ترویج «نگاه سوء به محارم» در یک رمان مثبت ۱۸
نویسنده «جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده» به بهانه ادبیات محاورهای و کوچه و بازاری خود بارها و بارها از واژههای مختلف جهت تعبیر ادرار و مدفوع و باد معده و... استفاده میکند.
سرویس فرهنگی فردا - روزنامه جوان نوشت: «نمیدونم چرا امشب نیلو یه جوری شده! هم سر و صورتش برق افتاده هم ... دامن .... هیکلش.... تابره آشپزخونه از پشت تماشاش میکنم.» این جملات که از درج آن معذوریم توصیفاتی از یک فیلم مبتذل یا تئاتر زیرزمینی یا کتاب غیرمجاز نیست. بخشهایی هستند از یک رمان که راوی داستان دارد احساسات اروتیک خود نسبت به خواهرش را روایت میکند و اتفاقاً با امضای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی راهی هم بازار نشر شده است! مظلوم این وسط ادبیات است که این روزها به ضرب اباحهگری میکوشند سکهاش را جعل کنند!
رمان «جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده» منتشر شده توسط نشر چشمه که در 315 صفحه و با زبان محاوره و از زاویه دید من راوی به بیان کشمکشهای اعضای یک خانواده و همسایهها برای رسیدن به وام 5 میلیونی صندوق محله میپردازد. در نهایت هم خانواده گرایلی با تبانی رئیس صندوق محله و برای رسیدن به وام به خواستگاری پسر رئیس صندوق محله جواب مثبت میدهند. نویسنده در طول داستان سعی کرده با نمایش جنگ و دعواهای همیشگی اعضای یک خانواده همه چیز را به گردن پول و فقر آنها بیندازد و در تعمیمی که به کل جامعه میدهد، عصبانیت مردم را از فقر و نداری خودشان در مقابل ثروتمندی عدهای اقلیت در جامعه میداند.
وقتی باد معده هم راوی داستان میشود!
داستان در بخشهای متعددی از حالت رئال خارج میشود و شکل فانتزی به خود میگیرد. راوی نوجوان داستان هم گاه با خارج شدن باد از معده(!) به شکل ابر درمیآید و داستان را روایت میکند. ابری که هر بار هم رنگ خاصی دارد. رنگی که در داستان شکلی نمادین دارد و به اتفاقات قبل از آن مربوط میباشد. در پایان داستان هم - یعنی جایی که قرار است عمق درد و رنج یک خانواده را با قبول ازدواج اجباری نشان دهد - کل آسمان تهران را ابر قرمزی احاطه کرده است.
این ابر زمانی ایجاد میشود که راوی در منتهاالیه یأس و غم و درماندگی، پدرش را میبیند: «نیلوفر پابرهنه میآد توی حیاط. ندا و نادیا وایستادهن پشت پنجره و از توی پذیرایی دارن نگاه میکنن. خداییش یهو سه هزار میلیارد بار دلم برای بابا میسوزه. زدم داغون شد و رفت. مامان چرا این وسط یهو طرفداری منو کرد؟ بابا وسط حیاط پاهاشو باز گذاشته و دستشو مشت کرده جلو دهنش. داره نفسنفس میزنه. داش فرزین، خداییش این تیریپ سگ تو روحت. بابائه رو ضایع کردی بشر!» این رمان هرچند تلاش میکند با ساختارشکنی، استفاده از اصطلاحات عامیانه و الفاظ رکیک شروع جذابی داشته باشد اما به یکسوم نرسیده، کشدار و حوصلهسربر میشود.
در واقع تمام آنچه که در این رمان اتفاق میافتد همانهایی است که در سطور بالا به آن اشاره شد. «جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده» ملغمهای از فحشهای کوچه بازاری و دعواهای تکراری خانوادگی است که نه تنها خواننده را برای رسیدن به انتهای داستان ترغیب نمیکند بلکه به نظر، برخی از خوانندگان در میانه راه کتاب را رها خواهند کرد. استفاده از شبکههای اجتماعی و روابط پنهانی خواهران راوی داستان هم از دیگر نکاتی است که در این کتاب لازم است مورد توجه قرار بگیرد. راوی داستان که شخصیت اصلی آن هم محسوب میشود حتی گاهی نگاههای منفی هم به محارم خود دارد و توصیفات اروتیکی از آنها ارائه میکند.
هندبوکی برای آموزش فحشها و عبارات رکیک!
نویسنده بجا و بیجا به بهانه ادبیات محاورهای و کوچه و بازاری خود بارها و بارها از واژههای مختلف جهت تعبیر ادرار و مدفوع و باد معده و... استفاده میکند و سعی دارد با ادبیات لمپن و حریمشکن خود، مخاطب را با داستان کممایهاش همراه کند. غلظت استفاده از این ادبیات و واژهها به حدی بالاست که گاه این نکته را به ذهن خواننده متبادر میکند که ای کاش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مجوز این کتاب را با نشانه و لوگوی مخصوص افراد بالای 18 سال منتشر میکرد!
کتاب خط داستانی خاصی ندارد. نویسنده قاعده «هر چه پیش آید خوش آید» را پیشه خود کرده و عباراتی را سر هم کرده و بدون هرگونه تکنیک داستانی به خورد خواننده داده است. در میان این همه بعید هم نیست که آن عبارات رکیک متعدد کتاب، نیشخندی را هم بر لب اهلش بنشاند! نظر تعدادی از خوانندگان کتاب هم در شبکههای مختلف مجازی به اظهار نظر در این باره پرداختهاند، در نوع خود جالب توجه است: «واقعاً متأسفم برای جامعه کتاب و نشر و نویسندگی! کتابی که در چند ماهه اخیر آنقدر مورد تبلیغ خواص آنچنانی(!) بود که فکر میکردی شاهکار قرن است اما وقتی خواندمش انگار آب سردی ریخته باشند روی سرم! نه زبان درست و درمان دارد نه روایت کامل و نه حتی مضمون دندانگیری! هیچ و هیچ و این همه احسنت و آفرین منتقدها!» فرد دیگری نوشته است: «بیشتر کمک کرد تیکهها و فحشای با حال یاد بگیرم چیز جالب دیگهای ندیدم!» خواننده دیگری هم نوشته است: «نویسنده سعی کرده چاشنی طنز رو به لحن داستان اضافه کنه اما لحن داستان بسیار اعصاب خردکن است!»
آقای جنتی! به 15 اسفند 1392 برگردید!
«وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میکوشد با تعمیق فرهنگ و هنر متعهد، تقویت احساس مسئولیت در پدیدآورندگان آثار و اصحاب رسانه و جذب حداکثری اهالی فرهنگ و هنر که در نقاط عطف تاریخی همچون انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، سازندگی و صحنههای مختلف رویارویی با تهاجم فرهنگی مجاهدتی بیبدیل نمودهاند، تمامی همت خویش را برای تحقق منویات ایشان به کار گیرد. امید میرود حاصل این تلاش و ادای تکلیف مورد تأیید رهبری گرانقدر انقلاب اسلامی، رضایت مراجع عظام تقلید و همه دلسوزان مؤمن و متعهد واقع شود.»
اینها بخشهایی از پیام 15 اسفند 1392 است که توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شد. بیانیهای که موجبات امیدواری را هرچند برای مدت زمانی کوتاه فراهم آورد اما نشانههای بیرونی چندان امیدبخش نیست! آقای جنتی؛ وزیر محترم فرهنگ و ارشاد جمهوری اسلامی! این روزها انتشار برخی کتابها آینده نویدبخشی را امید نمیدهند و مایه نگرانی دلسوزان را فراهم آوردهاند! مانیفست نظری شما اگر بیانیه اسفند 92 باشد قطعاً و یقیناً مفاهیمی که تنها نمونهای از آن در سطور فوق شرحش رفت مصادیق واقعی «تهاجم فرهنگی» هستند.
مفاهیمی که با هیچ ادله اخلاقی و حرفهای ادبیات و نشر توجیهکننده نیست و ستونهای اصلی فرهنگ و اخلاقِ جامعۀ ایرانی مسلمان را آگاهانه یا ناآگاهانه ویران میکنند! بر ناشر و نویسنده آثاری مانند اثر فوق حرجی نیست اما این وزارت ارشاد است که در ایستگاه آخر باید قاطعانه ایستاده و جلوی اباحهگریهای حوزه نشر را گرفته و پاسدار مفاهیم و هنجارهایی باشد که ایران برای به دست آوردن آنها هزینههای مالی و جانی بسیاری پرداخت کرده است. آقای جنتی! بیایید به آفتاب بیانیه 15 اسفند 92 برگردیم!