چریک به عقب برمی‌گردد.» برگزاری مراسم عروسی با نان و پنیر فاطمه حسنی سعدی همسر حمید ایرانمنش می‌گوید: «حمید بسیار ساده زیست بود. عروسی را با شام ساده نان و پنیر و سبزی برگزار کرد. اعتقاد داشت باید برخی سنت‌های غلط نظیر عروسی با شام مفصل را نادیده گرفت. حمید بسیار مهربان و خوش برخورد بود به گونه‌ای که در مراسم تشییع جنازه وی جمعیت زیادی از کرمانی‌ها حاضر شده و برای تسلیت به نزد ما آمده و از ویژگی‌های وی که ما در زندگی‌اش ندیده بودیم می‌گفتند.حمید در دوعملیات قبل از الی‌بیت‌المقدس به حدی صدمه دید که احتمال آسیب دیدگی ناشی از ترکش‌هایی که در بدن داشت زیاد بود ولی با همان حال اعتقاد داشت باید برود جبهه و به رزمندگان اسلام کمک کند، بعد از عملیات الی‌بیت‌المقدس خبر شهادتش را به ما دادند». سردار شهید حمید ایرانمنش در جریان عملیات سنگین بیت‌المقدس در آزاد سازی خرمشهر به شهادت رسید و پیکر وی بیش از 15 روز در منطقه بود تا به کرمان آورده شد و در گلزار شهدای شهر کرمان به خاک سپرده شد. از این شهید دو دختر به نام‌های مریم و معصومه به یادگار مانده است.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: