چرا روز خوش اصولگرایان خراب شد؟
با گذشت چندروز از انتخابات و روشن شدن نسبی فضای مجلس بعدی میتوان تحلیل جامع تری از دلایل شکست اصولگرایان در انتخابات مجلس، فارغ از نگاه هیجانی و احساسی داشت.
از همان روز مرداد ۱۲۸۵ شمسی که مظفرالدین شاه قاجار فرمان تشکیل اولین مجلس در ایران را امضا کرد، ایرانیان ولو با حد و اندازههای خود سیاست ورزی را آغاز کردند. ایرانیان اگرچه هیچگاه رفتار سیاسی حرفهای به معنای رایج آن در جهان از خود بروز ندادند ولی از همان ابتدا این قانون نانوشته بر انتخابات حاکم بود که رای پایتخت، سنگ سنجش پیروزی و شکست گروهها و احزاب است. از همین روست که شکست اصولگرایان در تهران به مفهوم پایان استیلای بیچون و چرای آنها بر سه مجلس قبلی است. با گذشت چندروز از انتخابات و روشن شدن نسبی فضای مجلس بعدی میتوان تحلیل جامع تری از دلایل شکست اصولگرایان در انتخابات مجلس، فارغ از نگاه هیجانی و احساسی داشت. اول: لیستی بدون قاعده اصولگرایان در کشوری که اصولا ائتلافها فصلی و چند روزه است، از سال گذشته به دنبال راهکارهایی برای ائتلاف بودند. بارها مرکزیت این ائتلاف در میان چهرههای مختلف دست به دست شد و در نهایت لیستی از خمره خارج شد که ترکیب اعضایش شباهتی به آرمانهای اصیل اصولگرایی از جمله شایسته سالاری نداشت. گویا در این لیست به جای تاکید به «اصولگرایی»، تنها «وصولگرایی» مورد توجه قرار گرفته بود. سهم طلبی برخی گروههای سیاسی در جریان اصولگرا، بیتوجهی به اختلافات مبنایی طیفهای حاضر در ائتلاف، بیتوجهی به میزان رای آوری چهرههای حاضر در لیست و دلخوش بودن به حضور تکلیفی مردم و رای به لیست و نداشتن تحلیل صحیح از آنچه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ در جریان اصولگرا رخ داد عمدهترین اشکالات لیستی بود که به نام اصولگرایان و به کام رقبای جبهه اصولگرا روی کار آمد. اشکالات این لیست آنقدر بود که حتی بزرگان اصولگرا هم در جلسات خصوصی خود ضمن اذعان به اشکالات اساسی در گزینش چهرهها، خواستار «رای تکلیفی» و بیتوجهی به «منطق عقل گرا» در شرایط کنونی میشدند. طبیعی است طیف گستردهای از رای دهندگان را تحصیلکردههایی تشکیل میدهند که توجه به استدلال، توجه به عقل گرایی و کارآمدی دغدغه اصلیشان است و نمیتوان با حربه «تکلیف» از آنان خواست به آنچه خلاف مصلحت میدانند رای دهند. کم نبودند افراد تاثیرگذار و شایستهای که با چوب «مصلحت اندیشی» و «سهم خواهی» نابجا از لیست اصولگرایان جا ماندند و جای آنها را افراد فاقد کارنامه رای گرفتند. نکته دیگری که در این میان باید در نظر گرفت اینکه بسیاری از چهرههای حاضر در لیست اصولگرایان - بخصوص اعضای شناسنامه دار جبهه پایداری- را حامیان تمام قد و چهرههای نزدیک به رئیس دولت قبل تشکیل میدادند. جالبتر اینکه برخی از این افراد همچنان به صراحت از احمدینژاد و سیاستهایش دفاع میکنند و تنها نقطه منفی کارنامه محمود احمدینژاد را نه سیاستهای در عرصه اقتصاد و... بلکه استفاده از اسفندیار رحیم مشایی میدانند و آرزوی خود برای بازگشت وی به عرصه سیاست را پنهان نمیکنند. حال که سخن از پایداری شد خوب است این سوال از بزرگان اصولگرا همچون آقای حدادعادل پرسیده شود که اگر به توصیههایی که برای کنار گذاشتن چهرههای مشهور جبهه پایداری عمل میشد و اجازه داده میشد که پایداری با چهرههای خود لیستی جدا منتشر کند و مثلا در تهران به جای یک لیست، سه لیست از اصولگرایان منتشر میشد، نتیجه «بدتر» از وضعیت کنونی قابل تصور بود؟ تا کجا جریان اصولگرا باید تاوان تک رویها، خودعمار پنداری و خودمحورپنداریهای یک جریان کم اثر و حتی بدون پشتوانه رای جدی را بدهد؟ چرا به نگرانیهای اصولگرایان از جبهه پایداری وقعی نهاده نشد؟ ب: فقدان شعار مناسب شعار مناسبی از سوی اصولگرایان برای پیروزی بر رقیب انتخاب نشد. شعار کمپین انتخاباتی اصولگرایان توجه به «دغدغههای معیشتی» مردم بود. طبیعی است حضور ده اقتصادددان در لیست این جریان هم نوید بخش همین ماجرا باید باشد. حال سوال اینجاست مردم چگونه باید به افرادی که چندین دوره نماینده بودهاند و بسیاری از آنها در دو دولت احمدینژاد دارای سمتهای حساسی بودند و علی القاعده بسیاری از مشکلات اقتصادی مملکت نتیجه سیاستهای آنان است، باید اعتماد کنند؟ آیا آزموده را آزمودن خطا نبود؟ بسیاری از افراد لیست اصولگرایان مدام از دغدغههای معیشتی خود برای مردم در دولت روحانی سخن میگفتند و این در حالی است که به جز یکی- دو نفر از آنها کسی یادی از معیشت مردم در دولت قبل نکرده بود. برخی از این افراد نسبت به تشکیل مجلس وکیل الدوله هشدار میدادند و این در حالی است که برای مردمی که امکان شنیدن مذاکرات مجلس از رادیو را دارند، مصداق وکیل الدوله بودن خود همین افراد بودند. نکته اینجاست که بر خلاف تصور برخی مردم تفاوت بین نفت ۱۰۰ دلاری و ۲۵ دلاری و تاثیر آن در چرخاندن مملکت را میفهمند. ج- ماجرای لیست انگلیس داستان انگلیسی دانستن لیست اصلی اصلاح طلبان برای مجلس و آیت الله هاشمی رفسنجانی برای خبرگان از سوی برخی رسانههای آنها و سکوت تائید آمیز بزرگان اصولگرا در برابر آن هم از جمله لطایف تلخ انتخاباتی بود که گذشت. برای مردمی که نظاره گر این ماجرا بودند، انگلیسی خطاب کردن لیستی که همه اعضای آن از مجرای تائید صلاحیتهای شورای نگهبان عبور کرده و برگ سبز شرکت در انتخابات هفتم اسفند را دریافت کردهاند، قابل هضم نبود. در رذالت انگلیسیها و اجحافهای آنان در حق مردم ایران شکی نیست اما مگر معنای انگلیسی دانستن لیست افراد شناسنامه دار بخصوص در مجلس خبرگان چیزی جز تخریب رقیب آن هم به صورت غیر اخلاقی بود؟ میتوان لیستی را که سه وزیر اطلاعات نظام جمهوری اسلامی - از جمله وزیر اطلاعات فعلی که از سریترین اسرار نظام آگاهی دارد- را انگلیسی خواند؟ اگر چه سران اصولگرا کمتر به طور علنی دراین باره اظهار نظر کردند اما سکوت آنها در برابر این بیاخلاقی معنایی جز تائید نداشت. د- افشاگریهای شب انتخابات مردم ایران سابقه تاریخی خوبی از افشاگریهای شب انتخابات در ذهن خود ندارند. افشاگری سیاسی شگردی بود که اولین بار محمود احمدینژاد آن را به انتخابات گره زد تا از آب گل آلود ماهی بگیرد. عالم و آدم دیدند که نظر رهبر عزیز انقلاب درباره آن افشاگریها و چیزی که در دادگاه اثبات نشده چه بوده و چه هست. افشاگری چند تن از اعضای لیست ائتلاف اصولگرایان علیه رقبا و دولت و ژست مبارزه با فساد آن هم در یک هفته مانده به برگزاری انتخابات حتی اگر انشالله به نیت خیر صورت گرفته باشد، برای مردم معنای «انتخابات» داشت. برخی از این افراد برای مبارزه با فساد سالهای متمادی وقت داشتند و جز یکی بقیه کارنامه روشنی از خود بروز ندادند. ذ- پایان اصولگرایی؟ انتخابات مجلس شورای اسلامی برای اصولگرایان پایان راه نیست. اصولگرایان به زودی برخواهند گشت. امید به پیروزی هم دارند. همانگونه که کسی در مخیلهاش هم نمیگنجید از میان هیاهوی هشت ساله اصلاحات، پای محمود احمدینژاد به پاستور باز شود و شد. همانگونه که از هیاهوهای مجلس ششم، مجلس هفتم بیرون آمد و سه دوره پیاپی مجلس در دست اصولگرایان ماند. نکته اینجاست که برای پیروزی باید روندهای فعلی، ائتلافهای فصلی، شیخوخیتهای بلامحل و در یک کلام اشتباهات گذشته را تکرار نکنند.