میرکریمی، دختر آبادنی و منطقه آزاد اروند / چطور با پول دولت و سوژه تکراری فیلم دست دوم شخصی بسازیم!
و البته در این میان منطقه آزاد اروند بودجه بیت المال را برای ساخت فیلمی تقدیم رئیس خانه سینما کرده است که ارتباطش با آن منطقه در نهایت به چند نمای هلی شات از پالایشگاه آبادان و کارون ختم می شود. چون کارگردان-تهیه کننده زرنگ ما بعد از چهار خط دیالوگ مدیر پسند، دختر شهرستانی قصه را با طرف غذای قدیمی پر از فلافل پدر بزرگ در پروازی راهی تهران می کند و بقیه فیلم را در تهران می سازد!
سرویس فرهنگی فردا ؛ محمد مهدی شیخ صراف : سید رضا میرکریمی که در سالهای اخیر مزه تهیه کنندگی زیر زبانش نشسته است حالا در تازه ترین ساخته خودش به سراغ منطقه آزاد اروند رفته است تا فیلم دختر را مثلا با رویکرد مسائل اجتماعی بسازد. آن هم با سوژه تکراری فرار یک دختر جوان از خانه در کنار شخصیت هایی تکراری و بدون عمق که پدر مذهبی بی منطق هم پایه ثابت آنها است. اما فارغ از ضرورت پرداخت به چنین موضوعی، نتیجه این تجربه یک نسخه دست چندم از فیلمهایی است که نظایر بهتر از آن را در سینمای ایران کم ندیده ایم.
حداقل همین امسال در جشنواره فیلم فجر 5-6 فیلم دیده ایم که مستقیما به همین موضوع پرداخته اند. اما فیلم میرکریمی حتی پرداخت ویژه و زاویه نگاه متفاوتی به ماجرا ندارد. «دختر» نه تنها از نمونه های شاخص مشابه سالهای اخیر با این موضوع مثل «قاعده تصادف» بهنام بهزادی که اشتراکات زیادی با آن دارد به مراتب عقب تر است، بلکه میرکریمی حتی از فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک» خودش که موضوع شکاف نسلی را دستمایه ساخت فیلم قرار داده بود هم فاصله دارد.
سکانس آغاز و پایان فیلم که در حضور دختران دور یک میز در کافی شاپ و پر از شلوغی، شوخی و شعارهار های بیرون زده است را هیچ طوری نمی شود به فیلم چسباند. این صحنه که بیشتر شبیه میزگردهای خام دستانه برنامه های تلویزیونی با حضور جوان هاست هیچ ارتباطی به قصه فیلم ندارد. ماجرا شاید قدری شبیه دوختن کت برای یک دکمه باشد. دکمه همین تک جمله ها و دیالوگهای دور میز است که درباره رفتن، نرفتن، مهاجرت، آزادی، اختلاف درون خانواده ها، تجربه نسل قبل و... رد و بدل می شود. همه حرفهایی که به نظر می رسد میرکریمی دوست دارد بزند اما راهی جز بیان شدن آنها در وضعیتی شبیه یک نشست خبری نیافته است! آن هم از زبان شخصیت هایی که مخاطب نه با آنها ارتباط بر قرار می کند و نه دلیلی برای پذیرفتن هیچ کدام آنها می یابد. دیالوگهایی نظیر تمسخر حضور مادر بزرگ 75 ساله در فیس بوک، مضحکه کردن فلان استاد دانشگاه و حتی سکانس ویراژ دادن در اتوبان های تهران با آهنگ محسن یگانه هم بزک هایی دست چندم هستند که نمی تواند فیلم را امروزی کند.
و البته در این میان منطقه آزاد اروند بودجه بیت المال را برای ساخت فیلمی تقدیم رئیس خانه سینما کرده است که ارتباطش با آن منطقه در نهایت به چند نمای هلی شات از پالایشگاه آبادان و کارون ختم می شود. چون کارگردان-تهیه کننده زرنگ ما بعد از چهار خط دیالوگ درباره سبزه و مامان بودن دختر آبادانی، بوق لنج ها، خیابان امیری، نسیم خوشبوی لب شط، دختر شهرستانی قصه را با طرف غذای قدیمی پر از فلافل پدر بزرگ در پروازی راهی تهران می کند و بقیه فیلم را در تهران می سازد!
چه آنکه با چنین داستانی ماجرا اگر در هر شهرستانی اتفاق می افتاد تغییر خاصی در فیلم نامه نمی کرد و با یک جایگزینی ساده انزلی، کیش، قشم، چابهار یا هر منطقه آزاد دیگری که پولی در اختیار دارد هم می توانست اسپانسر فیلم شود! ماجرا حتی آنقدر سردستی است که پدر دگم فیلم با بازی بازیگر توانایی مثل فرهاد اصلانی که سرکارگر بخش فنی پالایشگاه است حتی لهجه آبادانی درست و درمانی ندارد. تنها خدمت فیلم به منطقه آزاد اروند شاید اشاره همان ریزگردهایی باشد که این سالها مردم استان خوزستان را می آزارد اما در فیلم تنها ضررشان برای مردم این است که موجب کنسل شدن پروازها می شود و نقشه سفر دخترک را خراب می کند!
پدر که قرار است نماد غیرت باشد. ریش دارد، نماز می خواند، با خواستگار دخترش (که همدیگر را دوست دارند) سر ناسازگاری دارد. به روزهای جنگ پشت کرده و حتی حضور برادر شهیدش در ستاد جنگهای نامنظم را کتمان می کند. حتی تقدیر از او به خاطر خدماتش در دوران تلاطم تحریم ها با لکنت تعمدی میرکریمی همراه است. اوست که سالها پیش خواهر خودش (با بازی مریلا زارعی) را نیز با همین رویه از خود رانده و حالا متوجه می شود او وضعیت خوبی ندارد و در ادامه می بیند دخترش جا پای عمه سرکش گذاشته است.
او اما آنقدر ها هم مرد بدی نیست مثلا از کارگرهای زیر دستش حمایت می کند که تعدیل نشوند، از بالادستی های خود نمی ترسد، چک برگشتی خواهر را پاس می کند، دودکش خانه اش را تعمیر می کند، ماهی پاک می کند و البته دخترش را کتک نمی زند. اما به هرحال در مقابل تمام حرفهایی که می شنود توان و منطق دفاع از فکر و عمل خود را ندارد تا آنجا که دختر دلش برای پدر بسوزد و به عمه اش بگوید در انتخاب رشته ارشد آبادان را هم انتخاب کرده است. اما به دلیل سکوت های شخصیت پدر، او هیچ وقت در فیلم وجه کاملی نمی یابد.
کاش رضا میرکریمی مثل سالهای دور قدری بیشتر به دغدغه های امروز مردمش نزدیک تر بود و زندگی آنها را بیشتر و بهتر می شناخت. آن موقع حتی با بودجه منطقه آزاد هم می توانست به مدد زیبایی شناسی ذاتی و تجربه بالای کارگردانی خود فیلمی بسازد که ارزش تماشا کردن و قدرت جلب رضایت مخاطب را داشته باشد.