چگونه جریان نفوذی باعث انعقاد عهدنامه گلستان شد

موسی حقانی معتقد است که جریان نفوذی در جریان عهدنامه گلستان با دخالت در تصمیم‌گیریها، تلاش کردند شاه قاجار را از ادامه مقاومت ناامید و وی را به وعده‌های نماینده انگلیس دل خوش کنند.

کد خبر : 498835
خبرگزاری تسنیم: نفوذ کلیدواژه‌‌ای است که از گذشته تاکنون در ادبیات سیاسی کشورمان وجود داشته اما این روز‌ها بار معنایی متفاوت‌تری به خود گرفته است. رهبر معظم انقلاب اسلامی اگرچه در سالیان گذشته بارها نسبت به مسئله "نفوذ" و "رخنه" دشمن در ابعاد گوناگون هشدار داده‌اند اما از دوران ماقبل برجام و به‌ویژه پسابرجام هشدارهای معظم‌له در این زمینه فزونی یافته تا جایی که ایشان خود به تبیین ابعاد و اشکال مختلف موضوع "نفوذ" پرداختند. ایشان در این زمینه می‌فرمایند: "به‌نظر من مسئله بعد از برجام از مسئله برجام مهم‌تر است... آنها در اظهاراتشان حرف‌هایی می‌زنند که به‌کلی خارج از مقوله هسته‌ای و مانند این حرف‌ها است ... از جمله حرف‌هایی که می‌زنند و ما را حساس می‌کند این است که می‌گویند برجام فرصت‌هایی را ــ هم در داخل ایران و هم در بیرون از ایران و در منطقه در اختیار آمریکا ــ قرار داده است." و یا در سخنان دیگری تأکید می‌کنند: "نیت آن‌ها این بود که از این مذاکرات و از این توافق، وسیله‌ای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور." اهمیت موضوع "نفوذ" ما را بر آن داشت تا برای بررسی و تحلیل این موضوع در بستر تاریخی، با دکتر موسی حقانی رئیس مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به گفت‌وگو بنشینیم.
از دکتر حقانی دهها مقاله و کتاب تاریخی منتشر شده که «تاریخ تحولات سیاسی ایران»، «تاریخ فراماسونری در ایران» و «خاندان پهلوی به روایت اسناد» از جمله آثار ایشان است. آنچه در ادامه از منظرتان می‌گذرد مشروح گفت‌وگو با موسی حقانی است.
** نفوذ یعنی تلاش دشمن برای مسخ یا نسخ انقلاب
لطفاً در ابتدا نفوذ را تعریف کنید تا مشخص شود که منظور رهبر معظم انقلاب در مورد نفوذ چیست و چه ابعادی را شامل می‌شود؟ تا پس از آن به دوره مشروطه برسیم و نفوذ را در این دوره بررسی کنیم.
- حقانی: نفوذ که حضرت آقا با توجه به شرایط فعلی تأکید زیادی بر روی آن دارند، از یک منظر به تلاش دشمن در جهت استفاده از منفذها و ظرفیت‌های شناسایی‌شده جامعه هدف برای به دست آوردن پایگاه و موقعیت و نهایتاً ضربه زدن و اعمال سلطه گفته می‌شود. در مورد انقلاب اسلامی نفوذ عبارت است از تلاش نامحسوس دشمن برای استفاده از ظرفیت‌هایی که در جامعه ما وجود دارد، برای مسخ یا نسخ انقلاب اسلامی که هر کدام برای او میسر شود انجام می‌دهد. مسخ به این معنا که قالب باشد، اما همان‌طور که حضرت آقا اشاره کردند، رویکردها کاملاً عوض شود و جمهوری اسلامی در راستای منافع غرب، به حیات خود ادامه دهد. ایشان به نهایت این پروژه هم اشاره کردند که حتی می‌تواند یک روحانی معمم در رأس نظام باشد ولی رویکرد نظام نسبتی با آرمانهای انقلاب نداشته باشد این همان رویکرد مسخ است که دشمن دنبال می‌کند. رویکرد نسخ هم این است که اساساً نسخه نظام اسلامی را بپیچند و بساط نظام دینی را جمع کنند که تا الآن هم تلاش دشمن همین بوده است. شاید بتوان گفت دشمنان در جریان نسخ بیشتر از ابزارهای سخت استفاده می‌کنند، اما در مسخ از ابزارهای نرم استفاده می‌شود.
** مقاومت و ایستادگی ملت موجب تلاش دشمن برای ضربه به انقلاب از طریق نفوذ است
لطفاً بحث تاریخی قبل از مشروطه را به صورت کلی بیان بفرمایید تا به دوره مشروطه برسیم تا ببینیم چرا نهضت عدالت‌خواهی به مشروطه‌طلبی منجر و از اهداف اولیه خود دور شد و به آیا می‌‌توان گفت که نفوذ موجب انحراف نهضت عدالت‌خواهی شد؟
- حقانی: نمی‌توان بدون بررسی تحولات قبل از مشروطه بیکباره بگوییم چگونه مشروطه اتفاق افتاد؟ از یک جهت با توجه به اهمیتی که ایران در منازعات بین المللی بر سر تصرف هند پیدا کرد و از جهت دیگر مقابله و ایستادگی ایرانیان در مقابل استعمار، پروژه نفوذ در ایران به شکل خاصی دنبال شد، یعنی با آنچه در هند یا در برخی از کشورهای دیگر اتفاق افتاد فرق می‌کند. تقریباً از اوایل قاجار بحث نفوذ در ایران شروع شد. تلاش انگلیسی‌ها برای گرفتن هند و سپس رقابت جهانی بر سر دستیابی به هند که بین انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، روس‌ها و دیگر کشورها در جهان شکل گرفت، باعث شد ایران اهمیت پیدا کند؛ منتهی ایران یک کشور دم‌دستی و ضعیف نبود، هر چند این دوره‌ای که داریم راجع به آن صحبت می‌کنیم، ایران خیلی هم قوی نیست، اما بالاخره یک دولت یا کشور دم دستیِ ضعیف نیست که استعمار هر وقت اراده کند بتواند وارد شود. ابتدا تلاش کردند که در ایران نفوذ علنی پیدا کنند که نشد بنابراین از این مقطع نفوذ نامحسوس و شرایط نیمه استعماری به ایران تحمیل شد.
آقای دکتر شروع این نفوذ چه بود؟ یعنی از چه روزنه‌هایی نفوذ کردند و شیوه‌های آن چه بود؟
- حقانی: اصل این که ما مستعمره نشدیم و در شرایط نیمه استعماری قرار گرفتیم، خیلی اهمیت دارد. در شرایط استعمار مستقیم یا شرایط استعماری، استعمارگر را می‌بینید، انگلیسی‌ها آمدند هند را گرفتند و همه آن‌ها را می‌دیدند. هندی‌ها تلاش کردند که با انگلیسی‌ها مقابله جدی کنند و در یک فرایند طولانی مدت بالاخره استعمار را از کشور خودشان بیرون کردند. در شرایط نیمه استعماری، شما استعمارگر را به شکل علنی نمی‌بینید، ولی او از ابزارهایی استفاده می‌کند که آن ابزارها شاید نفوذ را خطرناک‌تر هم بکند، چون شناختش پیچیده‌تر است.
چرا این اتفاق می‌افتد؟ چرا شرایط نیمه استعماری به جای استعماری اتفاق می‌افتد؟ این تفاوت برای چیست؟
- حقانی: تفاوت برای این است که در ایران مقاومتی جدی در مقابل استعمار داریم و نهادهایی وجود دارند که حرکت استعمار را در ایران کند کردند و مانع آن شدند که مهم‌ترین آن روحانیت و مرجعیت شیعه است.
که این مسئله باعث شد استعمار در ایران غیر مستقیم به صورت نفوذ و به شکل پیچیده‌تر شکل بگیرد...
- حقانی: این مسئله باعث شد که دشمن نتواند به راحتی نفوذ کند و چون نتوانست به راحتی نفوذ کند، به دنبال ابزارهایی رفت که نفوذش را محقق کند؛ این ابزارها هم سیاسی است، هم اقتصادی، هم فرهنگی که در جنبه‌های فرهنگی خیلی پیچیده می‌شود و سر از مذهب‌سازی و فرقه‌سازی در می‌آورد و تشکل‌هایی شکل می‌گیرد که کارکرد دوگانه دارند یعنی هم فرهنگی‌اند هم سیاسی و رجال تحت سلطه این تشکل‌ها قرار می‌گیرند، مانند فراماسونری. در نفوذ نیمه استعماری شرایط خیلی سخت می‌شود، در مقاطعی که مربوط به دوره پهلوی می‌شود، این‌ها به این سمت می‌روند که حتی آن دخالت نصفه و نیمه خودشان را هم خیلی نشان ندهند. مثلاً ادعا می‌کنند که پهلوی یک آدم مستقلی بوده و خودش آمده و برای نجات کشور و به شکل اتفاقی! دست به کودتا زده و منافع انگلیسی‌ها هم با این کودتا همسو و همراه شده است! بنابراین می‌بینید که این روش خیلی موذیانه‌تر از روشهای دیگر است.
از آنجایی که ایران به خاطر همسایگی با هند اهمیت پیدا کرد، اینها متوجه ایران شدند. ایران کلید رسیدن به هند بود؛ هر کشوری می‌خواست به هند برسد باید از ایران می‌رفت، یعنی ایران بهترین راه و آسان‌ترین راه بود. از آن‌طرف هم انگلیسی‌ها برای اینکه بتوانند از هندوستان صیانت کنند، بهترین راه این بود که مسیر را از طرف ایران ببندند. این شرایط بلایی سر ما آورد که در دوره‌های قبل با آن مواجه نبودیم. بعد از این متأسفانه هر چه گذشت بیشتر شاهد نفوذ آنها و تضعیف بنیانهای دفاعی کشور بودیم. از طرفی فرانسوی‌ها، روس‌ها و آلمان‌ها می‌خواهند بروند هند را بگیرند، از آن طرف هم انگلیسی‌ها نمی‌خواهند بگذارند که این اتفاق بیفتد. دراین بین ایران به یک سرزمین پوشالی تبدیل شد؛ به این معنی که ایران جلوی ضربه به هند(گوهر گران‌بهای استعمار بریتانیا) را بگیرد. برای تحقق این سیاست، تجزیه ایران در دستور کار قرار گرفت، نابودی ظرفیت‌های طبیعی و اقتصادی سیستان و بلوچستان، تحمیل جنگ‌های متعدد، تجزیه هرات، مورد نظر انگلیسی‌ها قرار گرفت تا هیچ جریان مهاجمی از این ظرفیت برای رسیدن به هند استفاده نکند. کار دیگری که انگلیسی‌ها کردند و این کار نفوذشان را در ایران ملموس‌تر کرد، - و شاید با شرایط فعلی ما هم ارتباط داشته باشد - این بود که مانع از کمک ایران به نهضت‌های مقاومتی شدند که آن موقع در مقابل این نفوذ شکل گرفته بود یا در حال شکل‌گیری بود؛ مثلاً در هند شما می‌بینید که در ایالت «میسور» - که ایالتی شیعه‌نشین است- حیدر علی و پسرش تیپو سلطان مقاومت بزرگی علیه انگلیسی‌ها سازمان می‌دهند، حتی "زمان‌خان" از افغانستان هم برای کمک می‌رود تا نگذارند انگلیسی‌ها در هند مستقر شوند، چرا که معلوم بود اگر در هند مستقر شوند سراغ افغانستان و ایران هم می‌آمدند. آن زمان شیعیان میسور متوجه ایران شدند، بالاخره ایران به عنوان یک کشور شیعی نسبتاً قدرتمند می‌توانست به شیعیان کمک کند، یعنی اگر قاجارها درست تشخیص می‌دادند و جریان نفوذی، در حاکمیت ایران وجود نداشت و حاکمیت ایران می‌توانست تصمیم درستی بگیرد، اصلاً شاید شرایط منطقه عوض می‌شد و آن اتفاقی که برای هند و افغانستان و ما افتاد، رخ نمی‌داد. شیعیان میسور و تیپو سلطان هیئتی را نزد فتحعلی شاه فرستادند، این هیئت بیش از یک ماه در مرزهای ایران نگه داشته شدند و نگذاشتند به پایتخت بیایند و صحبت کنند. این‌ها هم دیدند که ظاهراً تحویلشان نمی‌گیرند برگشتند. همزمان یک هیئت انگلیسی وارد شد و صدر اعظم ایران، میرزا ابراهیم‌خان کلانتر -که یک یهودی به ظاهر مسلمان شده است و آسیب زیادی به ایران زد- آمد و با هیئت انگلیسی قرارداد بست و تعهد داد که ما اجازه نمی‌دهیم هیچ کشوری از خاک ایران برای حمله به هند استفاده کند و تعهد دادند که ما خودمان هم هیچ دخالتی در هند نمی‌کنیم. آنها هم گفتند که ما هم سالی به شما این‌قدر پول می‌دهیم و دست شما را باز می‌گذاریم که بروید در افغانستان، حاکم شورشی آن را که علیه ایران شورش کرده سرکوب کنید؛ این اقدام خیلی زیرکانه و موذیانه است. افغانی‌ها دارند در هند علیه انگلیسی‌ها می‌جنگند، انگلیسی‌ها به دولت ایران می‌گویند که شما می‌توانید بروید افغانستان و حاکم شورشی را سرکوب کنید این درشرایطی است که "زمان‌خان" در هند با انگلیسی‌ها می‌جنگد.
** اولین جریان نفوذی در حاکمیت ایران و ضربه آن به جریان مقاومت در منطقه
سیاست انگلیسی‌ها در کل این بود که نفوذ ایران را در افغانستان کم کنند و هرات را از ایران بگیرند که همه این‌ها را بعداً انجام دادند ولی در این مقطع دولت ایران را تشویق می‌کنند تا به افغانستان لشکرکشی کند، اینها هم لشکر می‌کشند و می‌روند آنجا و "زمان‌خان" هم مجبور می‌شود دست از مبارزه با انگلستان برداشته و به افغانستان برگردد تا با قوای ایران بجنگد و بعد انگلیسی‌ها تیپو سلطان و حیدر علی را سرکوب می‌کنند، هند را می‌گیرند و سپس می‌آیند سراغ افغانستان و در افغانستان کشتار گسترده‌ای می‌کنند که البته افغانی‌ها هم در یکی دو نبرد حسابی از انگلیسی‌ها تلفات می‌گیرند و برای مثال در یکی از جنگ‌ها نزدیک 30 هزار نفر انگلیسی را می‌کشند.انگلیسی‌ها بعد از افغانستان سراغ ایران می‌آیند. که البته در این زمان انگلیسی‌ها در ایران نفوذ دارند، همین آقای میرزا ابراهیم‌خان کلانتر، عامل آنهاست و نفوذ عجیبی بر شاه دارد. شاید بتوان گفت این اولین جریان نفوذی در حاکمیت ایران در این مقطع باشد که به واسطه اینکه نگذاشت ما با شیعیان میسور متحد شویم، ضربه مهمی به ایران و منطقه وارد کرده است.
** امروز اگر از جریان مقاومت دفاع نکنیم، هزینه‌های بزرگ‌تری را باید پرداخت کنیم
میرزا ابراهیم‌خان کلانتر و خانواده وی با نفوذ همه جانبه، همه ایران را گرفته بودند و عملاً حکام تمام شهرهای ایران، فردی منسوب به خانواده میرزا ابراهیم‌خان کلانتر بود. "پولاک" در سفرنامه خود با صراحت به نفوذ این خانواده در حاکمیت ایران اشاره کرده و می‌گوید در دوره صدارت میرزا ابراهیم‌خان کلانتر - که ادعای مسلمانی می‌کند، ولی یهودی بود- نفوذ بنی اسراییل در ایران بسیار افزایش پیدا کرد و خانواده و اطرافیان وی همه شهرهای ایران را گرفته بودند. معلوم نیست فتحعلی شاه از کجا متوجه می‌شود، در یک روز دستور می‌دهد اعضای این خانواده را جمع می‌کنند و تقریباً این‌ها را از بین می‌برد. خود میرزا ابراهیم‌خان کلانتر را کور می‌کند و خیلی از اعضای این خانواده را می‌کشد. در هر صورت به دلیل عدم حمایت از تیپو سلطان ما ضربه خوردیم و همین الآن هم اگر ما از جریان مقاومت در منطقه دفاع نکنیم، بعداً باید هزینه‌های خیلی بزرگ‌تری را در کشور پرداخت کنیم.
** روایتی از یک نفوذ تاریخی/تاثیر جریان نفوذی در انعقاد عهدنامه گلستان/نامه ناصرالدین شاه درباره جریان نفوذی
بعدها امیرکبیر در اوج فشارهای انگلیس به ایران، با درک اهمیت هند برای انگلستان تلاش کرد هند را ناآرام کند که انگلیسی‌ها دست از سر ایران بردارند به نظرمی‌رسد دلیل اصلی قربانی شدن امیرکبیر، غیر از استقلال‌طلبی و اصلاحاتی که شروع کرده بود، این بود که به نحوی با دم شیر بازی کرده و خواست هند را علیه انگلیسی‌ها بشوراند و آنها هم اجازه ندادند. خود ناصرالدین‌شاه هم یک‌بار این کار را خواست انجام دهد. ناصرالدین‌شاه بالاخره تحت تربیت امیرکبیر بزرگ شده بود و یک چیزهایی از امیرکبیر آموخته بود او هم یک‌بار تلاش کرد با کمک روس‌ها هند را ناآرام کند،که حسابی برای خودش دردسر درست کرد. قرار بود ایران و روسیه، انگلستان را در هند با مشکل مواجه کنند، منتهی این دفعه یک صدراعظم خائن دیگر بنام میرزا آقاخان نوری که جانشین امیرکبیر شد، این پروژه را لو داد و برای ناصرالدین‌شاه دردسر درست کرد. یک نامه‌ای از ناصرالدین‌شاه منتشر شده که اتفاقاً به همین جریان خطرناک نفوذی اشاره و به فرزندان خود توصیه می‌کند و می‌گوید من اول اشتباه کردم، فکر می‌کردم این میرزا آقاخان نوری بیخود مورد حسد امیرکبیر واقع شده، (چون امیرکبیر او را تبعید کرده بود) گمان کردم امیرکبیر با او خصومت شخصی داشته لذا او را برگرداندم و به وی میدان دادم، ابتدا هم طرح‌های خوبی داد ولی بعد متوجه شدم که این شخص عجب مار خطرناکی است. ناصرالدین شاه به فرزندان خود توصیه کرد که بعد از آن به‌ هیچ‌ وجه هیچ یک از اعضای خانواده میرزا آقاخان نوری را در هیچ سمت دولتی به کار نگیرند، چون این‌ها بسیار خطرناک هستند. اما جریان نفوذی همین‌طور ادامه پیدا می‌کند، برای نمونه یکی از اعضای خانواده کلانتر که خواهرزاده میرزا ابراهیم‌خان کلانتر بود،در جریان تصفیه این خانواده از حاکمیت، از ایران فرار می‌کند و به هند می‌رود، بعداز مدتی هم او را می‌برند انگلستان که ده سال بعد از این واقعه، این فرد به‌عنوان سفیر ایران در انگلیس تعیین می‌شود. نام وی میرزا ابوالحسن خان ایلچی است. یک مدت بعد هم می‌شود وزیر خارجه ایران. زمانی که این آقا سفیر ایران در انگلستان بود، عهدنامه گلستان مطرح شد و امضای او پای عهدنامه گلستان هست، یعنی اینها کسانی هستند که سعی کردند پشت جبهه‌های دفاعی کشور را تضعیف کنند و به طریقی فتحعلی شاه را متقاعد کنند که جنگ فایده‌ای ندارد.
که از اینجا جریان سازش ایجاد شد...
- حقانی: بله، اینها تلاش کردند با نفوذ و دخالت در تصمیم‌گیریها شاه قاجار را از ادامه مقاومت ناامید و وی را به وعده‌های نماینده انگلیس دل خوش کنند.
** سابقه تاریخی نفوذی‌ها در القاء بی‌فایده بودن مقاومت/چگونه جریان نفوذی باعث شکست ما در جنگ با روسها شد
پس آنجا که رهبر معظم انقلاب خطر نفوذ در مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی و نفوذ در سران را هشدار می‌دهند به همین مسئله اشاره دارد؟
- حقانی: بله همین است، همین کار را کردند، یعنی عملاً شما می‌بینید که این آدم و تیمی که اینها داشتند در دولت و حاکمیت اینگونه القاء کردند که مقاومت بی‌فایده است. درحالی‌که ما ده سال مقاومت کردیم، این ده سال هم توأم با پیروزی‌های بزرگ بود، این‌طور نبود که ما شکست بخوریم، یعنی واقعاً روس‌ها نتوانستند به اهداف خودشان برسند. اگر انسجام داخلی ایران مقداری بیشتر می‌شد و از ظرفیت‌های کشور استفاده می‌کردند قطعاً پیروزی با ایران بود. البته در مقطعی از ظرفیت داخلی استفاده کردند و خیلی برای کشور مفید واقع شد که آن هم تقاضای فتاوای جهاد از علما بود که وضع جبهه‌ها را به‌کلی عوض کرد. در یک مقطع که علما فتوای جهاد دادند، فقط صد هزار نفر در آذربایجان به جبهه‌های جنگ ملحق شدند. ایران در دوره دوم جنگ با روسیه بر اساس همین فتاوایی که علما دادند، ظرف یکی دو ماه همه قفقاز و سرزمین‌هایی را که از دست داده بودیم را پس گرفت. ضمن اینکه عرض کردم اگر این جریان نفوذی در حاکمیت حضور نداشت، قطعاً ایران می‌توانست دشمن را دفع کند. در جنگ‌های روسیه علیه ایران ما در جنگ نرم شکست خوردیم، نه در جنگ سخت. بعضی وقت‌ها حملات چریکی ایران به روس‌ها، تعجب خود فرماندهان روسی را برمی‌انگیخت؛ یعنی وا می‌ماندند با وجود اینکه ارتش روسیه مجهزتر، دارای قوا و تجهیزات بیشتری بود، نمی‌توانستند ایران را شکست دهند. منتهی همین جریان نفوذی این کار را کرد.
در عهدنامه ترکمانچای میرزا ابوالحسن خان ایلچی وزیر خارجه است. این فرد نفوذی که از وزارت خارجه انگلستان حقوق می‌گرفته، به عنوان وزیرخارجه ایران منصوب می‌شود. در یک مقطع از انگلیسی‌ها درخواست می‌کند که اگر می‌شود حقوق وی را در حق فرزندانش هم برقرار کنند، انگلیسی‌ها می‌گویند که پرداخت می‌کنیم، ولی به شرط اینکه بچه‌های تو هم مانند خودت در خدمت ما باشند. بعداً در ماجرای تعقیب بابیه به علت ترور ناصرالدین شاه، در یک مجمعی که غیرمستقیم وابسته به انگلستان بود چند نفر را دستگیر می‌کنند، یکی از افرادی که دستگیر شده بود، پسر همین آقای میرزا ابوالحسن خان ایلچی است که به او می‌گویند تو اینجا چه‌کار می‌کردی و با بابیه چه کار داری؟ او هم می‌گوید من هیچ ارتباطی ندارم و همین‌طور اتفاقی آمدم، بعداً اعتراف می‌کند ما یک مستمری از قدیم دریافت می‌کردیم آمده بودم حقوقم را بگیرم، یعنی نشان می‌دهد پسرش هم باز در همین چرخه و تشکیلات فعالیت می‌کند. در هر صورت جریان نفوذی از همان مقطع به خاطر اهمیتی که ایران داشت در کشور فعال بود. در این میان چند چهره وجود دارد که خیلی مؤثرند. من قبل از اینکه این چند نفر را معرفی کنم، این نکته را عرض کنم، به نظر من برگ برنده و برد اصلی انگلیسی‌ها و اساساً استعمارگران و دول استعماری، غیر از نفوذ و اجیر کردن آدم‌ها و غیره، اطلاعات ریز و جزئی است که سعی می‌کنند از آن جامعه‌ای که می‌خواهند در آن نفوذ کنند، به دست بیاورند. این واقعاً یک هشدار به ماست.
** جمع‌آوری اطلاعات جزئی از جامعه هدف پیش زمینه نفوذ است
انگلیسی‌ها قبل از اینکه در ایران فعال شوند، اطلاعات گسترده‌ای را از ایران جمع کردند، کما اینکه از هند، افغانستان و بین‌النهرین جمع کردند. یک گزارشی وجود دارد که نشان می‌دهد سه چهار تیم قوی جاسوسی از هند، وارد ایران می‌شوند؛ هندی که انگلیسی‌ها در آن نفوذ دارند. یکی از این‌ها از منطقه «مکران» و دیگری از هرمزگان وارد کشور می‌شوند و به اصفهان می‌رسند، وجب‌ به‌ وجب ایران را می‌بینند. البته این‌ها آدم‌های مختلفی در قالب پژوهشگر، مستشرق، سیاح می‌فرستادند. این‌ها به روستاها و شهرهای ما می‌رفتند، با افراد مختلف صحبت و اطلاعات جمع می‌کردند. مجموعه این اطلاعات مورد تحلیل قرار می‌گرفت و بعداً روی آن برنامه‌ریزی می‌کردند.
** حضور غربی‌ها در قالب گروه‌های پژوهشی و گفتگوی ادیان در ایران برای جستجوی زمینه‌های نفوذ
مثال امروز این موضوع را می‌توان جیسون رضائیان دانست....
- حقانی: امثال همین آقای جیسون رضائیان که کف خیابان و کف جامعه ایرانی داشت کار می‌کرد. این پروژه را الآن مدت‌هاست آمریکایی‌ها دنبال می‌کنند. یکی گروهی از آمریکاییها تقریباً بیست سال پیش به ایران آمدند، یک همایشی در دفتر مطالعات وزارت خارجه برگزار شد. اینها آمدند ایران و بعد به مؤسسات مختلف مراجعه می‌کردند و می‌گفتند که از شما پشتیبانی مالی می‌کنیم، شما برای ما پژوهش انجام دهید، ما می‌خواهیم بدانیم که چرا در ایران انقلاب رخ داد؟ بعد گفتند که ما نظر نخبگان را نمی‌خواهیم، ما نظر کف خیابان‌های ایران - آن کفاش، آن بقال، آن کشاورز و... - را می‌خواهیم بدانیم که این‌ها با چه انگیزه‌ای انقلاب و رژیم پهلوی را ساقط کردند؟ الآن هم من فکر می‌کنم این گروه‌های مختلفی که می‌آیند در قالب گروه‌های پژوهشی و تحقیقاتی و حفاظت از محیط‌ زیست و حتی گفتگوی ادیان و غیره، در خفا زمینه‌های نفوذ را جستجو می‌کنند، نباید غفلت کنیم، بدبینانه نگاه نمی‌کنم، ولی با توجه به اینکه اهمیت ایران نسبت به دوره قاجار چند صد برابر شده است، ما باید حواسمان جمع باشد. ما در دوره قاجار فقط به خاطر همسایگی با هند اهمیت داشتیم، اما امروزه به خاطر نفت، گاز، بازار ایران و از همه مهم‌تر انقلاب اسلامی و جریان مقاومت اهمیت پیدا کرده‌ایم. این راهی که انقلاب اسلامی جلوی ملل مستضعف و کشورهای اسلامی گذاشته، اهمیت کشور ما را چند صد برابر کرده است. بنابراین تلاش برای نفوذ و ضربه زدن هم چند صد برابر می‌شود و از همه ظرفیت‌هایشان برای نفوذ استفاده می‌کنند. در آن مقطع این کار را کردند. یک هیئت از مکران وارد ایران شد، یک هیئت هم از سیستان و بلوچستان وهرمزگان. خیلی جالب است، این‌ها آمدند در اصفهان به هم رسیدند کل مسیر را هم با اسب و پیاده طی کردند و به‌ اصطلاح شخم زدند و اطلاعات را بردند. این اطلاعات در همه زمینه‌ها به کار این‌ها می‌آید، خیلی هم جزئی اطلاعات جمع می‌کنند. مثلاً وظیفه کنسولگری‌های انگلیس در همه جای ایران این بود که گزارش ریز از اتفاقات ایران به کشورشان بفرستند. بعضی از این گزارش‌ها نزدیک صد، صد و پنجاه صفحه می‌شود، در این اسناد مثلاً آمده است که در فلان روستا گاوی یک گوساله‌ شش دست و پا زاییده است. فلان جا مثلاً سیل آمده، سیل این‌قدر خرابی داشته و وضعیت آب و هوایی‌اش این‌جوری است و یک زن فرزندی زاییده این فرزند مثلاً یک چشم وسط پیشانی‌اش است و از این قبیل مسائل جزئی. یا شایعه شده که فلان کس فلان کار را کرده است. همه این‌ها را جمع می‌کنند، بعد در کلان می‌توانند برنامه‌ریزی کنند. مثلاً وقتی می‌روند در ایلات عشایر ایران، می‌گویند که این آقا یا این خانواده که الآن مثلاً ایلخانیِ این ایل را بر عهده دارد، میان آنها این اختلافات وجود دارد، این پسرعمو با فلان کس اختلاف دارد. بعد آن ایل‌بیگی که از خانواده دیگری است، اینها هم یک همچنین چیزی دارند، یک‌دفعه شما می‌بینید که سر بزنگاه خانواده ایل‌بیگی را علیه ایلخانی‌ها اجیر و بسیج می‌کنند، یا آن را علیه این بسیج می‌کنند.
** نحوه نفوذ و شکل‌گیری بابیه توسط انگلیسی‌ها
یعنی در پوشش کنسولگری اقدام به جمع‌آوری اطلاعات می‌کردند...
- حقانی: بله، اما محدود به کنسولگریها نمی‌شد اینها در سراسر کشور وکلایی داشتند که کارهای آنها را انجام می‌دادند این وکلا با طیفی از عوامل کار می‌کردند که اخبار خود را از آنها دریافت می‌کردند و به این ترتیب شبکه گسترده‌ای از خبرچینان و خفیه نویسان با آنها همکاری داشتند. انگلیسی‌ها با این اشراف اطلاعاتی می‌دانستند کجا باید جریان‌سازی کنند و کجا باید از زمینه‌های موجود استفاده نمایند. مثلاً شما بابیه و بهائیه را نگاه کنید، اینها زمینه‌های داخلی داشتند، که زمینه‌های داخلی توسط انگلیسی‌ها شناسایی می‌شود، مثلاً می‌بینند شخصی به نام سید کاظم رشتی از رهبران شیخیه مدام علمای شیعه را نقد می‌کند و به آنها ناسزا می‌گوید و دائماً به جامعه اینگونه القاء می‌کند که ظهور نزدیک است، ظهور نزدیک است، بعد یک ادعای جدیدی دارد به نام بابِ ارتباط با امام زمان. شاگردان کاظم رشتی را بررسی می‌کنند و آقای علی‌محمد شیرازی را پیدا می‌کنند که مناسبات این فرد با انگلیسی‌ها مفصل است، علی‌محمد شیرازی یک آدم نا آشنایی نبود که اینها بروند پیدایش کنند. خانواده مادری علی‌محمد شیرازی با کمپانیهای انگلیسی تجارت گسترده تریاک داشته است. اینها با ساسون‌ها که از یهودیان بغدادی بودند و از عثمانی رانده و در بوشهر ساکن شده بودند ارتباط داشتند، یعنی اتفاقی او را انتخاب نکردند. با جاه‌طلبی‌های او آشنا بودند، بستری که سید کاظم رشتی فراهم نموده بود را نیز خوب می‌شناختند لذا در بین همه مدعیان بابیت او را انتخاب کردند. می‌دانید که بعد از مردن سید کاظم رشتی، یک‌دفعه هفده، هجده نفر از شاگردانش ادعای باب بودن کردند، چرا این آقا موفق شد؟ به خاطر آن ارتباطات است. علی‌محمد شیرازی خودش می‌گوید من مدتی که در بوشهر بودم با برخی از علمای بنی‌اسرائیل محشور بودم. علمای بنی‌اسرائیل چه کسانی هستند؟ همین بقایای ساسون‌های بغدادی یا یهودیان بغدادی که بعداً رفتند انگلیس و الآن جزء ده، یازده خانواده تأثیرگذار یهودی، یا به عبارت بهتر صهیونیستی در جهان هستند. ساسونها بعدا با خاندان سلطنتی انگلستان وصلت کردند و روابط اینها خیلی پیچیده است.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: