«مرد آفتابی» و سفره هفت سین در غربت
نوروز هم مانند بسیاری از مناسبت های دیگر سهمی در فیلم های سینمای ایران داشته که البته نسبت به بسیاری از ایام دیگر این نقش پررنگ تر بوده است و فیلمسازان به فراخور داستانشان به روزهای آغازین سال جدید پرداخته اند. این پرداخت یا در حد تقارن زمان روایت داستان با نوروز بوده و یا بستر اصلی فیلمنامه بوده است.
کد خبر :
504061
خبرگزاری ایسنا: «مرد آفتابی» به کارگردانی همایون اسعدیان؛ بخش هایی از داستانش در ژاپن روایت می شود و فاطمه معتمدآریا در حال چیدن سفره هفتسین و توضیح جزییات آن نشان داده می شود و در ادامه حمید جبلی، اکبر عبدی و رضا بابک به عنوان شخصیتهای دیگر فیلم در کنار سفره به خواندن دعا مشغول میشوند.
«حمید و اکبر، دو جوانی که در یک عکاسی کار می کنند، پس از مرگ صاحب مغازه نگران فروخته شدن مغازه توسط همسر او نرگس می شوند. آن دو در مقابل پیشنهاد خرید مغازه از سوی نرگس پولی ندارند، و به همین دلیل وقتی شایعه ازدواج نرگس با خواروبار فروش محله را می شنوند، هر دو به فکر ازدواج با او می افتند. اما نرگس که قصد اصلی آنها را از ازدواج دریافته، به دو دوست اطمینان می دهد که مغازه طبق قرار قبلی همچنان در اجاره آنها خواهد بود تا زمانی که آن دو بتوانند مغازه را از او بخرند. حمید و اکبر که در خواستگاری خود را رقیب یکدیگر یافته اند، دور از چشم هم برای کار به ژاپن می روند. در ژاپن رقابت میان آن دو ادامه می یابد و حمید با دوستش نصرت که در ژاپن زندگی می کند، به خیال خود به جایی امن می رود و اکبر را در فرودگاه تنها می گذارد. اما اکبر نیز به لطف آشنا شدن با غفار، مهاجر بازنشسته ایرانی و دخترش مریم، به مسافرخانه ای می رود و از روز بعد در آشپزخانه یک رستوران مشغول به کار می شود. حمید که پول هایش را نصرت ربوده، به اکبر روی می آورد و با وساطت غفار، او نیز در کنار مریم و اکبر به کار مشغول می شود. اما به هم ریختن آشپزخانه توسط یک
ژاپنی نژادپرست، میانه دو دوست را باز به هم می زند. حمید که بار دیگر از اکبر جدا شده و در یک شرکت ساختمانی کار می کند، در حال تعقیب نصرت، از پلکان ساختمانی نیمه کاره سقوط می کند و پا و چشمش آسیب می بیند. اکبر برای فراهم کردن خرج عمل حمید، به رینگ بوکس می رود و به بهای مجروح شدن، دستمزد خوبی می گیرد. با کمک غفار، عمل جراحی حمید انجام می شود و دو دوست به ایران بازمی گردند. آن دو که هنوز هم برای خرید مغازه عکاسی پولی ندارند، با مریم روبرو می شوند که حاضر به ازدواج با حمید شده است. مریم با پولی که پدرش به حمید داده، نرگس را راضی می کند مغازه اش را به طور قسطی به دو دوست بفروشد.»