آخرین روزهای شاه در تهران به روایت سفیر آمریکا / دستور مستقیم واشنگتن برای خروج از ایران/ شاه بیش از حد توقع داشت!
ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن ماموریت دارد کار ساده ای نیست، ولی در گفتگوهای من با شاه به قدری مطالب عجیب و غیر عادی رد و بدل شده بود که این پیام هم غیرعادی به نظر نمی رسید. او با دقت گوش داد. رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: «خیلی خوب، اما کجا باید برم؟»
سرویس سیاسی فردا - آنچه در ادامه می خوانید روایت ویلیام سالیوان آخرین سفیر ایالات متحده در تهران از آخرین روزهای حضور محمد رضا پهلوی در ایران است که از خاطرات شخصی وی برگزیده شده است:
«تغییرات سیاسی در تهران سرعت و شتاب بیشتری گرفته بود. شاه در نهایت اقداماتی را برای مراسم رسمی انتصاب بختیار لازم بود، برگزار کرد. کابینه بختیار تشکیل شده و مباحثات پارلمانی برای تایید دولت او آغاز شده بود. شاه اعضای شورای سلطنتی را که می بایست در غیاب او وظایف مقام سلطنت را انجام دهد تعیین کرده و مقدمات امر برای انتقال فراهم شده بود.
در همین ایام پیامی از واشینگتن دریافت داشتم مبنی بر اینکه در اولین فرصت با شاه دیدار کنم و به او بگویم که دولت ایالت متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و کشور را در این می بینید که هر چه زودتر از کشور خارج شود. تصمیم شاه به خروج از ایران قبل از وصول این پیام از طریق رسانه ها منتشر شده ولی شاه رسماً آن را اعلام نکرده بود و هنوز هم تردید هایی در این مورد وجود داشت.
ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن ماموریت دارد کار ساده ای نیست، ولی در دیدارها و گفت و گوهای من با شاه طی این چندماه اخیر به قدری مطالب عجیب و غیر عادی رد و بدل شده بود که ابلاغ این پیام هم خیلی غیر عادی به نظر نمی رسید. شنیدن این پیام چیز عجیب و غیر منتظره ای نبود.
من تا آنجا که می توانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشنگتن را به شاه ابلاغ کردم. او با دقت و با آرامش به پیامی که او را به ترک کشور دعوت می کرد گوش داد و وقتی که حرف های من تمام شد رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: "خیلی خوب، اما کجا باید برم؟"
پیامی که از واشنگتن دریافت کرده بودم به این نکته اشاره ای نداشت. ناچار پاسخ گفتم در این خصوص دستوری دریافت نکرده ام ولی به عنوان اظهار نظر خودم گفتم: «ملک شخصی شما در سوئیس چطور است؟» شاه بلافاصله این نظر را رد کرد و گفت وضع سوئیس از نظر امنیتی مناسب نیست. سپس قبل از اینکه من پیشنهاد دیگری را عنوان کنم گفت: «ما ر انگلستان هم ملکی داریم ولی هوای آنجا خیلی بد است.» شاه پس از بیان این مطلب سکوت اختیار کرد و با چشمانی پر از احساس به من خیره شد. لحظه ای بعد گفتم: «آیا میل دارید برای ارسال دعوتنامه ای از آمریکا اقدام کنم و ترتیب مسافرت شما را به آمریکا بدهم؟» شاه یک مرتبه از جای خود حرکت کرد و با هیجانی شبیه پسر بچه ای گفت: «اوه، شما این کار را برای من می کنید؟»
وقتی گزارش دیدارم با شاه را به واشنگتن مخابره کردم و درباره ی امکان دعوت شاه به آمریکا پرسیدم، سرعت پاسخ واشنگتن در این باره تعجب آور بود، زیرا در فاصله ای کمتر از 24 ساعت پیام مفصلی از واشنگتن دریافت کردم که ضمن آن نوشته بود والتر آنئنبرگ سفیر سابق آمریکا با کمال میل از شاه در ملک اختصاص خود در نزدیکی پالم اسپرینگ کالیفرنیا پذیرایی خواهد کرد. در این پیام اضافه شده بود که وضع این منطقه از نظر امنیتی هم عالی است و از فرودگاه تا این نقطه نیز شاه با یک هلی کوپتر نظامی مسافرت خواهد کرد. به من اجازه داده شده بود که از طرف رئیس جمهور آمریکا شاه را دعوت نمایم و در ضمن برنامه ی سفر تعدادی از همراهان او را جویا شوم و به واشنگتن اطلاع دهم. تا این زمان اقدامات ما برای خروج شاه از ایران در جهت برنامه های آیت الله خمینی پیش می رفت. آیت الله خمینی برای خروج شاه از ایران پافشاری می کرد و از طرف وی و اطرافیانش هیچ تهدیدی هم علیه کشوری که او را پناه بدهد عنوان نمی شد. به این ترتیب ما فکر می کردیم که نه تنها با پناه دادن شاه مورد خشم و غضب واقع نخواهیم شد، بلکه برعکس تصور می کردیم چون موجبات خروج شاه را از ایران فراهم آورده ایم امتیازی به دست خواهیم آورد.
روز بعد تقاضای ملاقات شاه را کردم و در ضمن سوال کردم ایا می توانم هایزر را هم با خود بیاروم؟ با این تقاضا موافقت شد و صبح روز دوازدهم ژانویه (22دی) دیداری طولانی با شاه به عمل آوردیم. شاه در کتاب خود به این ملاقات ما اشاره کرده و نوشته است تنها مطلبی که در جریان این دیدار طولانی مورد علاقه ما بوده تسریع خروج وی از ایران بوده است.
در واقع خود شاه بود که بیشتر به موضوع مسافرت خود علاقه داشت و از گفتوگو در بارهی مسائل دیگر طفره می رفت. ما علاقه زیادی داشتیم که با او به عنوان فرمانده کل قوا دربارهی حفظ یکپارچگی نیروهای مسلح و تفویض اختیارات فرماندهی به بختیار صحبت بکنیم، ولی شاه جواب قاطع و مشخصی به این درخواست نداد و هایزر نتیجهای را که می خواست از این ملاقات به دست نیاورد.
شاه درباره ی برنامهی سفر خود به آمریکا هم توقعاتی داشت که پذیرفتن آن خارج از حدود و اختیار ما بود. او علاقه داشت که به این مسافرت جنبه نیمه رسمی بدهد و از طریق پایگاه هوایی آندروز که در نزدیک واشینگتن واقع شده بود وارد آمریکا شود و پس از انجام مراسم استقبال از طرف مقامات رسمی آمریکا به کالیفرنیا عزیمت کند. با مذاکراتی که من و هایزر قبلاً با واشنگتن انجام داده بودیم می دانستیم که چنین برنامهای نه امکانپذیر و نه خوشایند است، زیرا خطر تظاهرات گروههای مخالف و درگیری های دیگری در میان بود، لذا توصیه ما به شاه این بود که برای ورود به آمریکا پایگاه هوایی دور افتاده ای مثل ماین را انتخاب کند و حتی الامکان در ساعات شب وارد آمریکا شود. وی از این فرودگاه عازم پایگاه نیروی هوایی آمریکا در کالیفرنیا می شد و از انجا با یک هلی کوپتر نظامی به ملک شخصی آننبرگ می رفت. به نظر می رسد شاه با خونسردی این پیشنهاد را پذیرفت و به ژنرال هایزر گفت که جزئیات برنامهی مسافرت و تاریخ حرکت را با ژنرال ربیعی فرمانده نیروی هوایی تنظیم نماید.
آن روز عصر تلاشی جدی کردم تا شاید حمایت واشنگتن را از طرح پیشنهادی خود برای نزدیک کردن رهبران نظامی با نیروهای مذهبی جلب نمایم و طی پیامی به واشینگتن نوشتم که "منافع ملی ما ایجاب می کند سازش و توافقی بین نیروهای نظامی و مذهبی ایجاد کنیم تا از سوء استفاده حزب توده از یک برخورد احتمالی جلوگیری به عمل آوردیم". این پیام را مستقیماً برای پرزیدنت کارتر فرستادم زیرا بیم آن می رفت که رئیس جمهور بار دیگر تحت تاثیر اطرافیان خود به یک دیدار رسمی با شاه رضایت بدهد. من در این مورد تذکر دادم که ترتیب دیداری رسمی یا علنی با شاه آثار فاجعه باری برای ما خواهد داشت و "این تصور را در اذهان ایجاد خواهد کرد که ما هنوز هم از شاه حمایت می کنیم و قصد بازگرداندن او بر مسند قدرت در ایران را داریم".
پیشنهاد کردم که رئیس جمهور با شاه صریح و پوست کنده صحبت کند و احساس ما را درباره ی یکپارچگی ایران و حفظ ان از خطر کمونیستهایی که می خواستند سریعاً بین ارتش و نیروهای مذهبی آشتی بر قرار کنند و تنفر مسترکی نسبت به کمونیسم ایجاد کنند، بیان کند. من مخصوصا تاکید کردم که رئیس جمهور و دولت آمریکا بیش از حد در طول این بحران از شاه حمایت کرده اند و افزودم:" ما نمی توانیم با ادامه ی حمیات از شاه آنچه که او نتوانسته و یا نخواسته است برای خود انجام دهد برایش انجام بدهیم... ما باید شاه را در پشت سربگذاریم و به منافع آیندهی خود در ایران بیاندیشیم...".
مثل همیشه جوابی برای این پیام خود دریافت نکردم و هیچ قرینهای هم به دست نیامد که نشان دهد کاخ سفید به درستی چگونگی تحولات ایران را درک کرده است. در عوض هایزر دستوراتی از واشنگتن دریافت می کرد که او را به تقویت و احیای نیروهای مسلح برای مقابله با انقلاب ترغیب می نمود.
دو روز قبل از تاریخی که برای عزیمت شاه از ایران تعیین شده بود تلگرافی از هرمان الیتس سفیر ایالات متحده در قاهره دریافت کردم که در آن اعلام شده بود انور سادات رئیس جمهوری مصر مایل است شاه در راه سفرش به امریکا چند روزی در آسوان توقف کند. وقتی که این دعوت را به اطلاع شاه رساندم، هیجان و علاقه زیادی به قبول این دعوت نشان نداد و به من گفت به وسیله سفیر آمریکا در مصر مراتب تشکر او را از پرزیدنت سادات ابلاغ نمایم و اطلاع دهم که شاه این دعوت را مورد مطالعه قرار خواهد داد.
اما روز بعد از کاخ سلطنتی به من تلفن کردند که شاه دعوت پرزیدنت سادات را پذیرفته و مستقیما از تهران به آسوان پرواز خواهد کرد. ضمناً اطلاع داده شد که شاه فقط به مدت 24 ساعت در آسوان توقف خواهد کرد و بنابراین برنامهی مسافرت به آمریکا فقط با یک روز تاخیر انجام خواهد شد. من بلافاصله قبول دعوت سادات رابه قاهره مخابره کردم و سفیر آمریکا در قاهره پاسخ داد که مراتب به اطلاع رئیس جمهور مصر رسیده و مقدمات پذیرایی از شاه و همراهانش فراهم شده است. الیتس همچنین اطلاع داد که بر حسب تصادف هنگامی که شاه وارد آسوان می شود جرالد فورد رئیس جمهور سابق آمریکا هم در آسوان مهمان سادات است.
شاه و شهبانو و همراهانش طبق برنامهی پیش بینی شده با تشریفات سادهای از پاویون سلطنتی فرودگاه مهرآباد ایران را ترک گفتند.
جریان عزیمت شاه بعداز ظهر همان روز از رادیو و تلویزیون ایران پخش شد و ساعتی بعد شهر تهران را غوغا و هیجان بی سابقهای فرا گرفت. کامیون ها مردان جوان را سوار کرده و در خیابان تخت جمشید پیاده می کردند . جشن رفتن شاه با حرکت دسته های تظاهر کننده در خیابان ها و صدای بوق خودروها و روشن کردن چراغ ها سه یا چهار ساعت ادامه یافت. با خروج شاه از ایران مسئولیت حکومت و اداره کشور به دست شاپور بختیار افتاد.