هفت افسانه تقویت کننده فرهنگ آدم کشی در آمریکا
چه وقت آمریکا از خواب بیدار و متوجه می شود که تا وقتی ما به عنوان یک جامعه اجازه دسترسی راحت به اسلحه را فراهم کنیم، در تیراندازی و کشتارهای جمعی همدستیم؟
هفته نامه ندای عاشورا نوشت: چه وقت آمریکا از خواب بیدار و متوجه می شود که تا وقتی ما به عنوان یک جامعه اجازه دسترسی راحت به اسلحه را فراهم کنیم، در تیراندازی و کشتارهای جمعی همدستیم؟ تراژدی هایی نظیر قتل های اجتماع اومپوآ واقعیت های اجتناب ناپذیر زندگی در آمریکا نیستند. بلکه یکی از پیامدهای جامعه ای است که نمی خواهد نگاهی عمیق به ریشه ها و دلایل خشونت بیندازد و درک کند که نباید نیرویی مرگبار را آزادانه و به سرعت در دسترس انسان ها قرار دهید. یک جوان اسلحه به دست دیگر ردی از انسان های جان باخته، مجروح و معلول را در یک وقت گذرانی مرگبار و این بار در کالجی در یک اجتماع روستایی از خود بر جای گذاشت. در پوشش های رسانه ای ساکنان رزبرگ اورگان به تصویر کشیده شدند که می گفتند هیچ وقت فکر نمی کردند که چنین اتفاقی در محل زندگی آنها رخ دهد. بعضی ها نیز پاسخ دادند که خشونت در آمریکا فقط شبیه خشونت در هر جای دیگری است. حامیان فرهنگ سلاح می گویند در صورتی که دانش آموزان مسلح می بودند، می شد از این تراژدی جلوگیری کرد. (چند نفر مسلح در آن نزدیکی حضور داشتند ولی گفتند که نمی خواستند در این حادثه دخالت کنند، چون می ترسیدند مورد شلیک نیروهای واکنش سریع پلیس قرار گیرند.) در جبهه سیاسی تقریبا همه همدردی خود را نسبت به قربانیان نشان دادند، ولی پیش بینی کردند - باز هم- کنگره قانونی را برای ممانعت از دسترسی سریع و راحت به سلاح تصویب نخواهد کرد. این واکنش ها فاش می کنند که مشکلی ژرف در آمریکا وجود دارد، از افسانه های مربوط به محل رخ دادن این خشونت ها گرفته تا نادیده گرفتن راه هایی که از طریق آنها افراد صدمه دیده می توانند دست به اقدام بزنند. بگذارید با افسانه هایی شروع کنیم که چرخه خشونت با اسلحه را استمرار می بخشند: 1. ممکن نیست چنین اتفاقی در اینجا بیفتد. بله، ممکن است. جرم و خشونت در شهرهای کوچک آمریکا هر روز رخ می دهند. فقط کافی است به دادگاه هر منطقه ای که هستید سری بزنید تا با فهرست طولانی پرونده افراد متهم به تخلفات و جرایم یا اظهارنامه های پلیس در هر هفته نگاهی بیندازید. در این صورت مورد پشت مورد شاهد خشونت خواهید بود، با اسلحه هایی که نقش بزرگی را در موارد وخیم تر ایفا می کنند. به همین دلیل است که هر سال بالغ بر 30 هزار مورد مرگ و میر در اثر اصابت گلوله در آمریکا رخ می دهد؛ رقمی که با تعداد تلفات سوانح رانندگی در سال های اخیر هماوردی می کند. 2. ما هم مثل بقیه کشورها هستیم. نخیر، نیستیم. به استثنای شیلی، آمریکا در مقایسه با هر کشور توسعه یافته ای، چهار برابر بیشتر دارای قتل های مرتبط با سلاح است. این چیزی است که واشنگتن پست در سال 2012 پس از تیراندازی در مدرسه ابتدایی سندی هوک در کانکتیکات گزارش کرد. به نوشته این روزنامه: «طبق اطلاعات ارائه شده از سوی سازمان ملل، ایالات متحده پس از ترکیه و سوئیس، دارای چهار برابر مرگ و میر مرتبط با سلاح به نسبت سرانه است که آن را در جایگاه سوم قرار می دهد. نرخ قتل های با اسلحه در آمریکا حدود 20 برابر متوسط تمام کشورهای دیگر مندرج در این جدول است. این یعنی آمریکاییان به نسبت هر کس دیگری از هر کشور توسعه یافته دیگری، 20 برابر بیشتر احتمال دارد که در اثر شلیک یک اسلحه کشته شوند.» 3. ما فکر می کنیم که طبیعت انسان را می شناسیم. نه اصلا نمی شناسیم. وقتی که شما امکان دسترسی انسان ها به ابزارها را فراهم می کنید، این ابزارها چه سلاح باشند و چه رسانه های اجتماعی، مردم آنها را مورد استفاده قرار خواهند داد، به طور معقولانه یا غیر معقولانه، با فکر و دوراندیشی یا از سر خشم. این در مورد انسان ها در هر سطح از تکامل روانی مصداق دارد، به خصوص کسانی که دچار آسیب یا صدمه روانی شده اند. آمار مربوط به قتل با اسلحه بر این واقعیت درباره طبیعت انسان تاکید دارند. بیشترین درصد افراد کشته شده توسط اسلحه در آمریکا، در محدوده سنی 15 تا 25 سال قرار دارند، یعنی دقیقا دورانی که آنها به شدت تحریک پذیر هستند و از نظر روانی به بلوغ کافی نرسیده اند. آنها به این دلیل از سلاح استفاده می کنند که به آن دسترسی دارند. در گزارشی که در سال 2014 از سوی «مرکز پیشرفت آمریکا» منتشر شده، آمده است، در «هر 70 دقیقه» یک آمریکایی زیر 25 سال با اسلحه به قتل می رسد. تعجبی ندارد که قاتل اورگان به سادگی دست به اسلحه ببرد و در رسانه های اجتماعی درباره مشکلاتش بنویسد. انتظار چیزی جز این را داشتن، ساده لوحی است. 4. انکار پشت انکار. انکارهایی فراوان. آمریکاییان بسیار زیادی منکر این هستند که دسترسی به اسلحه خشونت را تشدید می کند. آنها در بحث های داخلی خود بر سر میزان تراژدی های صورت گرفته با سلاح، از قتل گرفته تا جراحات شدید، در انکار به سر می برند. بسیاری از سیاستمداران نیز از ترس «انجمن ملی سلاح» در انکار به سر می برند و درخواست های پلیس و شهرداران برای تصویب قوانین سختگیرانه تر را در حوزه سلاح نادیده می گیرند. به استثنای کشتار گروهی افراد بی گناه در مدارس و مکان های عمومی مثل سینماها، آیا شما خشم و عصبانیت فراگیری را درباره آمار روزانه مرگ و میرهای مرتبط با اسلحه شاهد بوده اید؟ نه، نبوده اید. مردم به زندگی شان می رسند. ملت هم واقعا نمی خواهد با منبع اصلی دی ان ای فرهنگی خشونت خود رویاروی شود. آمریکاییان نمی توانند پوشش های رسانه ای تراژدی هایی مثل کشتار کالج آومپوآ را نادیده بگیرند، ولی خیلی از آنها نمی خواهند با الگوی تاریخی این اتفاق، دلایل عمیق آن یا با بحث درباره راه حل های معقولانه درباره آن رویاروی شوند. 5. انکار، فرهنگ سلاح محور آمریکا را تقویت می کند. آمریکاییان نمی خواهند از ترس احمق های اسلحه دوست این سئوال را مطرح کنند که «چرا این همه سلاح برای شما ضرورت دارند؟» ما چندین و چند نسل است که دیگر جامعه ای جویای زمین های جدید و مالک برده نیستیم. آمریکا دیگر آکنده از ساکنانی نیست که ثروتشان به پاکسازی نژادی آمریکاییان بومی یا کار بردگان بستگی داشته باشد، یعنی همان نقطه ای که وابستگی آمریکا به سلاح از آن آغاز شده است. همچنین جامعه ای آکنده از مردمانی نیست که از راه کشاورزی امرار معاش کنند یا مجبور باشند از طریق شکار شکمشان را سیر کنند. اما آمریکاییان این باور انحرافی دست راستی را که متمم دوم قانون اساسی حق داشتن هر اسلحه ای را در هر جایی به آنها می دهد، زیر سئوال نمی برند. این باور آنها که حفاظت از حقوق مرتبط با داشتن اسلحه از حفاظت از جان افراد بی گناه و قربانیان خشونت با اسلحه مهم تر است، باوری بیمارگونه است که پاسخی به آن داده نمی شود. 6. هیچ راه حل سیاسی برای این مشکل وجود ندارد. البته که راه حل سیاسی وجود دارد. سلاح ها روی درخت سبز نمی شوند. آنها جزئی از طبیعت نیستند. آنها ساخته دست انسانند، درست مثل قوانینی که بر جامعه حاکمیت دارند و اگر خواست سیاسی کافی وجود داشته باشد، می توان این قوانین را تغییر داد. پرزیدنت اوباما درست می گوید که بیشتر جمهوریخواهان و بسیاری از دمکرات های ایالت های روستایی، یا از این واقعیت که آمریکاییان تا بن دندان مسلح هستند، خوششان می آید یا وقتی دنبال انتخاب مجدد هستند، از مقابله با انجمن ملی سلاح می هراسند. همانطور که اوباما گفته، وقتی کشتارهای جمعی به عنوان امری عادی مورد پذیرش قرار می گیرند یا کسانی باور دارند این به شکلی بهایی است که آمریکاییان باید برای آزاد بودنشان بپردازند، نشان می دهد که یک جای کار جدا معیوب است. 7. آمریکاییان از واقعیت اجتناب می کنند. گزینه هایی وجود دارد. آمریکاییان نباید واقعیت خشونت مرتبط با اسلحه را نادیده بگیرند. آنها نباید وانمود کنند که امکان وقوع تیراندازی های گروهی در محلی که آنها زندگی می کنند وجود ندارد. یا اینکه خشونت های اجتماعی آمریکا نیز مثل خشونت در سایر کشورهای غربی است، در حالی که چنین نیست. یا این چرندیات که آزادی فردی با مالکیت اسلحه پیوند دارد، یا از نظر سیاسی هیچ کاری نمی توان انجام داد. آمریکاییان باید واقعیت طبیعت انسان و خشونت با سلاح را آنطور که هست ببینند. مردم از هر ابزاری که در دسترسشان باشد - از جمله اسلحه- استفاده خواهند کرد، حال چه در لحظات بروز عواطف و احساسات باشند، خشمگین باشند یا مرتک قتل های جمعی با نقشه قبلی شوند. این فرض که تک تک تیراندازان گروهی از نظر روانی بیمار یا دیوانه اند و با نظارت بهتر مردم باید جلوی بروز این قیبل تراژدی ها را گرفت، راه حل این مشکل نیست. اگر همه چیز را درباره طبیعت انسان بدانید، پای سرنوشت را وسط نمی کشید؛ یعنی اسلحه را در دسترس همه قرار نمی دهید، انگار که یک وسیله خانگی دیگر است مثل بقیه وسایل. باید دسترسی و عرضه سلاح ها را از این شکل گسترده خود خارج کرد و برای استفاده از آن، شرایط بسیار سختگیرانه ای را در نظر گرفت. منبع: http://www.alternet.org/civil-liberties/what-hell-wrong-america-7-myths-prop-mass-shooting-culture ________________________________________ [1] . Steven Rosenfeldمسائل مربوط به سیاست ملی را برای آلترنت پوشش می دهد، از جمله بحران بازنشستگی، دمکراسی و حقوق رای دهندگان و کارزارهای انتخاباتی در آمریکا. وی نویسنده کتاب «رای مرا به حساب بیاورید: راهنمای رای دادن برای شهروندان» است. نوشته: استیو روزنفیلد[1] ترجمه: هادی سعادت