حرم یعنی همه جا؛ جبهه سوریه، جبهه خمینی(ره) است
نوز مانده تا مرثیه شهادت شهدای «مدافع حرم»! را بسرایم. در زمانی که هنوز عدهای یقه امام(ره) و شهدا را رها نکردهاند که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگیدید، چگونه امروز باید از جنگیدن در سوریه سخن گفت؟
بهمن آذربایجان؛ دکتر احمدرضا بیضایی*: هنوز مانده تا مرثیه شهادت شهدای «مدافع حرم»! را بسرایم. در زمانی که هنوز عدهای یقه امام(ره) و شهدا را رها نکردهاند که چرا بعد از فتح خرمشهر جنگیدید، چگونه امروز باید از جنگیدن در سوریه سخن گفت؟ چه کسی میداند هزار کیلومتر خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، در گمنامی برای تحقق آرمان خمینی(ره) جنگیدن و در غربت به شهادت رسیدن یعنی چه؟ و بعد از آن چگونه باید مادر شهید را تسلی داد؟ چگونه باید دل پدر شهید را آرام کرد؟ فرزند شهید را که هنوز زبان نگرفته چگونه باید توجیه کرد؟ در برابر عظمت فداکاری همسر شهید چه باید گفت؟ چگونه باید همرزم شهید را که میان تحمل درد فراق و تحمل درد جا ماندن گُر گرفته تسلی داد؟ وصیت شهید برای حفظ خاکریز سوریه را در این فضای دیپلماسی زده چگونه باید به گوشها رساند؟
و چگونه باید برای خیل عظیم اهل عافیت که گاه دنیادارانند و گاه دینداران، و بقول شهید سید مرتضی آوینی از زندگی فقط همین یک جان را دارند که به آن مثل کنه به شکمبه گوسفند چسبیدهاند، از شهدایی بنام شهدای جبهه سوریه سخن گفت؟ و چگونه باید برای آنها که حسین(ع) را فقط برای کربلا رفتن میخواهند و «لبیک یا حسین» را در پستوی خانه میگویند، از عشاقی گفت که «لبیک یا حسین» را در ریفِ دمشق و حلب گفتهاند و از شعار «کلنا عباسک یا زینب» در برابر اسلام آمریکایی پرچم شرف برای شیعه ساختهاند؟
چگونه و چگونه باید آن ریش سفیدی را که ریشش پای بساط امام حسین(ع) سفید شده و هنوز نمیداند چرا همه کره ارض کربلای ماست، دلیل حاضر بودن ما در صحنه نبرد در خارج از خاکمان را توضیح داد؛ همانها که وقتی با دشمن، در خاک خودمان هم جنگیدیم با پرخاش از کنار آن گذشتند و خود و خانواده خود را از آتش حادثه دور نگه داشتند. و به آن دیگری که میپرسد چرا به اسم دفاع از حرم، در «حلب» شهید میدهیم چگونه باید توضیح داد که در سوریه و عراق که هیچ، هر جای دیگر این کره خاکی که پیکر صد پاره ما بنام حسین(ع) و عباس(ع) و زینب(س) به زمین بیفتد، آنجا کربلای ما و آنروز عاشورای ماست؟ زبانهایی را که به شماتت و زخم زبان باز میشوند را در زمانی که جامعه انقلابی در بی خبری از جبهه خمینی که اکنون به وسعت کره زمین گسترده شده بسر میبرد، چطور باید بست؟
بماند! تاریخ، همانطور که نگذاشت آنچه بر بسیجیان خمینی (ره) گذشت مکتوم بماند، داستان معرکه خون و بادیه جنون بسیجیان خامنهای (روحی فداه) را هم حکایت خواهد کرد.
تحریف که شاخ و دم ندارد؛ هنوز از کوچه های شهر بوی عطر شهادت میآمد که ناگهان میدان برای اراجیف بافان باز شد. نشستند و نوشتند که: «فرهنگ شهادت، خشونت آفرین است» و شروع به تلطیف چهره «مبارزه» کردند و بسیجیهای از جنگ برگشته را خشونت طلب نامیدند. بسیجی بودن تقبیح شد و شمشیرها کُند. موسیقی پاپ صدا و سیما در هفته دفاع مقدس روی صحنههای رزم لشکریان صاحب زمان (عج) خشونت را از سیمای بسیجیها پاک کرد و دیگر، آهنگران، لشکر صاحب زمان(عج) را به «آماده باش» فرانخواند و «همپای جلودار» ما را راندن تا «جولان» و رفتن تا «قربانگاه زعتر، صور و صیدا» نخواند و تحریف در جبهه خمینی که «جغرافیا و مرز نمیشناخت»، آغاز شد. شهدایی که «کوله بار مبارزه با استکبار» را بر دوش گرفته بودند و بقول سید شهیدان اهل قلم «نخلستانهای حاشیه اروند را مرکز جهان کرده بودند» و تقدیر عالم را از آنجا رقم میزدند و در وصیتنامه خود مینوشتند که مسئولیت آنها «تاریخ» است، و برای مجد و عظمت «اسلام» میجنگند، به درون مرزهای جمهوری اسلامی ایران محدود کردند. پیام قبول زهرنامه دیگر خوانده نشد و جبهه خمینی (ره) که جغرافیا و مرز نمیشناخت و بسیجیان آن که فتح سنگرهای کلیدی جهان و عشق آزادی قدس شریف را در سینه میپروراندند، به داخل مرزها کشانده شدند. آه! سلام بر هر مظلومی که نتوانستیم به فریادش برسیم و نفرین به هر ظالمی که نتوانستیم به حسابش برسیم. اکنون، باید گفت که: بس کنید! جبهه سوریه، جبهه خمینی (ره) است؛ جبههای که متوسلیان و دستواره و حاج همت آرزوی جنگیدن در آن را داشتند. فاصله دمشق با قدس شریف همهاش 90 کیلومتر است. خدا نیاورد روزی را که در آن باید به این سؤال پاسخ بدهیم که چرا در قدس شهید میدهیم؟!
* برادر شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی (حسین نصرتی)