سمنهای فمینیستی؛ از افتخار السلطنه غربزده تا فرحناز کریمی منافق
در عصری که حضور و مشارکت زنان یکی از عناصری است که سطح دموکراتیک بودن نظام سیاسی را میسنجد، پرداختن به این مسئله اهمیت بسزایی مییابد. البته در ابتدا باید یادآور شد که نه هدف نظامهای دموکراتیک پرداختن به مسائل واقعی زنان است و نه تلاشهای انجام شده قدمی در کاهش نگاه ابزاری به زن میباشد.
در عصری که حضور و مشارکت زنان یکی از عناصری است که سطح دموکراتیک بودن نظام سیاسی را میسنجد، پرداختن به این مسئله اهمیت بسزایی مییابد. البته در ابتدا باید یادآور شد که نه هدف نظامهای دموکراتیک پرداختن به مسائل واقعی زنان است و نه تلاشهای انجام شده قدمی در کاهش نگاه ابزاری به زن میباشد. تاریخچه تشکلهای زنانه در ایران زنان اغلب در نظام سیاسی دموکراتیک غربی، حضور ویترینی دارند و در مقام تصمیمگیری یا سیاست گذاری نیستند. بنابراین تشکیل گروهها، انجمنها و تشکلهای زنان در پر کردن تابلوی دموکراسی غربی تاثیر گذار است. این نگاه به حضور سیاسی و اجتماعی زنان در جامعه، به کشورهای دیگر نیز تسری یافت و مسئله زنان را همان مسائل و دغدغههایی که نظام غربی برای زنان در نظر گرفته بود، تعریف کردند. به طور مثال حق رای زنان هنگامی به کشورهای شرقی و اسلامی رسید که رای گیری و انتخاب کردن یا شدن در نظام سیاسی و فرهنگ سیاسی معنا نداشت و تنها به ایجاد آشوب و خصومت بین مردم و نظام سیاسی و حکومتی ختم شد. منظور این نیست که نظامهای پادشاهی مورد تایید است اما تزریق فرهنگی جدید بدون احساس نیاز به تغییر به برهمریختن بافت اجتماعی و سیاسی منجر میشود که بازسازی این نظام با صرف هزینه مادی و معنوی بالایی خواهد بود. ایجاد نیازی که مطابق با دغدغه زنان ایران نبود، به برهم خوردن نظام خانواده و نقشهای اجتماعی و فرهنگی انجامید. زنان ایرانی، خود را با زنان غربی که تصویر ایدهآل و تزیینی از آن ها ارائه شده بود، مقایسه کردند که در ادامه شاهد شکل گیری اقداماتی از صد سال قبل در ایران، در راستای غربی شدن زن ایرانی بودیم. شاکله تشکیل این گروهها بر مبنای تصورات فمینیستی و مارکسیستی بود. جایگاه فرودست زنان و آمادهسازی آنان برای اعتراض در برابر مردان و نظام مردسالار از جرقههای اصلی آن به حساب میآید. به طور مثال انجمن حریت زنان در سال 1286 با هدف تغییر جایگاه فرودست زنان در دوران مشروطه تشکیل شد. آنان هدف خود را آشنا سازی زنان برای معاشرت در جامعه و افزایش اعتماد به نفس آنان مطرح کردند، اما این ادعا از سوی کسانی مانند صدیقه دولت آبادی، افتخارالسلطنه، افسرالسلطنه و خانمی به نام جردن مطرح شد. این افراد دغدغه خود را به جامعه زنان تهرانی تسری دادند و در همین حین معتقد بودند که زنان ایران آداب معاشرت را نمیدانند. این هدف با این پیشفرض نادرست و غیرواقعی بیشتر در جهت تحقیر زنان ایرانی بود تا کمک به رشد و توسعه حضور و فعالیت مدنی. از دیگر انجمنهای زنان میتوان به انجمن آزادی زنان، انجمن مخدرات زنان، اتحادیه غیبی زنان و کمیته زنان در تبریز اشاره کرد که اغلب در مشارکت با مردان و برای شبیه شدن به آنان متولد شدند. حضور یکباره زنان در عرصههای سیاسی و اجتماعی به برهم خوردن نظم اجتماعی نیز ختم شد و اغلب بعد از به دست آمدن نتیجه مورد نظر یا شکست، زنان را عقب میراندند و زنان جایگاهی برای برنامهریزی و سیاستگذاری نداشتند. بنابراین، تمام تلاشها برای خوانش جدیدی از اعتراضات بود و به دلیل نبود بستر برای فعالیت زنان، تنها به ایجاد تنش و اختلاف در سطح خانواده ختم شد. شاید فعالیت سیاسی و اجتماعی زنان در رونمای این انجمنها دیده میشد اما بطن این ماجرا به برهم خوردن نظم اجتماعی و تقابل نقشهای خانوادگی و اجتماعی فرد ختم شد. زنان سرخوردهای که تنها راه سعادت و خوشبختی خود را حضور رهاگونه غیر وابسته در جامعه میدانستند و تصور داشتند پذیرش نقشهای خانوادگی به منزله سرکوب و ظلم مضاعف به آنان است. فعالیتهای فمینیستی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رویه کادر سازی و فعالیت زنان در گروههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... در دوران پهلوی نیز ادامه یافت و حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز متوقف نشد. اما مطالبات و عرصهای که برای فعالیت انتخاب میشد، بر اساس خودآگاهی و نیاز عموم زنان ایران نبود محور اصلی در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی زنان بر این مبنا بود که زنان توانمند و با سواد شوند اما ساختار قدرت با بیرحمی آنان را به حاشیه رانده است. پس در لوای فعالیتهای مدنی مانند دفاع از محیط زیست، صلح، ادبیات و غیره جریانهای غیرملموس ولی روانی شکل گرفت که آموزههای فمینیستی و ابزارسازی زن را تقویت کرد. این جریان مسموم با کمی اغماض از دوران مشروطه تا کنون همواره در کشور وجود داشته است. موجهای فمینیستی بعد از انقلاب با برچسب نواندیشی دینی، به فمینیسیم اسلامی تغییر نام داد اما اهداف همان اهداف فمینیسم غربی بود. جدا کردن زن از بستر خانواده برای پیوستن به جامعه بزرگتر و به بهانه جریان ساز بودن در آن، به استقلال و پیشرفت زن در جامعه تعبیر میشود و از کانالهای مختلف عدم پایبندی به اخلاقیات دینی و خانوادگی را به عنوان یک حق طبیعی زن در زندگیاش به بدنه جامعه تزریق کردند. پذیرش «مادرِ تنها» و زندگی افراد در قالب خانوادههای تک نفره تبدیل به یک اصل مقبول در تبلیغات، فیلمهای سینمایی و ادبیات داستانی شد و با کمک شبکههای اجتماعی، حرکتهای اعتراضی با مدیریت از سوی غرب تبلور یافت. موجهایی مانند آزادی زنان که مهمترین مسئله زن ایرانی را کشف حجاب دانسته و نگاه تحقیرآمیز به جایگاه زن ایرانی را در جهان منتشر کردند. حق بکارت و حق تن نیز از دیگر مطالباتی بودند که از سوی جریان های فمنیستی در ایران مطرح شده بود. برای ترویج آموزههای فمینیستی، NGOها با موضوعات مختلف در حوزه زنان شکل گرفت اما باز هم جای پای گروههای خاص در آن دیده شد. سمن هایی که همگی هم در مبانی نظری و هم در مسائل حمایتی و مالی خود وام دار غرب بودند. آنان سعی داشتند آن چه برای جامعه غرب تزریق شده را به زن مسلمان شرقی هم تزریق کنند و نفرات بالایی آنان این اتفاق را فرصت مناسبی برای ایجاد جریان هایی علیه نظام می دانستند که در غالب مطالبات زنان به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداخته و ایران را متهم به عدم رعایت حقوق زنان کنند. به طوری که آلن تورن معروف به نظریه پرداز جریانات براندازی در سفری که در دوره اصلاحات به دعوت عطا ا.. مهاجرانی به کشور داشت، دربسته پیشنهادی اش برای اتاق فکر اصلاحات، سرمایه گذاری و حمایت از جنبش های دختران دانشجو را برای براندازی نظام پیشنهاد داده بود. این در حالی بود که این جریان ها و سمن های فمنیستی هیچگاه نتوانستند افکار عمومی زنان جامعه را با خود همراه کنند با اینکه آنان به راحتی حمایت رادیوها و شبکه های بیگانه را در اختیار داشتند. آن ها سخنگو و تریبون زنان ایرانی نبودند و حتی بسیاری از موفقیتهای آنان را نیز زیرپا گذاشتند اما با حرکت آرام و زیرپوستی خود توانستند برخی مناسبات را در جامعه تغییر دهند. افزایش آمار طلاق یا تمایل به جدایی امروز در کشور، اصلا قابل مقایسه با سی سال قبل نیست زیرا در طی این مدت این دیدگاه در محافل دانشجویی، اجتماعی و غیره به زنان و دختران القا شد که سایه مردان بر سر زنان، مانع توسعه وپیشرفت آنان است و باید علیه پذیرش نقشهای سنتی مقاومت کرد. اصلاحات؛ اوج فعالیتهای فمینستی ضداسلامی در ایران دوره اصلاحات را می توان شروع جدی سمن های فمنیستی دانست که افدامات آنان با عنوان دفاع از حقوق زنان به جریانهای بین المللی فمینیسم پیوست. کمپین یک میلیون امضاء و قانون بی سنگسار از جمله دستاوردهای آن دوره محسوب میشود. شروع تشکیل سمن های فمنیستی به حضور فرحناز کریمی از اعضای اسبق گروهک منافقین که هم اکنون در حزب یهودی های پارلمان هلند موسوم به حزب سبزها، مشغول است بر میگردد. وی در سال های اصلاحات با جذب دختران دانشجو به خود توانست لیدرهایی را برای شروع جنبش های اعتراضی زنان تربیت کنند که این لیدرها حالا با گذشت دو دهه همگی جزو اپوزوسیون خارج از کشور مشغول فعالیت علیه جمهوری اسلامی ایران هستند. فرصت برای تشکیل «NGO»ها با اهداف مختلف و استقبال گسترده قشر دانشجو همراه بود و به یکباره موج بزرگی از تشکیل انجمنهای زنانه با شعار آزادی و حقوق بشر شکل گرفت. آموزههای فمینیسم فرصتی برای ثبیت و نفوذ در بطن جامعه یافت و فعالانی مانند شیرین عبادی، شادی صدر، محبوبه عباسقلی، مهرانگیز کار و... با هدف کمک به زنان آسیب دیده و توانمند سازی آنان فعالیت عینی و جدی را آغاز کردند. انسجام و سازماندهی به فعالیت زنان برای مخالفت در برابر قانون اساسی و عرف جامعه توسط کسانی مانند شیرین عبادی و شادی صدر پیش گرفته شد. جلسات و هم اندیشیهایی نیز رخ داد، به طور مثال گروه اندکی در سالروز روزی که رضاخان دستور کشف حجاب را داد، تجمع ضد حجاب داشتند و یا در برخی مواقع زمزمههایی برای حق سقط جنین نیز در میان مطالبات آنان شنیده میشد. اما این رویه به مرور رو به افول نهاد زیرا باز صدای منتشر شده، صدای عامه زنان جامعه نبود و قشر محدودی از زنان تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر در تهران و برخی شهرهای بزرگ را شامل میشد. افول جنبشهای فمینیستی بعد از سال 84 موسسات زنان مانند راهی یا مرکز کارورزی سازمانهای جامعه مدنی به مرور و با انشعابات مختلفی که پدید آمد، رو به افول نهاد و سردمداران فمینیست این انجمنها به کشورهای دیگر مهاجرت کردند و رهبری موجهای خود را از طریق شبکههای اجتماعی پیگیری کردند. به مرور این انجمنها به سمت انجمن زنان دوستدار محیط زیست یا مادران صلح سوق یافت و فعالیتهای به ظاهر عام المنفعه اما با نیات و مقاصد سیاسی را جایگزین حقوق زنان و آزادیهای غربی کردند، اما همچنان فعالیت در حیطه زنان و دستیابی به حقوقی که به زعم آنان پایمال شده، در صدر مطالبات بود. رنگ و لعابی که آنان به فعالیتهای خصمانه خود میدهند تنها به ایجاد یک نگرش منفی نسبت به زن محروم ایرانی و تصویرسازی از آنان همانند زنان عربستان یا افغانستان در سطح جهانی می انجامد. زنان فمینیسیت و فعالان حقوق زنان برخلاف ادعاهای خود، عافیت و تفریح خود را بر دغدغههایشان ترجیح داده و به زندگی خود در خارج از کشور مشغولند و هرگز طعم تحقیرهایی که به زن ایرانی زدهاند، نچشیدهاند. آنان به واسطه برخی ارتباطات، تنها وظیفه خود را برخی حرکتهای هیجانی و مدیریت آن میدانستند و نه اعتقادی به آزادی بیان داشته و نه حقوق زنان ایرانی برایشان اهمیتی دارد، بلکه برنامههایی که به آنان محول شده بود را مو به مو انجام دادند تا به پاس آن، اجازه سکونت و زیست در دنیای غرب را بیابند.