غبار زدایی از چهره قهرمان در یک پدیده خاص/ تمام اتفاقات این فیلم سینمایی واقعی است!
همه چیز از دل واقعیت می آید. بدون این که فیلمساز بخواهد به اسم دراماتیزه کردن یا جذب مخاطب یا هر بهانه دیگر چیزی به این واقعیت بیفزاید یا سانسور کند. این دقیقا همه چیزی است که جامعه ما در تمام این سالهای بعد از انقلاب و پس از جنگ به آن نیاز داشته است. وقتی واقعیت همیشه دست بالاتر از خیال را دارد چگونه می توان تنها همان واقعیت را روایت کرد؟
از حسن باقری تا حاج احمد متوسلیان فاصله مستند داستانی تا یک سینمایی تمام قد است. این دستاوردی است که مهدویان در فرم، شیوه روایت در حال به بلوغ رساندن آن است. این «فرایند» را باید از زاویه های مختلف بررسی کرد. یک تجربه ایرانی که قابل رجوع و ادامه. فیلمی که هم هنر است، هم تجربه اما هر مخاطبی را از هر قشر به خود جلب می کند. چون هم قصه دارد، هم قهرمان و همه آنچه روایت می شود عین واقعیت است. واقعیت هایی که روزی در تهران، خرم آباد، پاوه، مریوان، جاده اهواز خرمشهر و جاده منتهی به بیروت اتفاق افتاده است و همه آنها با صدای کسانی روایت می شود که شاهد عینی آن بوده اند.
همه چیز از دل واقعیت می آید. بدون این که فیلمساز بخواهد به اسم دراماتیزه کردن یا جذب مخاطب یا هر بهانه دیگر چیزی به این واقعیت بیفزاید. این دقیقا همه چیزی است که جامعه ما در تمام این سالهای بعد از انقلاب و پس از جنگ به آن نیاز داشته است. وقتی واقعیت همیشه دست بالاتر از خیال را دارد چگونه می توان تنها همان واقعیت را روایت کرد؟ یکی از پاسخ های این سوال را باید در عنصر مطالعه و تحقیق بیابیم. عنصری که به طور مشخص در ایستاده در غبار خود را نشان می دهد همین پژوهش دقیق و جز به جز است.
فیلم واقعی است اما تک تک پلان ها و نماهای آن با بازی بازیگران در قامت یک اثر سینمایی ساخته شده است. حتی یک نمای آن هم از آرشیوی اتخاذ نشده است. اصرار کارگردان برای مشابهت بازیگرها با شخصیت های واقعی مثل محسن وزوایی، شهید بروجردی، محسن رضایی و... خود متوسلیان بی ثمر نیست. بیننده باور می کند که دارد متوسلیان را روی پرده می بیند. از این پس هم هرجا نام و یادی از او شنید همین تصاویر را در ذهنش بازیابی می کند و این شاید بزرگترین دستاورد ایستاده در غبار است: یک ما به ازای تصویری از فرمانده متوسلیان در ذهن مخاطب.
مخاطب اگر ریتم کند بیست دقیقه اول و شخصیت پردازی کودکی احمد را تاب بیاورد و با فرم روایت صداها خو بگیرد تا آخر فیلم همراه آن می رود. هم قدم با متوسلیان در زندگی او. بی راه نیست اگر در جاهایی از آن بخندد و جایی دیگر اشک از گوشه چشمانش سرازیر شود.
«ایستاده در غبار» همه زندگی احمد را روایت نمی کند و از جاهایی پرش می کند اما امتداد روایت آن قطع نمی شود. فیلم همانطور که چیزی به واقعیت نمی افزاید چیزی هم از آن حذف نمی کند. ایستاده در غبار در روایت تاریخی خود سانسور ندارد. از ناراحتی احمد از پدرش تا اختلاف در سپاه پاوه ، دعوای او با شهید وزوایی و کل کل پشت بی سیم با حسن باقری وسط درگیری عملیات الی بیت المقدس همه نمونه هایی از همین مسئله هستند.
فیلم فرسنگ ها از روایت های کلیشه ای که معصوم نمایی شهدا را الگوی نانوشته خود می دانند فاصله دارد. فرمانده قهرمان قصه در جایی خطا می کند، تند خویی می کند، سخت گیری نشان می دهد و گاهی رفتارهایی خلاف انتظار انجام می دهد، مثل هر انسان دیگری در شرایط سخت. اما عذر خواهی، نرمش و رافت او به دیگران به همانقدر شخصیت او را باور پذیر می کند. شعار او که «در آموزش شهید می دهم تا در عملیات شهید ندهم» از او در ذهن ما حک می شود. در عین حال تدبیر فرماندهی و نبرد او در میدان جنگ را در قسمت های نفس گیر فیلم می بینیم.
حالا با دیدن ایستاده در غبار حتی کسانی که کتاب های مربوط به جاویدالاثر احمد متوسلیان را هم نخوانده اند و خاطره ای درباره او نشنیده اند تصویری از او در ذهن دارند. صدای واقعی او را که در همان سالها ضبط شده بشنوند و پس از پایان فیلم به بخشی از دلایل جاودانه شدن فرمانده جوان سپاه خمینی ببرند. حتی اگر احمد سال 61 جایی در دل تاریخ گم شده باشد.