دولت سازندگی عامل استحاله جریان چپ
دولت هاشمی رفسنجانی به لحاظ ایدئولوژی سرآغاز انحراف در نیروهای انقلاب بود و جریان چپ هم از سالهای ۷۱ و ۷۲ از طریق برخی نشریات از جمله «عصر ما» و «حلقه کیان» دچار استحاله ایدئولوژیک شد.
کد خبر :
492226
خبرگزاری مهر: با پيروزي انقلاب اسلامي، نظريه ولايت فقيه امام خميني (ره) تحقق عيني يافت و متناسب با مقتضيات زمان از سوي پيروان امام خميني (ره) که عمدتا در حزب جمهوري اسلامي دور هم گرد آمده بودند، تفسير و تعبير شد. پس از رحلت حضرت امام (ره) و شروع رهبری آیتالله خامنهای، جریان چپ از زمان مجلس چهارم در کسوت سیاسی و ایدئولوژیک قرار گرفتند. آنها در سالهای ۷۱ و ۷۲ به تدریج از طریق برخی نشریات خود از جمله «عصر ما» و «حلقه کیان» دچار استحاله ایدئولوژیک شدند و از مقوله اسلام ولایت فقیه به نوعی اسلام سکولار رسیدند. ریشه این تغییر ماهیت و دگردیسی را می توان در گفتمان سازندگی به ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی جست.
دولت هاشمی رفسنجانی به لحاظ ایدئولوژی سرآغاز انحراف در نیروهای انقلاب بود. حزب کارگزاران سازندگی به عنوان نیروهای تکنوکرات اولین جرقه های اشرافی گری را در اقتصاد و در بین مسئولان دمیدند. هم زمان با سکانداری تکنوکرات ها بود که رهبر معظم انقلاب به طور مداوم درباره اشرافی گری در بین مسئولان هشدار می دادند. این اشرافی گری به مرور تاثیر خود را در ریزش جمعی از نیروهای انقلاب آشکار ساخت. علاوه بر این اذعان کارگزاران مبنی بر اینکه ما لیبرال دموکرات مسلمانیم به این معناست که می توان هم مسلمان و هم لیبرال بود. این در حالی بود که هویت انقلاب نفی ایدئولوژی های مدرن و نفی خودباختگی در برابر اندیشه و تفکر غرب و اتکا به آموزه های اسلام بود. این انحرافات ایدئولوژیک به صورت عمقی تر در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری هویدا بود، جایی که برنامه توسعه سیاسی در آنجا طرح ریزی شد؛ پروژه ای که محور آن بر سکولاریزاسیون جامعه ایران استوار بود.
علاوه بر این عملکرد اقتصادی دولت هاشمی اشکالات اساسی داشت؛ استقراض از بانک جهانی و به تبع آن اجرای سیاست های تحمیلی نهادهای اقتصادی کشور را دچار تبعات خاص خود کرد. از سویی وابستگی اقتصادی کشور به خارج را ایجاد می کرد و از سوی دیگر تحمیل برنامه ی بانک جهانی به اقتصاد داخلی به معنای نفی استقلال در تصمیم گیری بود.
همچنین از دیگر پیامدهای آن ایجاد شکاف طبقاتی در جامعه و فقیرتر شدن قشر مستضعف جامعه بود. تورم حدود ۵۰ درصدی هم از جمله نتایج سیاست های اقتصادی دولت بود که فشار زیادی را بر اقشار کم درآمد وارد ساخت. علاوه بر این دولت هاشمی در عرصه سیاسی عملکرد خوبی از خود بر جای نگذاشت؛ عمده ترین پدیده ی سیاسی سال های حاکمیت رفسنجانی بسته بودن فضای سیاسی و برخورد شدید با منتقدان بود.
جریان استحاله شده برآمده از دولت هاشمی رفسنجانی در سال ۷۶ با پیروزی خاتمی قدرت سیاسی را به دست گرفت و سپس در مجلس ششم قوه مقننه را نیز به دست آوردند. دولت اصلاحات که ریشه های شکل گیری آن را باید در همان پروژه توسعه سیاسی تدوین شده در دولت هاشمی جستجو کرد مبنای کار خود را جامعه مدنی بنا نهاد. بر این اساس باید با توسعه سیاسی جامعه ایران را متحول کرد. محور این تحول و توسعه سیاسی، همانا عرفی شدن و سکولار کردن جامعه بود؛ دقیقا مقابل آن چیزی که انقلاب برای نفی آن بوجود آمده بود.
رفرمیست های افراطی در صدد بودند تا دین را از صحنه اجتماعی کنار بزنند چرا که بر مبنای الهام خود از تاریخ تحول اروپا از جامعه قرون وسطی به جامعه مدرن، دین را مخل توسعه سیاسی و تحول می یافتند. در حقیقت در پس این تحلیل و شبیه سازی جامعه و تاریخ ایران و به تاریخ غرب نوعی شیفتگی به غرب و خودباختگی و بی هویتی از درون قابل مشاهده بود.
ایدئولوژی رفرمیست ها تلاش می کرد تا جمهوری اسلامی را از محتوای دینی آن تهی و آن را سکولار کند. بر همین مبنا بود که اظهاراتی مانند این می شنیدیم که ولایت فقیه باید در قم اقامت گزیند و از سیاست کناره بگیرد. یا حملاتی که تئوری پردازانی چون سروش و شبستری در قالب تکثرگرایی و هرمنوتیک به دین می کردند در این فاز قابل تحلیل است. خودباختگی در مقابل شاخص های اجتماعی تمدن غرب نوعی حقارت و خودکم بینی به حساب می آمد.
علاوه بر این عملکرد سیاسی دولت خاتمی به شدت دارای اشکال بود. چرا که ماهیتا حاشیه ساز بود و کشور در دولت رفرمیست ها مدام در حاشیه به سر برد؛ طوری که همه کشور و دولت لنگ این سیاست بازی ها شد و عرصه اقتصادی به طور نسبی رها گردید(کنایه ای وجود دارد درباره ارزیابی عملکرد اقتصادی دولت خاتمی که املای ننوشته شده غلط ندارد) و همه چیز تبدیل به حاشیه سازی های سیاسی شد؛ از حادثه کوی دانشگاه تهران گرفته تا قتل های زنجیره ای، سوء استفاده از تشکل های دانشجویی و روزنامه های زنجیره ای و همچنین حادثه آفرینی های دیگر که کشور را تا لب پرتگاه در حاشیه فرو برد و عظمت کشور را در چشم جهانیان کم جلوه داد.
به موازات همین حاشیهسازیها در سیاست داخلی، عقب نشینیهای گسترده ای در سیاست خارجی در دولت رفرمیست ها، آن هم تحت عنوان اعتماد سازی صورت گرفت و کشور در سیاست خارجی به طور عجیبی در لاک دفاعی و انفعالی فرو رفت. تا جایی که مذاکره کنندگان ایرانی تعلیق کلیه فعالیت های هسته ای را پذیرفتند اما در مقابل هیچ چیزی عاید کشور نشد. فرآیندی که سرانجام با مداخله رهبری ختم به خیر شد اما حاصل آن عقب نشینی ها و بی تدبیری ها در سیاست خارجی و روانه شدن پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت در دولت خاتمی بود که زمینه ساز وضع تحریم های هسته ای بر علیه کشور شد. علاوه بر این ترس و وحشت های عجیب سران دولت از آمریکا و عقب نشینی با کوچکترین تهدید به جنگ از خصوصیات بارز این دولت بود تا جایی که خاتمی در مصاحبه ای تلویزیونی اعلام می کند که آن روزها تصور این بود که ابرقدرت جهانی هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد.
در دورۀ ریاستجمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی (سال های ۶۸ تا ۷۶)، دو اصطلاح «چپ مدرن» و «راست مدرن» مطرح شد. گرایش چپ مدرن از مقطعی آغاز عینی پیدا کرد که پس از ردّ صلاحیت بخش کثیری از کاندیداهای جناح چپ توسط شورای نگهبان در انتخابات مجلس چهارم، عملاً از فعالیت عمدۀ سیاسی دست کشیدند و در این زمان و با توجّه به شرایط جدید، به بازنگری در اندیشهها و دیدگاههای خود روی آوردند. محصول این تأمل، چرخش در بعضی از مواضع رادیکال و اصلاح و تعدیل بخشی از شعارها و آرمانهای این جناح بود. فضای باز سیاسی و فرهنگی، توسعۀ اقتصادی، تنشزدایی در سیاست خارجی، گفتگو، تسامح و تساهل با مخالفان در عرصۀ فرهنگ و سیاست جزء شعارهای چپ مدرن است. این گروه طرفدار آزادی بیان و گسترش آزادیهای سیاسی محسوب میشوند.