زمانیکه عشقهای مثلثی در سینما شکل گرفت
محمدصادق کوشکی و سعید مستغاثی در گفتگویی از شکل گیری عشق های ممنوعه و مثلثی در فیلم فارسیها و تاثیر فیلمهای فرنگی بر مد، پوشش و ترویج سیگار در میان نسل جوان سخن گفتند.
کد خبر :
498511
خبرگزاری مهر: سلسله نشست های «بازخوانی هنر و ادبیات عدالت و سرمایهداری در ایران» به همت جنبش فکری هنری «سینما انقلاب» پیگیری می شود و دومین نشست این جنبش با موضوع شکلگیری تاریخ سینمای ایران در بستر سرمایه داری برگزار شد.
دستاندرکاران جنبش فکری فرهنگی «سینما انقلاب» معتقدند که پس از گذشت ۳۷ سال از آغاز انقلاب اسلامی سایه گفتمان سرمایه داری و الگوسازی های آن مانع پیشرفت حقیقی کشور در بسیاری از عرصه ها شده است. از طرف دیگر نوعی خلا در ارایه الگویی از عدالت در مسیر پیشرفت کشور در عرصه های گوناگون به صورت جدی دیده می شود. به نظر می رسد مهمترین و مغفول ترین مرحله در مسیر عدالت و پیشرفت گفتمان سازی و الگوسازی آن است که احیای آن در ادبیات و هنر به عنوان میدان دار و پرچمدار گفتمان ها تاثیر بسیاری می تواند در میان ملت ها داشته باشد.
در اولین قسمت از این نشست که با حضور محمدصادق کوشکی عضو هیات علمی دانشگاه تهران و پژوهشگر و سعید مستغاثی منتقد و پژوهشگر سینما برگزار شد به تاریخ شکل گیری سینما در ایران و حضور افراد موثر در این امر اشاره شد.
کوشکی در این گفتگو از ورود سینما با فاصله ای کم از غرب به ایران سخن گفت و اینکه سینما ابزاری شد تا جامعه ای که در نظر عده ای سنتی و عقب افتاده است به سرعت غربی و مدرن شود.
مستغاثی نیز به فیلم «حاجی آقا آکتور سینما» به عنوان دومین فیلم ساخته شده سینمای ایران اشاره کرد که چگونه در زمان خود سعی داشت مفاهیمی را به صورت برنامه ریزی شده وارد جامعه ایران کند.
در قسمت دوم این نشست نیز به این پرداخته شد که هیچ پدیده مدرنی در ایران به اندازه سینما به سرعت نتوانست در کشور و در میان مردم گسترش پیدا کند چراکه از همان ابتدا به شکلی هدفمند و هوشمندانه پیگیری شد. در این گفتگو همچنین به اولین فیلم فارسی ها اشاره شد که به عشق های ممنوعه و مثلثی پرداختند که آثار آنها تا امروز باقی مانده است.
در ذیل مشروح قسمت دوم این نشست آمده است:
*در شکل گیری سینمای ایران چه شخصیت هایی در تاریخ هستند که بخواهید از آنها نام ببرید؟
سعید مستغاثی: یک طرف سینمای ایران عبدالحسین سپنتا است که می گوید توسط دوست دایی خود به انجمن اکابر پارسیان هند که از سرمایه داران زمان خود بوده اند معرفی شده است. موقعیت آنها به گونه ای بوده است که در منطقه خود حکومت تعیین می کرده اند. سپنتا به شخصی به نام سردین شاه سیلیستر یک شوالیه انگلیسی معرفی می شود و این معرفی از طریق دوست دایی وی اردشیر ریپورتر که به لورنس ایران معروف است اتفاق می افتد. اردشیر جی ریپورتر کسی است که از زمان رضاخان آینده ایران را تدوین می کند. او رضاخان را تربیت کرد و در واقع کسی است که پایه سینمای ایران را بنا می کند که حکومت بعدی را هم به نوعی پایه ریزی می کند. او از یک طرف جاسوس بریتانیا و بنیانگذار تشکیلات فراماسونری در ایران است که یک مدرسه علوم سیاسی در تهران تاسیس می کند و در آن تاریخ ایران باستان را درس می دهد.
عبدالحسین سپنتا از طرف چنین کسی معرفی می شود، خودش هم ابتدا عبدالحسین شیرازی نام دارد و نامش را به سپنتا تغییر می دهد و فیلم «دختر لر» را به عنوان اولین فیلم ناطق ایران با محور تبلیغی برای رضاخان می سازد و همانطور که می دانیم نام دیگر این فیلم «ایران امروز ایران دیروز» است. این اثر ماجرای گلنار دختری است که شخصی به نام جعفرخان از دولت او را از دست خان ها نجات می دهد و از آنجایی که اوضاع کشور بسیار خراب است، این دو به بمبئی در خارج از کشور می روند و زمانیکه می فهمند رژیم خوب متجددی با حضور رضاخان روی کار آمده است به ایران باز می گردند. نمای پایانی این فیلم بسیار جالب است که در بسیاری از جاها نمایش داده نشده است اما نسخه کامل آن در فیلمخانه موجود است. در نمای پایانی وقتی این دو از رژیم جدید ایران و آینده ایران صحبت می کنند یک کره زمین نمایش داده می شود که از داخل این کره ستاره داوود بیرون می آید و در دل آن عکس رضاخان دیده می شود. در آن زمان ۱۰ تا ۱۱ هزار انجمن صهیونیستی به طور رسمی اعلام موجودیت کرده بودند و نشریه های رسمی داشتند.
محمدصادق کوشکی: صیونیت در میان بخش از یهودیان ایران به یک نام خانوادگی تبدیل می شود چون قبل از آن ما نام خانوادگی نداشتیم اما این کلمه آنقدر معنا پیدا می کند که به یک نام خانوادگی مبدل می شود و هنوز هم وجود دارد.
مستغاثی: بنابراین بنیاد سینمای ایران توسط چنین افرادی بنا نهاده می شود، کسانی که سرمایه دار عادی نیستند.
کوشکی: اینها نشان می دهد که پایه گذاری سینما در ایران بسیار هدفمند و هوشمند است، می داند چه می خواهد و چه می کند و به همین دلیل است که هیچ یک از مظاهر مدرنیته در ایران مثل سینما به طور هوشمندانه گسترش پیدا نمی کند.
مستغاثی: بله و به همین دلیل کسی که بنیاد آینده ایران را پایه گذاری می کند که به قول فرنگی ها او را لورنس ایران می نامند، کسی است که رژیم پهلوی را به اعتراف نشریه کاوه پایه گذاری می کند تا ۳۰ الی ۴۰ سال بعد که رژیم صهیونیستی تاسیس شود، رژیمی باشد که این کودک نامشروع را حمایت کند.
کوشکی: ممکن است عده ای بگویند این سخنان توهم است اما سوال این است که کدام پدیده مدرن در ایران وجود دارد که اینقدر سریع مدرنیزه شده باشد؟ آیا این گسترش اتفاقی بوده است؟ حتی رادیو آنقدر با سرعت فراگیر نشد یا تلویزیون بعد از ۳ الی ۴ دهه که در دنیا گسترش یافت در ایران تاسیس شد و حتی زمانیکه گسترش پیدا کرد در سال ۵۷ پوشش رادیو و تلویزیون ملی در ایران به ۵۰ درصد کشور هم نمی رسد و اکثر کشور از سیگنال محروم است اما در همان زمان شهرهای درجه ۳ ما هم سینما دارند. مردم در این دهه استقبال زیادی هم از سینما داشتند و شما وقتی فروش فیلم ها را می بینید، می فهمید که برای بعضی از فیلم ها حدود یک سوم ایران به تماشای آن فیلم نشسته اند. آن کسانیکه از سینما به عنوان ابزار خود استفاده می کردند به این نتیجه رسیده بودند که اگر سینما را گسترش دهند، اتفاقات مهمی رخ می دهد به طور مثال با سینما می توانند دین را به عنوان مهمترین مانع در برابر مدرنیته از سر راه بردارند. دوم اینکه مردم را عاشق و تشنه مدرنیته کنند و سیاست های نظام جهانی سرمایه داری از طریق سینما در ایران و در ذهن مردم نهادینه می شود و سعی داشتند این سه هدف را محقق کنند
در حالی که رادیو و تلویزیون چنین قدرتی را پیدا نکردند، سینما گسترش پیدا کرد چون تصویر داشت، دوبله شده بود، موزیکال بود و از جاذبه های جنبی، اکشن و درام برخوردار بود. به همین دلیل سینما آنقدر با سرعت گسترش پیدا کرد در صورتی که هیچ یک از مظاهر مدرنیته چنین فراگیر نشد و بعد از گسترش سینما، مد، بی حجابی، زیرپا گذاشتن ارزش ها، مظاهر دینی و حتی فرهنگ ایرانی، شیفتگی جوانان ایرانی نسبت به فرهنگ اروپایی و غرب، احساس مرعوبیت نسبت به جهان سلطه و این حس که اگر ما بخواهیم خوشبخت شویم باید هر آنچه داریم زیر پا گذاشته و شبیه غرب شویم در کشور به وجود آمد.
اینگونه نبود که سینما اتفاقی در ایران وارد شد، رشد کرد و امثال فردین ها در آن راه یافتند. اینکه کوشان ها پارس فیلم را راه می اندازند، اتفاقی نبود. ارتباط کوشان ها با دربار در بعضی اسناد ذکر شده است و اصلا شکل گیری جشنوارههای فیلم از طرف پهلوی نشانه این موضوع است. حکومت پهلوی می دانست که سینما جاده صاف کن مدرنیته است و مردم را می تواند مسخر حاکمیت کند؛ حاکمیتی که خودش مغلوب جهان سلطه و نظام استکباری دنیا است. اینکه پیش از این گفتم سینما در ایران محصول سرمایه داری ملی نیست به این دلیل است که ما در ایران سرمایه داری ملی نداریم و نداشته ایم اما سینما محصول پولداران و ثروتمندانی است که از قِبل ارتباط با دربار به این ثروت رسیده بودند و خط داشتند که در سینما چه کنند.
*چه عاملی در گسترش سریع سینما پررنگ تر است و در میان همه عوامل چرا دربار بیشتر دیده می شود؟
کوشکی: همانطور که گفتم دربار مجری است، طراحی از شخص دیگری است.
*خب این طراحی چگونه بود که توانست مردم را هم با خود همراه کند، چون مردم به سادگی در آن زمان با جریان های درباری حداقل همراه نمی شدند؟
مستغاثی: در همان زمان که رژیم رضاخان طراحی شد یعنی سال ۱۹۱۷ آرتور بالفور وزیر امور خارجه انگلیس نامه ای می نویسد و سرزمین فلسطین را به یهودی ها می بخشد. او نامه خود را به لرد روچیلد می نویسد، این نامه حدود ۳۱ سال قبل از شکل گیری رژیم صهیونیستی است. حدود سال ۱۹۱۱ در روزنامه کاوه متنی منتشر می شود مبنی بر اینکه قرار است خاورمیانه در آینده تغییراتی کند که رژیم صهیونیستی پشتیبان است.
کوشکی: این را هم باید گفت که روزنامه کاوه در آلمان منتشر می شد و از طرف افرادی بود که به دنبال تجدد در ایران بودند اما چون در ایران امکان انتشار روزنامه را نداشتند به آلمان رفته بودند.
مستغاثی: در این ماجرا حضور اردشیر ریپورتر در طراحی آینده نوین ایران و سینمای کشور اهمیت بسیاری دارد. با همه این احوال مردم باز هم این سینما را برنمی تابند و تولید فیلم های سینما در سال ۱۳۱۶ تا سال ۱۳۲۷ متوقف می شود و ما فقط نمایش فیلم را داریم و البته نمایش فیلم به گونه ای است که گفته شده است در دوره اشغال، سالی ۳۲۰ تا ۳۴۰ فیلم در ایران نمایش داده می شود که با توجه به تعداد سینماهای آن دوران، هر روز یک فیلم نمایش داده می شود. در سال ۱۳۲۷ کمپانی میترافیلم توسط کوشان ها ساخته می شود، او دکترای اقتصاد دارد، از آلمان به کشور می آید و در تیمش بهرام شاهرخ حضور دارد که شاهرخ خودش یکی از افراد مرموز در تاریخ کشور است.
کوشکی: او جزو شبکه های زرتشتی های هند است که با انگلیس ارتباط دارند.
مستغاثی: البته پدر او ارباب کیخسرو شاهرخ است و بهرام شاهرخ پسر او است که خودش هم در رادیو آلمان علیه رضاخان و متفقین ناسزا می گوید. وقتی او در سال ۱۳۲۴ به ایران باز می گردد هنوز متفقین در ایران هستند و در آن زمان هرگونه شبهه درباره کسی که با آلمان ها کار می کند باعث می شود او به چهار میخ کشیده شود اما او به راحتی به همراه کوشان به ایران می آید و مشکلی برایش پیش نمیآید. کوشان در آن زمان ابتدا استودیو دوبله و بعد میترا فیلم را با سرمایه روتارین ها مثل طاهر ضیایی و اسفندیار یگانگی تاسیس می کند. افرادی که از بنیان گذاران کلوپ های روتاری و سرمایه داران صهیونیست در ایران بودند. اولین فیلمی هم که در ایران می سازد در سال ۱۳۲۷ «طوفان زندگی» نام دارد که ماجرای یک عشق ممنوعه است. داستان دختر و پسری که در یک کنسرت موسیقی عاشق هم می شوند و شبیه ماجراهای عشق های مثلثی است که امروز هم در سینما می بینیم.
بعد از میترا فیلم کمپانی پارس فیلم ساخته می شود که سرمایه گذاران آن یهودی- صهیونیست هستند افرادی مثل عنادیان، ملهب، سلمان هوگی که اسامی شان موجود است و از اینجا فیلم فارسی شکل می گیرد. پدیده مبتذلی که همه زندگی افراد و شخصیت ها در کاباره ها رقم می خورد. قصه روتین این فیلم ها هم دختران روستایی هستند که فریب می خورند به کاباره ها می روند تا آواز بخوانند، در آنجا شخصیت های منفی می خواهند او را اذیت کنند و بعد شخصیت مثبت کاباره مثل فردین از این دختر حمایت می کند و دختر با آوازخوانی ثروتمند می شود. در این فرمول مشخص همه ماجراها به کاباره ها ختم می شود. دختر نجیب و منفی و همچنین ثروتمند و فقیر همه به کاباره راه پیدا می کنند. این نوعی ترویج اخلاق کاباره ای تغییر سبک زندگی بود که همان زمان منتقدان به آن اعتراض می کردند. طغرل افشار و یا حسن شیربانی در نوشته هایشان بیان می کنند که این چه ابتذالی است که در حال شکل گیری در سینماست که یک خانواده در حال صحبت هستند و بعد یک نفر در فیلم و در محیط کاباره به رقص در می آید بدون اینکه چنین صحنه ای منطقی داشته باشد.
مردم ایران به نوعی با این روند تقابل دارند و مقاومت می کنند تا جایی که رژیم شاه با تدبیری فیلم «خانه خدا» را در سال ۴۴ می سازد تا بگوید ما دینی هستیم و حتی عکس های مستهجن از سردر سینما برداشته می شود که باز هم مردم استقبال نمی کنند. در اواخر دهه ۴۰ دوباره دفتر فرح وارد می شود و موج نوی سینما شروع به کار می کند، اینها اداره سینمای ایران را به عهده دارند. با این حال می بینید که در سال ۵۶ سینمای ایران ورشکسته می شود و تهیه کنندگان در روزنامه ها ورشکستگی را اعلام می کنند. این ورشکستگی از سال ۱۳۲۷ شروع شد و چندین بار تلاش شد با موج هایی آن را نجات دهند. رشیدیان ها از جمله این افراد بودند که موسسه ای به نام سینما تئاتر «رکس» داشتند که این ها گاوهای پیشانی سفید سفارت انگلیس بودند.
کوشکی: اسدالله رشیدیان و برادرش به نام ماموران نشان دار از طرف انگلیس مطرح شدند.
مستغاثی: اگر کتاب های تاریخی افرادی چون استفان کینزر و دیگر افرادی را که درباره آن زمان نوشته اند، بخوانید رشیدیان ها را جاروکش های سفارت انگلیس معرفی می کنند. کسانی که به شاه اطمینان دادند که کودتای ۲۸ مرداد انجام می شود و وقتی شاه از آنها علامت رمز می خواهد آنها بعد از هماهنگی با انگلیس علامت رمز بی بی سی را عنوان می کنند. این افراد زمانی فیلم فارسی هایی چون «عنتر و منتر» و «خانم دلش موتور می خواد» و زمانی هم فیلم های موج نو مثل «نفرین» ساخته ناصر تقوایی یا «پستچی» را سرمایه گذاری می کنند. میثاقی هم سرمایه داری است که هر دو نوع فیلم را می سازد و حتی «خانه خدا» هم با سرمایه چنین افرادی ساخته می شود. با این حال این ماجراها در سال ۵۶ خاتمه می یابد و اصلا مردم استارت خود را در تظاهرات با آتش زدن سینما آغاز می کنند.
کوشکی: به این نکته هم باید توجه کرد وقتی از استارت سینما در ایران سخن گفته می شود ابتدا با نمایش فیلم های فرنگی اروپایی آغاز می شود و در کنار اینها، تولید فیلم سینمایی هم برای کسانی که میخواستند سینما در ایران مروج سبک زندگی اروپایی و غربی باشد به کار می آید. درواقع بنیان گذاران سینما از سینمای وسترن، سینمای کلاسیک انگلیس و فرانسه، سینمای مبتذل ایتالیا، سینمای ترکیه و هند و همچنین از ساخت آثار سینمایی در ایران برای خود سود بردند.
ما باید بپذیریم که سینمای آمریکا و اروپا جذابیت داشت و البته آن زمان سینمای آنها بسیار اخلاقی تر بود و قوانین سانسور تا سال ۱۹۷۰ به گونه ای است که خیلی ضد اخلاق و خانواده نیست بنابراین فیلم ها با دوبله هنرمندانه در سینما به نمایش درآمد. اینکه می پرسید چرا مردم جذب شدند به این دلیل است که نسل جوان با دیدن جذابیت های سینما برایش کنجکاوی هایی ایجاد شد تا ببیند سینما چیست.
درست است که بسیاری از خانواده ها نه تنها خود به سینما نمی رفتند بلکه فرزندانشان را هم به شدت نهی می کردند و حتی به آنها می گفتند از خیابانی که سینما دارد رد نشوند زیرا از طرفی عکس سردر سینما می توانست آنها را به خود جذب کند و آنها را به گناه بیندازد و از طرف دیگر سینما با خانه فساد و کاباره ها یکی در نظر گرفته می شد. حتی پدر خود من به ما سفارش می کرد از فلان خیابانی که سینما دارد رد نشویم. با این حال بخشی از نسل جوان ایران وقتی به سینما رفت به تدریج جذب شد. در شهرهای بزرگ امکان تفریحی دیگری برای جوانان نبود و آن زمان رفتن به سینما بهتر از کاباره و خانه فساد بود. اگر کسی تحصیلکرده بود و تفریح می خواست به سینما می رفت، سینماها ارزان بودند و این هم دلیل دیگری بود که باعث شد سینما جزو تفریح طبقه متوسط شود. در آن زمان فیلم های جان وین و یا فیلم های اکشن و کلاسیک چندان صحنه های سکسی نداشت و حتی عشق ها تا حدی عفیفانه بود بنابراین به تدریج مردم جذب آن شدند.
کسانی که در آن زمان به سینما می رفتند آنچنان تاثیر می گرفتند که وقتی به طور مثال فیلمی از همفری بوگارت اکران می شد، عکس های جوانان ایرانی در مدل مو، سیگار گرفتن و ژست به این بازیگر شباهت داشت. در آن زمان هر مدل مویی که در سینمای آمریکا برای مردان و زنان مُد میشود در ایران هم رواج مییابد.
مستغاثی: بسیاری معتقدند ترویج سیگار در ایران به دلیل فیلمهایی است که در آن زمان نمایش داده میشد.
بنابراین درست است که بخشی از جامعه ایران سینما را مساوی با فساد و فحاشی دانست و از رد شدن از مقابل سینما هم ابا داشت اما بخشی از نسل جوان ایرانی به دلایلی که گفته شد به سینما رو آورد. البته در سالهای ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ فیلمهایی که در سینمای ایران ساخته میشد چندان ناهنجار نبود. به طور مثال اوج ناهنجاری ارتباط دختر و پسر در سینما بود اما چیزی نمایش داده نمیشد. آنها که سینما را در ایران ترویج میکردند، میدانستند که اگر بخواهند سینما را از ابتدا با سکس گسترش دهند جامعه پس میزند. سکس از سال ۵۰ به بعد در ایران و با فیلمهایی چون «قیصر» رواج پیدا کرد و ما صحنه های جدی بی اخلاقی در سینما را از سال ۵۰ به بعد داریم.