شگفتی ساز جشنواره از راه رسید / ایستاده در غبار: این قهرمان افتخار کردنی است/ هفت ماهگی: حرف تازه چه داری؟
در سومین روز جشنواره فیلم فجر بالآخره فیلم هایی که سینما بودند به جشنواره آمدند. آثاری که قصه می گویند و سرگرم کننده به حساب می آیند. این فیلم ها ابتدا سعی داشتند تا مخاطب را با خود همراه کنند و سپس مفاهیم مورد نظر خود را انتقال دهند. روز سوم جشنواره فیلم فجر یک شگفتی هم داشت و آن فیلم «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان بود.
کد خبر :
489411
سرویس فرهنگی فردا؛ حامد یامین پور: در سومین روز جشنواره فیلم فجر بالآخره فیلم هایی که سینما بودند به جشنواره آمدند. آثاری که قصه می گویند و سرگرم کننده به حساب می آیند. این فیلم ها ابتدا سعی داشتند تا مخاطب را با خود همراه کنند و سپس مفاهیم مورد نظر خود را انتقال دهند. روز سوم جشنواره فیلم فجر یک شگفتی هم داشت و آن فیلم «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان بود. در ادامه سه اثر سومین روز جشنواره فیلم فجر را مرور می کنیم.
خوش ریتم نفسگیر و تلخ
ابد و یک روز(سعید روستایی):
فیلم دارای ریتم تند و پر دیالوگ است. به نحوی که هنگام تماشای فیلم هیچ کار دیگری نباید کرد چرا که ممکن است صحنه یا دیالوگی را که به صورت رگباری در حال رخ دادن است از دست بدهی . ابن مسئله را می توان در زماننه فیلم های کند و کسل کننده سینمای ایران برای یک فیلمساز اول موفقیت دانست.
فیلم موقعیت های کمدی شیرینی دارد و البته لحظات ملتهبی که نفس تماشاچی حبس می شود. بازی خوب پیمان معادی و تسلط او بر متن و دیالوگ و باور پذیر کردن کاراکتر از نکات بارز این فیلم به حساب می آید.
تا آن جا که فیلم سعی می کند یک خانواده جنوب شهری و استیصال آن ها در مواجهه با یکی از اعضای خانواده که درگیر اعتیاد است را نشان دهد همه چیز خوب است . ما جمع خانواده ای را می بینیم که اگر چه دارای مشکلاتی هستند اما نسبت به هم دلسوزی دارند و می کوشند مشکلات یکدیگر را حل کنند.
اما از میانه فیلم قصه کاملاً شبیه به سایر فیلم هایی می شود که به گداگرافی شهره شده اند. ریتم می افتد و فیلمساز از بازیگران در میزانسن هایی محدود و کم نور بازی می گیرد. همه شروع به بیان مشکلاتشان می کنند و نوع بازی ها اعصاب مخاطب را می آزارد.
فیلم مشکل دیگری هم دارد و آن در نگاه به افغان هاست. فیلمساز افغان ها را به سان خاصبانی به تصویر می کشد که در سرزمین خودمان به آن ها بدهکار شده ایم . حال آنکه این تصویر هیچ قرابتی با واقعیت ندارد .
حرف تازه چه داری؟
هفت ماهگی(هاتف علیمردانی):
فیلم دیر شروع می شود زمانی که 30 دقیقه گذشته است . در ابتدای فیلم کاراکتر ها معرفی می شوند اما با اضافاتی که در ادامه به کار مخاطب نمی آیند.
اتفاقی که مسئله فیلم را شکل می دهد زلزله است. یک اتفاق طبیعی که قرار گرفتنش در روند فیلم به ذهن هر کسی می آید. البته که به سفر فرستادن همسر به آن شکل کلیشه رایج سینمای ایران شده است.
ریتم قصه البته پس از شروع شدن نیز تند نمی شود و سکانس ها کش آمده هستند. این مشکل به قصه بر می گردد. قصه ای که مجموعه ای از کلیشه های دیگر فیلم های ایران است و این فیلم تکه ای از هر کدام از آن ها را به عنوان بخشی از فیلمنامه استفاده کرده.
فیلمساز می خواهد از تاریکی به روشنایی برسد . اما باید به این نکته توجه داشت که مخاطب پس از تماشای فیلم الزاماً به یاد تک نمای آخرین فیلم نخواهد بود و به یقین این حجم از حجم از تلخی بیشتر کام او را می گیرد.
فیلم بدون شکل در کارنامه هاتف عالیمردانی که سال گذشته کوچه بی نام را به جشنواره آورده بود یک عقب گرد به حساب می آید.
این قهرمان افتخار کردنی است
ایستاده در غبار(محمدحسین مهدویان):
این فیلم را می توان شگفتی جشنواره امسال دانست. فیلمی کم ادا که با روایت درست زندگی یک مرد بزرگ را برای مخاطب تعریف می کند.
ریتم و شکل فیلم قصه گو است دقیقاً شبیه به قصه هایی که مادربزرگ برای کودک تعریف می کند. آرام و دلنشین اما نه کسل کننده و نه خواب آور.
مهدویان به فرمی رسیده است که در «ایستاده در غبار» توانش را در این نوع روایت به اثبات می رساند. مدلی که می توان آن را برای روایت قصه هایی از دوران دفاع مقدس که سال ها دنبال شکل سینمایی درستی برای بیان آن بوده ایم استفاده کرد. چیزی شبیه به سلسله کتاب های نیمه پنهان ماه که روایت شهید از زبان همسر آنان است .
سال های دفاع مقدس دارای انبوهی از قصه ها و مردان و زنان تاریخ سازی است که سینمای ایران یا به عمد یا به دلیل عدم توانایی در بیان صحیح سراغ آن ها نرفته بود. این فیلم به اثبات می رساند که نپرداختن به این سوژه ها نه بدلیل جذاب نبودن آن ها و یا نداشتن وجه سینمایی بلکه به دلیل نگرانی از بیان صحیح آن ها با زبان سینما بوده است.
می توان به احمد متوسلیان افتخار کرد و با بردن نامش کیف کرد. این حس را تماشای این فیلم به ما مخاطب می دهد. قهرمان این فیلم دست یافتنی است . می توان شبیه اش شد و ادایش را درآورد . حرف های متوسلیان آشنا هستند. خیلی شبیه به امام صحبت می کند.
دست برتر این فیلم اما روایت صحیح او از این فرمانده دلاور اسلام به حساب می آید. روایتی که کلیشه ها را شکسته و متوسلیان را آن گونه که هست روایت کرد و نه آنگونه که بسیاری دوست دارند که باشد. و این باعث می شود که مخاطب مردی را ببیند که او را می شناسد. کسی که یا به خودش شبیه است و یا به یکی از نزدیکانش و این اتفاق لذت همراهی با زندگی این قهرمان را در ذهن مخاطب صد چندان می کند.