دیوارهایی برای امنیت؟!
دیوارهای امنیتی در منطقه وقتی زندگی و امنیت مردم را سلب کند و کارکردش به ضد شأن وجودی اش تبدیل شود، دیگر دیوارهای ضد امنیت است و نادیده گرفتن مطالبات بر حق اقلیت های قومی و مذهبی در هر جای کشور هم، غفلت از احتمال بروز آینده ای تاریک و پرآشوب در فضای پرتنش منطقه و جهان اسلامی فی الحال آفت زده! زنگ خطری که به صدا درآمده آیا ما را از خواب اختیاری بیهنگام بیدار می کند؟!
کد خبر :
494186
سرویس فرهنگی فردا؛ دکتر فروز رجایی فر: وقتی قرار شد با کاروان «ایران؛ سرزمین برادری» برای عرض ارادت و طرح ضرورت وحدت عملی با «اهل سنت ما» به خاک گرم و گیرای استان بلوچستان و سیستان سفر کنم، حس کودکی را داشتم که اول صبح، دارد بدون نوشتن مشق شبش به مدرسه می رود! مضطرب و شرمنده! قدم ها سست و چشم ها فراری از نگاه تیز و تند معلم....... آخر قصه ما هم که بناچار معاد است و سؤال از تکلیف و ملامت ترک واجب! موجب شرمساری من این بود که یکباره فهمیدم که علیرغم ادعا و احساس حضور مستمر در عرصه فعالیت های انقلابی در این سی و شش سال، به بسیاری از مسائل خانه خود ـ ایران ـ و خانواده خود ـ هموطنانم ـ بی توجه بوده ام! غرق در مواهب و نعمات پایتخت، به ظاهر در مصاف با دیو هفت سر سیاست و در واقع هشت سال و هشت سال و هشت سال، مغلوب مبارزه با نفوس اماره بالسوء جماعت سیاس و سالوس باز، و اسیر در دام پروژه های رسانه ای قدرت خواهان و ثروت طلبان؛ با توهم آزادگی و استقلال اندیشه ........ و فی الواقع غافل از زخم روح و جان بستگانم در همین نزدیکی ها؛ داخل مرزهای کشورم! جاذبه «مرکز» انسان را از شناخت و درک مختصات «پیرامون» و تغییر روابط
نامطلوب باز می دارد و به همین سبب نه فقط من، که حتی«رضا امیرخانی» ـ با همه نبوغش ـ اقرار کرد که غفلت داشته از این که «داستان سیستان»، «بلوچستان» فراموش شده ای هم دارد! بلی؛ من در معیت کاروانی از فرهیختگان انقلابی به جایی رفتم که خاک و آب و هوایش برایم تازگی داشت و به جز آن روز که طوفان شن آسمان را سیاه کرد و امان و نفسمان را برید، آفتابش تیز و داغ و پرنور می تابید. خیلی زود دریافتم که اگرچه چند بار به شهرهای مختلف این استان سفر کرده و در دانشگاه های مختلف میهمان شده بودم، لکن با مردمش بیگانه بودم و نه تنها درد آن ها و خواسته ها و مصائبشان را نمی شناختم؛ بلکه آوای نام هاشان غریبه و تلفظ آن ها برایم مشکل بود. همیشه دوست داشتم چنین باور کنم که در عهد «جمهوری مقدس اسلامی من»، در همه جای ایران، همه فرصت ها، برابر، همه حقوق، مساوی و همه امکانات بالنسبه عادلانه توزیع شده است و با ملاحظه این واقعیت که بعضی تندتر و بعضی کندتر، حمداً لله، همه جای کشور در مسیر توسعه و پیشرفت قرار دارد و در کنار هم به سوی افقی روشن در حرکتیم! اما مشاهدات این سفر گواهی دیگری می داد. شاید سفر غیرسیاحتی به بسیاری از استان ها، پرده ها
را کنار زده و حقایقی را مکشوف کند؛ از جمله این که تفاوت بسیاری بین سطح و طرز زندگی مردم مرکزنشین ما با دورافتادگان این سرزمین فراخ وجود دارد. دغدغه ها و مطالبات امروز ما فاصله ای باورنکردنی با مطالبات اولیه و حیاتی مردم نواحی محروم کشور دارد و خواسته ها و رویاهای ما برای آینده فرزندانمان، هیچ نسبتی با واقعیت تلخی که آینده بسیاری از فرزندان این مرز و بوم را تهدید می کند، ندارد. ادعای عدالت و باور آن ـ حتی عدالت توزیعی ـ و توهم تقسیم عادلانه منابع و امکانات در سراسر کشور و برخورداری از رفاه نسبی و کرامت شایسته انسانی، چیزی جز «افیون خودفریبی» نیست که وجدان ما را از عذاب فارغ و عقل ما را از اقدام مناسب غافل می کند. سیستان و بلوچستان ما دچار مظلومیت و محرومیتی بیشتر از مضاعف است! مسائل چندلایه و بحران های پیچیده امروز این استان ریشه در تغییرات اقلیمی و محیط زیستی، شرایط حاد اقتصادی، افزایش عمق شکاف های قومی و مذهبی، سلب پاره ای حقوق اجتماعی و دینی بر پایه سوءتفاهم های بی پایه و یا اقدامات پیشگیرانه افراطی و حتی رقابت سیاسی بر سر مناصب و منابع محدود دارد که در مجموع ماهیتی امنیتی یافته که روند تغییر و تحولات
را کند و گستره آن را محدود می کند. علت اساسی شکل گیری و تداوم همه این مشکلات در هم تنیده، عدم توانمندی مدیران در طول زمان و فقدان مدیریت بحران است که گویی سرزمینی را وانهاده اند تا طوفان طبیعت و طاعون فقر و تاول تروریسم آن را به شهر سوخته ثانی بدل کند! البته دیو سیاه خشکسالی که زندگی و شادمانی و زایش و رویش را در این خطه به بند کشیده، سنی و شیعه و بلوچ و زابلی نمی شناسد. بادهای صد و بیست روزه سیستان که می رود با رکوردی جدید، صد و هشتاد روز سال را فلج کند؛ منابع نایاب آب را ببلعد و هامون و برکه ها را خشک کند، از اعتقاد و مذهب و قومیت کسی نمی پرسد! امید و حرکت و نشاط را درو می کند و بر شنزار بیابانی خشک، قایق های وارونه ای را بر جای می نهد که به وجدان های خفته رهگذران یادآوری می کنند که زمانی نه چندان دور ـ همین پانزده شانزده سال پیش ـ در این صحرای تفتیده، تالابی بود که جنگلی در پیرامون داشت و مردانی که از صید ماهی روزی می طلبیدند و کشاورزانی که مزارع خود را به عشق محصول می رسیدند. محرومیت و فقر مطلق، بیکاری و بی آبی، اجبار به مهاجرت و یا تن دادن به خدمت اشقیاء، واقعیت حاکم بر استان بلوچستان و سیستان است
که برای رفع و حل و فصل آن راهی دراز و صعب در پیش است و زمانی طولانی مورد نیاز؛ اما آنچه دوای فوری بخشی از مصائب ـ بلکه جدی ترین ـ و تهدیدات بنیادین علیه مردم صبور این منطقه است، رفع «تبعیض» است که در این استان مضاعف است. تبعیضی رنج آور که در لایه اول، با کریه ترین شکل محرومیت اقتصادی و عقب ماندگی از توسعه از سوی مرکز بر پیرامون تحمیل شده است و در لایه دوم در درون منطقه بر اثر سوءتدبیر و سوء مدیریت مزمن شکل گرفته و نابخردانه مردم به غایت محروم و ستمدیده را در تقابل با هم صف آرایی می کند! از اجتماع سیاهی ها جز سیاهی نمی زاید و کیست که نداند پدیده افراطی گری و خشونت، نه فقط پروژه دشمنان اسلام، بلکه مولود بستن همه درها و سوختن همه امیدها و راندن همه دلهاست! گاهی انسان فکر می کند که حتی غریزه صیانت نفس با موتور امید کار می کند! این فقط امید است که انسان را زنده و فعال و پویا نگاه می دارد! آیا امیدی به تغییر و اصلاح هست؟! اگر این امید نبود علمای شریف اهل سنت، ما را در جمع خود نمی پذیرفتند؛ برای بازدید به مدرسه علمیه و مسجد مکی دعوت نمی کردند و با وجود مشکلاتی که ما مطلع بودیم، به افتخار ما ضیافت شامی محترمانه
نمی دادند. عالمان دلسوخته ای که با ما به گفتگو نشستند و درددل روحانیت مرجع مردم منطقه را بیان کردند بر سر ما منت دارند. براستی چه می کردی وقتی که چشم امید و انتظار مردمت به تو مقام علمی دینی است که حقوق تضییع شده شان را مطالبه و تبعیض رواداشته بر آن ها را مرتفع کنی و تو باید در نهایت نجابت و رعایت مصالح عالی نظام، مطالبه و مدارا و احتیاط و جسارت را جمع کنی تا جامعه مخاطبت از تو و از ملت بزرگ ایران تفریق نشود! آیا در نگاه ما و از منظر مکتب اسلام، ارزش یک مقام روحانی به مطالبه حقوق اسلامی مردم از حاکمیت نیست؟ به قول آن مبارز شهید، ما در کجای ثقل جهان ایستاده ایم؟! آیا تکلیف خود را می شناسیم و پیامدهای وسیع ترک واجب را درک می کنیم؟! تداوم وضعیت فعلی در دیار فرق ها و فرقه ها و فقر و فاقه ها به صلاح هیچ جریان و نهاد و دستگاهی نیست. دیوارهای امنیتی در منطقه وقتی زندگی و امنیت مردم را سلب کند و کارکردش به ضد شأن وجودی اش تبدیل شود، دیگر دیوارهای ضد امنیت است و نادیده گرفتن مطالبات بر حق اقلیت های قومی و مذهبی در هر جای کشور هم، غفلت از احتمال بروز آینده ای تاریک و پرآشوب در فضای پرتنش منطقه و جهان اسلامی فی
الحال آفت زده! زنگ خطری که به صدا درآمده آیا ما را از خواب اختیاری بیهنگام بیدار می کند؟!