لیبرال دموکراسی غرب همان دجال یک چشم است؟
افراط و تفریط در طول تاریخ همیشه باعث بروز پدیدههایی شده است که گاهی حتی تا قرنها بعد از آن، تاثیر آن پدیدهها به چشم میخورد. قرن ۱۷ در اروپا، زمانی که نور افراطی گریهای کلیسا و اربابان آن رو به خاموشی رفت و مردم بر ضد کلیساها و قدرت و تسلط همه جانبه آنها برخاستند، پدیدهای به نام لیبرالیسم در حال شکل گیری بود، گرچه در یکی – دو قرن بعد از آن دولتهای لیبرال به صورت جدی اعلام وجود کردند.
افراط و تفریط در طول تاریخ همیشه باعث بروز پدیدههایی شده است که گاهی حتی تا قرنها بعد از آن، تاثیر آن پدیدهها به چشم میخورد. قرن ۱۷ در اروپا، زمانی که نور افراطی گریهای کلیسا و اربابان آن رو به خاموشی رفت و مردم بر ضد کلیساها و قدرت و تسلط همه جانبه آنها برخاستند، پدیدهای به نام لیبرالیسم در حال شکل گیری بود، گرچه در یکی - دو قرن بعد از آن دولتهای لیبرال به صورت جدی اعلام وجود کردند. آنها مدعی دارا بودن ویژگیهایی بودند: تأمین آزادی بیان، تفکیک قوا و وجود پارلمان، دولت حداقلی و استقلال حوزه خصوصی و اینکه تنها معیار منفعت عمومی، انتخاب آزادانه افراد باشد نه صلاحدید اهل فن یا دیگران. آنها مدعی بودند به «فرد» اهمیت میدهند. معیار باید انتخاب آزادانه افراد باشد. بالاخره تاثیرات خفقان دوره قدرت کلیساها باید از یک جایی بروز پیدا میکرد. این شد که معیار، فرد شد نه قوانین دینی. هرکسی آزادانه بدون حد و مرز میتوانست انتخاب کند. حال همین ایدهها به تولد دموکراسی انجامید. میتوانیم بگوییم دموکراسی در یک کلمه یعنی شیوه زندگی جمعی که در آن همه برای مشارکتهای اجتماعی، آزادانه از فرصتهای برابر برخوردارند. اما در حوزه سیاسی، دموکراسی به شکل دیگری هم بروز پیدا میکند و فقط بر ایجاد کردن فرصت برای مشارکت آزادانه همه افراد در تصمیم گیری سیاسی تاکید دارد؛ یعنی دموکراسی فقط روش زندگی سیاسی یا شکلی از جامعه سیاسی که ارزشها نسبی هستند را به نمایش میگذارد. با این تعریف، دموکراسی روی برابری انسانها، قانون، حاکمیت مردم، و تاکید بر حقوق طبیعی، مدنی و سیاسی انسانی استوار است. باید بین اندیشه لیبرالیستی و حکومت لیبرال و بین اندیشه دموکراتیک و حکومت دموکراتیک، تفاوت بگذاریم. اندیشهها با اینکه نقش اساسی در ساماندهی حکومتها دارند ولی فقط یکی از عنصرهای محوری تشکیل دهنده یک حکومت محسوب میشوند. عنصرهای دیگری هم مثل شرایط تاریخی و جغرافیایی، نهادها، امکانات فنی و منابع در دسترس در ساختار هر حکومتی نقش دارند. مزیت تفاوتی که قایل میشویم این نکته است که بر اساس یک فکر و اندیشه واحد شاید حکومتهای متفاوتی با درجههای متفاوت تری از توسعه و تکامل تشکیل شود و با اینکه همه آنها یک هسته مشترک دارند ولی در اصل، همگی با هم فرق دارند. این را هم باید گفت که هم لیبرالیسم و هم دموکراسی را در عرصه سیاست و اندیشه سیاسی به کار میبریم. در حال حاضر ساختار بیشتر حکومتها در کشورهای توسعه یافته و غربی «لیبرال دموکراسی» است. به خاطر همین نباید تعجب کرد اگر عدهای رابطه بین لیبرالیسم و دموکراسی را پیوستگی و برابری تلقی کنند. اما واقعیت این است که رابطه بین لیبرالیسم و دموکراسی پیچیدهتر از آن است که ایدئولوژیهای زمانه ما ادعا میکنند. کشورهای دارای حکومتهای لیبرال دموکراسی، گرچه به ظاهر سعی میکنند رابطه دین و حکومت را طوری جلوه دهند که دین هیچ نقشی در حکومت نداشته باشد، اما در لایههای پنهان این ساختارها، نوعی دین ستیزی به چشم میخورد. اگر دین هیچ نقشی در حکومت ندارد و امری فردی است، پس چرا همین دولتهای لیبرال دموکرات بودجههای فراوانی برای اقدامات غیر مستقیم دین ستیزانه صرف میکنند؟ اگر کمی از نگاه دینی خودمان و با توجه به روایات اسلامی بخواهیم لیبرال دموکراسی را بیشتر بررسی کنیم، وجه شباهتهایی بین این جریان و جریانهای آخر الزمانی میتوانیم پیدا کنیم. هم در روایتهای اسلامی و هم در روایتهای ادیان دیگر به خصوص مسیحیت، از شخصی یاد شده که ضدمنجی است. مهمتر از اینکه نام او دقیقا چیست، کارهایی است که انجام میدهد. ضدمنجی یا همان دجّال واقعی، طبق روایتهای اسلام کسی است که یک چشم دارد و جریان باطل را در آخرالزمان مقابل جریان حق رهبری میکند؛ ولی با تامل بیشتر در آنچه که از امامان معصوم به دست ما رسیده، میتوان گفت که نمادها و ویژگیهای فرهنگی که دجّال آن را تعقیب میکند، به فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب در زمان ما خیلی نزدیک است. در روایتها آمده که ضدمنجی یک چشم دارد. میتوان این یک چشم داشتن را اینگونه تعبیر کرد که یک جریان فرهنگی در آخر الزمان شکل خواهد گرفت که فقط خود را میبیند و هر فرهنگی به جز خودش را بر نمیتابد و حرکتهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را فقط با معیارهای خودش میسنجد. در نتیجه به نابود کردن مخالفانش در سراسر دنیا میپردازد و با شعار «هرکس با ما نیست، بر ضد ماست» از مرزهای خود میگذرد و تمدنها و فرهنگهای دیگر را به تسلیم شدن در برابر خود فرا میخواند. مشخص است که غرب با ساختار لیبرال دموکراسیاش، همه کشورها را به پذیرش حقوق بین الملل و حقوق بشری مجبور میکند که طبق معیارهای لیبرال دموکراسی تدوین شده است. فرهنگ لیبرال دموکراسی با تسلط همه جانبه بر رسانهها و وسایل ارتباطی جهان، در کمتر از چند ثانیه با طرز تفکر باطل خود با توجه به منفعتهایی که در هر کشور دارد، حق را باطل و باطل را حق جلوه میدهد؛ در کشورهای مختلف کودتا راه میاندازد تا به خواستهاش برسد. از دجّالکهای خود در اقصی نقاط دنیا قهرمان میسازد و قهرمانان واقعی هر ملتی را قانون گریز، تروریست و مخالف با صلح جهانی معرفی میکند. در روایتهای ما هم در مورد ضدمنجی نوشتهاند که به سرعت نور کل زمین را میتواند طی کند. سرزمینها را شهر به شهر و شهرها را کوچه به کوچه و کوچهها را خانه به خانه طی میکند. عصر ارتباطات و رسانهها چنین چیزی را ممکن کرده است که یک جریان یا فرهنگ خاص بتواند با چنین سرعتی همه مردم روی زمین را از وجود خود مطلع کند. فرهنگ لیبرال دموکراسی، با قدرت رسانه و دجّالکهای خود، نوع پوشش، نوع غذا و حتی چگونگی سخن گفتن و راه رفتن مدنظر خودش را رواج میدهد و برای ملتها الگوی چگونه بودن، چگونه زیستن و حتی چگونه مردن ارائه میکند. پیروان ضدمنجی در روایتهای ما دائم الخمرها، زنازادهها، غناخوانها و اصحاب لهو و لعباند و میبینیم که امروز تنها فرهنگی که فریاد «بیبند و باری» سر میدهد و آزادی هرگونه فسق و فجوری را مجاز میداند، اندیشه و فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب است. تدوین قانونهای همجنس بازی و قانونی کردن ازدواج دو همجنس نمونهای از فریاد بیبند و باری آنهاست. دجّال ندای «اناربکم الاعلی» سر میدهد. اگر یک انسان یک چشم بیاید و فریاد بزند که من خدایتان هستم، آیا مردم متوجه نمیشوند که او همان ضدمنجی و دجال است؟ پس این اتفاقها به طور مستقیم نخواهد افتاد. با ترفندهای مختلفی این پیام به گوش مردم خواهد رسید. لیبرال دموکراسی غرب با نشاندن انسان به جای خداوند، دعوی الوهیت میکند و با بیان اینکه رأی مردم رأی خداست و حق مردم حق خداست فرمان و قانونهای الهی را کنار میگذارد و فقط قانونهایی را میپذیرد که توسط عقل بشری - بشر لیبرال دموکرات - تنظیم شده باشد. در روایتها خواندهایم که مردم، پشت دجال کوهی از نان و جلوی او دریایی از آب میبینند و رزق و روزیشان را در گرو پیروی از او تصور میکنند و دجّال به هرکس بخواهد غذا میدهد. میبینیم که امروز اقتصاد دنیا در دست غرب لیبرال دموکراسی است. تحریمهای اقتصادی، بلوکه کردن یا همین دزدیدن متمدنانه اموال، افزایش و کاهش نرخ نفت در هر زمان و با توجه به منافع روز خودشان و... همه اینها در دست لیبرال دموکراسی است تا جایی که در حمایت از انسان و کرامت انسانی تعریف شده توسط خودشان، با کشتن هزاران گاو و دفن آنان با بلدوزر یا ریختن دهها کشتی گندم در دریا آن هم در برههای که در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی هزاران انسان از گرسنگی جان میدهند، فقط به سود و زیان و مهار قیمتها و تسلط بر گلوگاههای اقتصادی جهان میاندیشد. قوم یهود از دجّال حمایت میکند. این در روایتهای زیادی آمده است. امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که صهیونیسم بین الملل با تسلط بر اقتصاد اروپا و آمریکا و معادن و منابع درآمدزای جهان و رسانههای جمعی، حمایت کننده اصلی جریان لیبرال دموکراسی است. هرکس به دجال ایمان آورد، کافر شده است. طرفداران لیبرال دموکراسی امروز، به سادگی به نام آزادی و دموکراسی به ترویج بیبند و باری و فساد میپردازند و مقابل آیات قرآن و روایات موضع میگیرند؛ ضروریات دین را منکر جلوه میدهند. دین خدا را در اداره جامعه ناکارآمد معرفی میکنند و مردم و جامعه را به هضم شدن در معادلات جهانی که در حقیقت همان فرهنگ لیبرال دموکراسی است، دعوت میکنند؛ دعوتی که مساوی با کفر ورزیدن نسبت به آیات و روایات و تأیید کافران و ملحدان و فرهنگ آنان است. مؤمنین در عصر دجّال، سختترین روزگار را میگذرانند و توسط دجّال و پیروان آن مورد شدیدترین اذیت و آزارها قرار میگیرند. میبینیم که بیشتر مسلمانها در جهان امروز به عنوان تنها مقابله گران با تفکر لیبرال دموکراسی به شمار میروند و در آتش تهمتهایی سنگین، مثل خشونت طلبی مورد اذیت و آزار دجّالکهای فرهنگ لیبرال دموکراسی قرار دارند و مظلومانه و غریبانه به دفاع از ارزشهای الهی میپردازند. فرهنگ به ظاهر شیک و مدرنی که لیبرال دموکراسی برای مردم سراسر جهان به ارمغان آورده، حتی اگر نخواهیم با توجه به روایتها آن را مورد بررسی قرار دهیم، قطعا هر یک از قانون و قاعدههایش چاهی است که انتهای آن معلوم نیست. درست مثل داستان پینوکیو که بچهها به شهربازی میروند و فکر میکنند خیلی شاد و خوشبختاند؛ ولی در انتها گوشهای دراز و و دم آویزان است که از آن شهربازی برایشان به ارمغان میآید، غرب هم با وعدههای توخالی و پوچ و با فریب دادن و مشغول کردن مردم به زندگیهای متجدد و مجلل دنیا، میخواهد فقط خودش بر تمام جهان سیطره و حکومت کند و چه خیال باطلی در سر میپروراند. گرچه قدرت در حال حاضر در دست آنهاست ولی نابودی و تخریبشان به بدترین شکل قطعی است همان طور که در قرآن وعده نابودی ظالمان و پیروزی مستضعفان داده شده است. منبع: روزنامه عصر انتظار استان کهگیلویه و بویر احمد