درباره «محرم ترک» اولین شهید مدافع حرم

سرگرد محرم ترک، اولین شهید مدافع حرم بود. وی در سال 1357 به دنیا آمد و از بسیجیان مخلص و دلسوزی بود که در عرصه آموزشی و رزمی نیز فعالیت داشت و همواره توان خود را برای تقویت نظام اسلامی بکار می بست.

کد خبر : 485074
ماهنامه قافله نور استان قم:

سرگرد محرم ترک، اولین شهید مدافع حرم بود. وی در سال 1357 به دنیا آمد و از بسیجیان مخلص و دلسوزی بود که در عرصه آموزشی و رزمی نیز فعالیت داشت و همواره توان خود را برای تقویت نظام اسلامی بکار می بست. همراهان وی در بسیج ایشان را از نظر اخلاقی و رفتاری، فردی بسیار با تقوا و هیئتی می دانند که همیشه در مراسم سوگواری ائمه اطهار (ع) حضوری فعال داشته است. شهید محرم ترک در دی ماه 1390 با کوله‌باری پر از خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و در راه دفاع از حرم به دیدار حق شتافت تا اولین نفر از خیل عاشقان شهادت باشد که در راه دفاع از حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله) شربت شهادت را نوشیدند. برای آشنایی بیشتر با زندگی و روحیان این شهید بزرگوار با فهیمه اکبری همسر ایشان به گفتگو نشسته ایم که در ادامه مشروح آن را می خوانید. از چه سالی زندگی مشترک با همسرتان را آغاز کردید و ثمره این ازدواج چند فرزند بود؟ ما سال 1382 ازدواج کردیم و من تا لحظه شهادت یعنی سال 1390 در کنار شهید بودم. حاصل زندگی 8 ساله ما دو فرزند به نام‌های فاطمه و محمدحسین است. فاطمه زمان شهادت پدرش 7 سال و محمدحسین یک سال داشت. چه شد که شهید ترک برای رفتن به سوریه داوطلب شد؟ ایشان بشدت به این اصل معتقد بودند که «هر جا ظلمی اتفاق می‌افتد و به مظلومی ظلم شد این وظیفه ماست تا از آن مظلوم در برابر ظالم دفاع کنیم» همچنین اندیشه مهم‌تری که وی را برای رفتن به سوریه ترغیب کرد دفاع از حرم بود، او به عشق دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت. در طول زندگی یکی از مهمترین آرزوهای ایشان شهادت بود و همیشه در دعاهایش از خدا شهادت را طلب می‌کرد. لذا زمانی که آماده رفتن به سوریه بود نه تنها از شهادت هراسی نداشت بلکه شهادت را معشوق خود می دانست. عکس العمل شما زمانی که متوجه تصمیم ایشان برای رفتن به سوریه شدید، چه بود؟ با توجه به اینکه ایشان هم نظامی و هم مربی تخریب بودند، به واسطه شغل‌شان مأموریت زیاد می‌رفتند و کمتر کنار ما بودند. پیش می‌آمد که ایشان ماه‌ها را در سفر باشد و از حالش بی‌خبر باشیم. تنها کاری که من می‌کردم این بود که برایش دعا کنم تا سالم بازگردد و برای سفر به سوریه هم از رفتنش استقبال کردم. شهید ترک با من درباره خطرات احتمالی در سوریه و دلایل رفتنش صحبت کرد و شاید آخرین جمله ای که برای جلب رضایت من گفتند این بود که خانم (زینب کبری سلام الله علیها) طلبیده ... محرم هدفش را انتخاب کرده بود و من هم که بنای مخالفت با نظرات ایشان را نداشتم از این تصمیم استقبال کردم چرا که هدف شان مقدس بود و من هم دوست داشتم که ایشان به آن هدفی که در دل دارند برسند و بتوانند برنامه‌هایشان را اجرا کنند. با توجه به موج بالای حملات و درگیری‌های زیاد در سوریه و احتمال شهادت ایشان، از اینکه برای ایشان اتفاقی بیفتد نگران نبودید؟ آقا محرم با توجه به اینکه مربی تخریب بودند و در عملیات‌های زیادی شرکت می‌کردند و همچنین به خاطر مأموریت‌هایی که می‌رفتند همیشه این احتمال را می‌دادند که در این مأموریت‌ها به شهادت برسند و من هم همیشه این نگرانی را داشتم که نکند ایشان را از دست بدهم برایشان نذر و دعا می‌کردم که سالم به خانه برگردند. بنابراین زمانی که به سوریه می‌رفتند اولین باری نبود که من با احتمال شهادت شان روبه‌رو می‌شدم. در مورد سفرشان به سوریه و شهادت شان هم من و هم آقا محرم می دانستیم شرایط به گونه‌ای است که امکان خطر وجود دارد ولی او این مسئله را یک نوع طلبیده شدن تلقی می‌کرد و زمان رفتن به من گفتند که خانم(حضرت زینب(س)) من را طلبیده‌اند و شما هم به رفتن من رضایت بده تا من به این سفر بروم. رضایت من برایش خیلی مهم بود و من فقط برای او آرزوی موفقیت و سلامتی کردم. مهم‌ترین آرزو و خواست همسرتان برای کشور چه بود؟ آن چیزی که من در او دیده بودم عشق و علاقه به رهبری بود و شهید، پیرو رهبری بود. صحبت‌های ایشان را دنبال می‌کرد. حتی یکی از اهدافش برای دفاع از حرمین صحبت‌های حضرت آقا بود. من فکر می‌کنم که این عشق و علاقه دو طرفه بوده و این برداشت را از این جمله مقام معظم رهبری دارم، که فرمودند شهدای مدافع حرم هم مجاهد هستند و هم مدافع و این ارجحیت را به شهدای حرمین دادند که نشان از عشق دو طرفه رهبر انقلاب به شهدا و شهدا به رهبر معظم انقلاب است. وقتی حضرت آقا جمله ای می گفتند برای محرم هدف بود و حجت را تمام می‌کرد. چه در عرصه داخلی و چه در عرصه‌های خارجی. یکی از بهترین و شیرین‌ترین لحظات طول عمر محرم این لحظاتی بود که می گفت: در یکی از ملاقات‌هایی که با حضرت آقا داشتم و در صف‌های جلو بودم من به ایشان احترام گذاشتم و ایشان برای من دست تکان دادند.همیشه این لحظات تا اخرین روزهای زندگی جلوی چشمشان بود. رابطه همسرتان با فرزندان تان به چه شکل بود؟ نحوه ارتباط‌گیری و تربیت فرزند توسط شهید ترک چگونه بود؟ با وجود اینکه بخاطر شغلش برخی ماه‌ها ماموریت بود و در خانه نبود ولی رابطه‌اش با فاطمه زبانزد همه بود و بی‌نهایت به فاطمه وابسته و فاطمه هم به او وابسته بود. روزی که بنا بود ماموریت برود فاطمه خیلی بی‌قرار بود که محرم نرود و پیش او بماند و گریه می‌کرد، اما برخورد همسرم این بود که برای فاطمه توضیح می‌داد و به او آرامش می‌داد و می‌گفت تا تو اولین کارنامه‌ات را بگیری من برگشتم... برایش توضیح می‌داد که بچه‌های همسن تو در سوریه وضعیت خیلی بدی دارند و من باید به آن‌ها کمک کنم و یا داستان حضرت رقیه(س) را تعریف می کرد و می گفت باید از حرم ایشان دفاع کنم. محمدحسین که زمان شهادت ایشان خیلی کوچک بود و همیشه تا سه و چهار صبح در خانه بی‌قراری می‌کرد اما همسرم بدون توجه به این مسئله که باید ساعت 5 از خانه به محل کار برود پا به پای من بیدار می‌ماند و محمدحسین را بغل و نوازش می‌کرد، با او حرف می‌زد و احساس خستگی نمی‌کرد. در مورد فاطمه هم باید بگویم که ارتباط محرم با فاطمه از همه بهتر بود با او بازی می‌کرد، برایش قصه می‌گفت،با او حرف می‌زد و بیرون می‌رفتند و همیشه نکات تربیتی را هم لابه‌لای همین حرف‌ها و بازی‌ها به فاطمه می‌گفت. مثلاً به او حین بازی یاد می‌داد که اسباب‌بازی‌هایش را ببخشد و یا بحث‌هایی مثل حجاب و قرآن خواندنش را در ارتباط‌های عاطفی خوبی که با فاطمه می‌گرفت و لابه‌لای بازی‌ها به فاطمه یاد می‌داد. یکی از تأکیدهای همیشگی محرم این بود که بچه‌ها قرآن یاد بگیرند (مخصوصا حفظ قرآن) و من هم در حد توان این مساله و دغدغه محرم را پیگیری میکنم. در بحث حجاب مسائلی را به فاطمه و حتی به من یاد داده است که من همیشه بخاطر خواهم داشت و سعی می‌کنم که برای دخترم هم همین درس‌ها را به کار ببندم. دخترتان چگونه با نبودن پدر کنار می‌آید؟ فاطمه به گفته خودش هر روز دعا می‌کند که خدایا مراقبم باش که همیشه به یاد پدرم باشم و همیشه هم به یاد پدرش است.با وجود وابستگی‌های خیلی شدیدی که قبل از شهادت محرم به او داشت خیلی فاطمه آرام‌تر شده و با این قضیه کنار آمده است. و چیزی که در این قضیه تأثیر زیادی داشته، خوابی بود که فاطمه شب قبل از شهادت محرم دیده بود. شب شهادت محرم و قبل از اینکه به ما خبر شهادتش را بدهند فاطمه پدرش را در خواب می بیند که به او می گوید: من شهید شده‌ام و دیگر برنمی‌گردم و از این به بعد تو مراقب خودت، مادر و برادرت باش. وقتی خبر شهادت پدرش را شنید گفت من می‌دانستم خود بابا به من گفته بود و همین حرف های محرم به فاطمه آرامش داده است. دخترمان دلنوشته‌های زیادی دارد دلنوشته‌هایی که وقت ناراحتی و دلتنگی برای پدرش می‌نویسد. هر چند هنوز هر وقت کلیپی از پدرش پخش می‌کنند اشک می‌ریزد و گریه می‌کند؛ وقتی بر سر مزار محرم می‌رویم با او حرف می‌زند اما به نظرم با تمام علاقه و وابستگی‌هایش الان آرامش خوبی دارد. وظیفه جامعه در قبال خون شهدا چیست؟ امروز وظیفه ماست که در قبال خون شهدا بی تفاوت نباشیم چرا که شهدا رسالت خودشان را انجام دادند و تمام هستی خودشان را تقدیم امام زمان عج و رهبری و ملت نمودند و آن مسیری را که باید روشن می کردند،روشن کردند حال وظیفه ما نیز ادامه همین راه و حفظ استقلال و آرامش در کشورمان است. کدام قسمت از وصیت‌نامه همسرتان را دوست دارید و به شما آرامش می‌دهد؟ جایی که همسرم هدف و ارزش رفتن به سوریه و دفاع از حرمین را در کنار تعلق و علایق شان به دخترشان گذاشتند برای من خیلی دوست‌داشتنی است وقتی که می‌گویند فاطمه من شما را خیلی دوست دارم ولی مسئولیت سنگین‌تر از آن نیز بر دوشم هست که همان دفاع از حرمین است. آنچه شما توقع دارید چیست؟ خانواده شهدا که افتخارشان تقدیم شهدا به نظام و انقلاب و رهبری است و برای چیزی که در راه خدا داده اند هیچ توقعی ندارند و بلکه باز هم خود را مدیون امام و مقتدای خویش امام خامنه ای می دانند ولی بسیار علاقه مندم با فاطمه و محمدحسین خدمت حضرت آقا شرفیاب شویم. در پایان درخواستم از مسئولین و مردم این است که شهدا را به مردم، جوانان و .... معرفی نمایند چرا که مومنین واقعی شهدا بودند و شهدا مانند چراغی در تاریکی های اخرالزمان می درخشند و هدایتگرند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: