تأملی در چیستی مدیریت فرهنگی، مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ
حجتالاسلام پیروزمند در این نوشتار به بررسی چیستی مدیریت فرهنگی، مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ میپردازد. از نظر ایشان، مدیریت فرهنگی مربوط به حوزهی عمل و برنامهریزی است. مهندسی فرهنگی ارتباط حوزههای مختلف با یکدیگر و تأثیر آنها بر یکدیگر را بررسی میکند و مهندسی فرهنگ مبتنی بر جایگاه و اولویتبندی مسائل است.
کد خبر :
474187
متن پیش رو خلاصهای است از جزوۀ « مهندسی فرهنگی » که درسگفتارى از آقای « علیرضا پیروزمند » در باب چیستی مدیریت فرهنگی، مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ میباشد؛ این درسگفتار حاصل سلسله جلسات سطح ۳ پانزدهمین دورۀ آموزشى تربیتى «والعصر» مى باشد که در تابستان ۱۳۹۱ برگزار شده است و به همت موسسه علمی فرهنگی سدید، پس از پیاده سازى و ویرایش در اختیار علاقهمندان قرار مى گیرد.
مقدمه
عنوان مهندسی فرهنگی موضوعی است که پس از تعبیر مقام معظم رهبری در سال ۱۳۸۰ در خطاب به شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد. این بحث از دو زاویه میتواند برای ما قابل استفاده باشد: یکی از زاویۀ شناخت اتفاقها و تدابیر فرهنگی که در مقیاس ملی در کشور اتفاق میافتد و به طور طبیعی در فعالیتهای بخشی که در حوزۀ فرهنگ انجام میگیرد تأثیر میگذارد و از زاویۀ دیگر، بینش بهتری در موضوع فعالیت فرهنگی به خود ما میدهد.
چیستی فرهنگ و ارکان آن
فرهنگ، اموری است که مورد پذیرش یک فرد و یک جامعه قرار گرفته و این پذیرش به حدی رسیده است که معیار ارزشگذاری قرار گرفته است و در واقع با هویت فرد و جامعه گره خورده است. اینکه مثلاً برای ترویج فرهنگ شهادت پوستر چاپ کنیم یا نمایشگاه برگزار کنیم، شرط لازم هست اما کافی نیست زیرا باید مورد پذیرش قرار گرفته باشد. اگر زیباترین پوسترها را هم بزنیم اما مردم بیاعتنایی باشند، یعنی کار فرهنگی نکردهایم یا کار ما عقیم مانده است. بنابراین در کار فرهنگی ابتدا باید بفهمانیم، سپس بقبولانیم و بعد آنچه قبول شده را نهادینه کنیم تا تبدیل به هنجار شود و در رفتار مشاهده شود. در این صورت است که جزء وجود فرد و جامعه میشود و جداکردن آن به آسانی اتفاق نمیافتد. اساساً اهمیت فرهنگ و کار فرهنگی به خاطر همین است که عمیق میشود و نفوذ میکند و بر همین اساس است که اگر بخواهیم فرهنگ غلطی را تغییر بدهیم، گاهی چند نسل طول میکشد.
اقتدار فرهنگی، اقتدار حقیقی
مقام معظم رهبری در یکی دو سال اخیر فرمودند که اقتدار حقیقی، اقتدار فرهنگی است. اقتدار یعنی قدرت، صلابت، استحکام و نفوذ داشتن. رهبری با وجود اهمیت بالای اقتدار سیاسی، نظامی و اقتصادی اقتدار حقیقی را اقتدار فرهنگی میدانند. اگر میخواهیم اقتصاد ما رشد کند، باید فرهنگ خود را آباد کنیم. اگر میخواهیم در حوزۀ سیاسی قدرتمند بمانیم، باید فرهنگ و بینش مردم بینش درستی باشد. این نوع شبههها که چرا به کشورهایی مثل چین و روسیه و امثال اینها که بیدین هستند باج میدهیم اما در مقابل آمریکا که مسیحی هستند به عنوان دفاع از ارزشها، «مرگ بر آمریکا» میگوئیم، زمانی پاسخ خود را در جامعه پیدا میکند که فرهنگ سیاسی جامعه رشد کرده باشد و به آن نکته توجه کرده باشد که نزاع ما با آمریکا، نزاع اسلام و مسیحیت نیست. از نظر ما مقابله با آمریکا، مقابلۀ حق با باطل و مقابلۀ با جنود شیطان است و به همین دلیل است که آمریکا شیطان بزرگ نام دارد. بینش سیاسی یعنی درک کنیم از قِبَلِ همین درگیری است که ما مصونیت پیدا کردیم، رشد کردیم، ذهنهای ما جوشش کرد و عزت و هویت پیدا کردیم.
مدیریت فرهنگی
سه کلمۀ مدیریت فرهنگی، مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ در تعابیر رهبری وجود دارد. در ابتدا برای اینکه واژه را سبکتر کنیم، به توضیح واژۀ مدیریت میپردازیم. مدیریت کردن یعنی برنامهریزی و رعایت الزامها و اقتضاءهای یک برنامه. الزامهای یک برنامه این است که در آن زمانبندی را رعایت کنیم، به اقتضاءهای محیطی توجه کنیم، تواناییهای خودتان را شناسایی کنیم، به موانع موجود در جلوی روی خود توجه کنیم، بر این اساس یک سیر تعریف کنیم و گامهایی را پیشبینی کنیم و در مرحلۀ آخر شروع کنیم به برداشتن گامهای لازم و گامهایی را که برداشتیم ارزیابی کنیم. باید ببینیم به اهداف خودمان رسیدیم یا خیر و اگر نرسیدیم، دلیل آن چه چیزی بوده است.
چیستی مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی یعنی چه و چه کارکرد متقاوتی با مدیریت فرهنگی دارد؟ مهندسی فرهنگی چه چیزی را هدف قرار گرفته، میخواهد رصد و شناسایی کند؟ هر نوع تصمیم، تدبیر و اقدامی که نتیجۀ فرهنگی دارد وقتی پیشینی باشد چه تأثیری میگذارد و اگر پسینی به آن نگاه کنیم چه تأثیری میگذارد؟
رهبر انقلاب میگویند فرهنگ، آن فضای تنفسی جامعه است که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. در این فضای تنفسی و در این جو است که تصمیم اقتصادی ساخته میشود، گرفته میشود و اجرا میشود. در این فضای فرهنگی است که تصمیم حکومتی و دولتی ساخته میشود، تصمیمسازی میشود و تصمیمگیری میشود و اجرا میشود. مهندسی این فضای فرهنگی در کشور یعنی ببینیم واقعاً آن هندسۀ موجود و حاکم بر هویت فرهنگی و جریانهای فرهنگی ما هندسۀ صحیحی است یا خیر.
چیستی مهندسی فرهنگ
مهندسی فرهنگ یعنی ساخت دادن، شکل دادن و هندسه دادن برای خود فرهنگ. خود فرهنگ، بینشها، گرایشها و رفتارهای فرد و جامعه است. اگر بخواهیم فرهنگ جامعه را بسنجیم، باید این موارد را شاخص قرار دهیم و ببینیم سطح بینش، رفتار و اخلاق جامعه چگونه است. مهندسی فرهنگ یعنی به مؤلفههای فرهنگ نظام دادن، برای آن آرایش معین کردن و اولویتبندی کردن. در فرهنگ خودمان هم مشاهده میکنیم که روی بعضی از مؤلفهها زیاد پافشاری شده است مانند توحید که در در رأس اعتقادات قرار داد. یعنی برای مجموعۀ باورها یک اولویتبندی قرار میدهیم و میگوئیم توحید، در رأس است. در روایتها مثلاً آمده است که دروغ، کلید هر پلیدی است. این نوع روایتها یک نقشی را بیان میکند و هندسه ارائه میدهد. در روایتها از این قبیل زیاد وجود دارد که چه چیز، سبب چه چیز است و چه در صفات رذیله، چه در صفات حمیده، چه چیز مقدمهی چه چیزی میشود.
سه کلمۀ مدیریت فرهنگی، مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ ارتباط طولی با هم دارند؛ یعنی مهندسی فرهنگ در رأس قرار میگیرد، مهندسی فرهنگی در میانه و مدیریت فرهنگی در ذیل. وقتی میخواهیم مدیریت فرهنگی کنیم، باید معیارها را بشناسیم، خوب و بد را بشناسیم تا بتوانیم بر اساس آن مدیریت فرهنگی کنیم. این نکته در مقیاس ملی هم مطرح است و به همین جهت رهبر انقلاب خطاب به شورای عالی انقلاب فرهنگی این بحث را مطرح کردند و در هر سطح از مدیریت فرهنگی هم همین سیری که عرض کردیم قابل اجرا است. رهبری در ادامۀ بیانات خود در مورد مهندسی فرهنگی، موضوع پیوست فرهنگی را مطرح کردند و گفتند که طرحهای کلان ملی باید پیوست فرهنگی داشته باشد؛ یعنی اگر میخواهیم پتروشیمی بزرگی بزنید یا طرح جامع شهر تهران را طراحی کنید، باید پیوست فرهنگی داشته باشید. پیوست فرهنگی یعنی آنچه به مهندسی فرهنگی ضمانت اجرا بدهد. در واقع باید بدانیم وقتی مثلاً یک طرح پتروشیمی عظیم را راهاندازی میکنیم، چه پیامدهای اجتماعی، رفتاری و اخلاقی را ایجاد میکند. پیوست فرهنگی همان عواملی است که در مهندسی فرهنگی گفتیم باید به آنها توجه شود؛ یعنی عواملی که دارد یک فرهنگ
صحیحی را تثبیت میکند.
آسیبشناسی فعالیت فرهنگی
کسی که میخواهد در عرصۀ فعالیت فرهنگی یا مدیریت فرهنگی حضور داشته باشد باید بداند که اولاً فعالیت و کار فرهنگی کاری دیربازده است و نباید دنبال نتایج زودبازده باشد و ثانیاً یک عوامل مدیریتناپذیری هم مقابل او خواهد بود.
تفاوت مدیریت فرهنگی با مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ
مهندسی فرهنگی آن چیزی است که امکان آسیبشناسی و راه حل آن و روش سیاستگذاری و اقدام را در مدیریت فرهنگی ارائه میدهد؛ یعنی در مدیریت فرهنگی ناظر به وضعیت، عمل میکنیم. سؤال این است که در مدیریت فرهنگی، همین چیزی که در مورد مهندسی فرهنگی به عنوان شناسایی عوامل مطرح شد را انجام میدهیم پس چرا یک فضای دومی به نام مهندسی فرهنگی تعریف کنیم و این دو را تفکیک کنیم؟ دلیل اینکه در مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی و حتی مدیریت فرهنگی همان مفهوم مطرح میشود، وجه اشتراکی است که در هر سه تای آنهاست که آن وجه اشتراک موجود، افراد را گمراه میکند.
این وجه اشتراک عبارت از این است که نسبت بین عوامل را به صورت یک نظام ببینیم. در مهندسی فرهنگ، این نظام بین مؤلفههای فرهنگی دیده میشود. مثلاً اینکه نسبت بین اعتقادات با رفتار چیست. بین راستگویی یا امانتداری با عدالتخواهی چه ارتباطی هست؟ در این حالت، اصلاً به وضعیت موجود کار نداریم و کاملاً انتزاعی دقت میکنیم. اما در مدیریت فرهنگی با وضعیت موجود فرهنگی سر و کار داریم و مطلوبیتهایمان را میگوئید و ارتباطی که بین آموزههای فرهنگی باید به شکل مطلوب وجود داشته باشد را مطرح میکنیم.
در مدیریت فرهنگی با وضعیت خاصی سر و کار داریم که ممکن است با آن وضع مطلوب فاصله داشته باشد و به همین دلیل مقدورات و موانع در آن خیلی تعیینکننده هستند. در مهندسی فرهنگی این پیوستگی و ارتباط مستقیمی که با وضعیت خاص هست، وجود ندارد. یک وقت میگوئیم حجاب یعنی عفت، رعایت عفت چه مرد و چه زن تحت تأثیر این عوامل است و در رعایت حجاب عواملی مانند آموزش و خانواده این تأثیر و جایگاه را دارد و کاری به وضعیت ایران در حال حاضر نداریم بلکه به عنوان یک بحث علمی در دانشگاه تدریس میکنیم. این نظریهپردازی به این کیفیت، مهندسی فرهنگی کردن موضوع حجاب است. حال بر اساس چنین نظریهای که اسم آن را مهندسی فرهنگی مینامیم، در واقعیتِ حال حاضر میخواهیم موضوع حجاب را مدیریت کنیم.
در اینجا بحث آسیبشناسی، سیاستگذاری، هدفگذاری و همان موضوعها دوباره مطرح میشوند و در کف جامعه بحث آموزش، ارتباطات، خانواده و … را میخواهیم مدیریت کنیم. فرقش این است که در مدیریت فرهنگی، عملیات فرهنگی انجام میدهیم و وقتی میخواهیم عملیات انجام دهیم، مجبور هستیم زمان، مکان و امکانات را در آن لحاظ کنیم اما در نظریهپردازی راجع به حجاب، یا هر موضوع دیگر، مسئلۀ زمان، مکان، امکانات و موانع مطرح نیست زیرا نمیخواهیم تصمیم بگیریم بلکه تنها به دنبال شناسایی عوامل هستیم که البته این شناسایی عوامل، پشتوانه است برای اینکه بتوانیم مدیریت مؤثری را انجام دهیم.