خاتمه بحران، یا تغییر عرصه و جایگزینی مکانیزمهای تقابل؟
بحران هستهای تمام نشده است، با PMD یا بدون PMD. مستحضر باشید که همه آن فرایندها و روندهایی که مجموعه آنها را چالش (یا در مقاطعی بحران)، در سپهر امنیت ملی به مرکزیت "مسئله" هستهایمان میدانستیم کماکان تا سالهای سال باقی است.
کد خبر :
472163
تسنیم: اخیراً و در پی برجام و حرکت شورای حکام آژانس، در مسیر "قطعنامه ارزیابی نهایی از مسائل گذشته و حال هستهای ایران" بحثهایی مطرح میشود که خاتمه مسئله PMD را مفروض گرفته، و رویکرد ایالات متحده نسبت به جمهوری اسلامی ایران را دستخوش نوعی تغییر پارادایم رفتاری میپندارد.
این نوع از قرائت از مسائل و روندهای امنیتی، با استناد به نوعی از نظریات ایدهآلیستی در مناسبات بینالمللی، مبادرت به جنگ در راه پیشبرد اهداف سیاسی بهخصوص توسط ایالات متحده را تقریباً منتفی میداند و بهعنوان شاهد و مثال شکست سیاسی آمریکا در پی پیروزی نظامی این کشور در مداخلات و جنگهای اخیر در افغانستان، عراق و لیبی را مطرح میکند.
این دیدگاه بیان میدارد که نوعی تفکر جدید در سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران مطرح است که برخورد از نوع دوم (برخورد با انگیزه، توانایى، نیات، روحیه، استراتژی و ...) را جایگزین مداخله و برخورد مستقیم مینماید، تا جایی که کشور را از به توسل به جنگ منصرف سازد.
این دیدگاه مطرح میسازد که شرایط اجتماعی و تأثیر افکار عمومی بر عملکرد دولت تا حدی است که بر استراتژی اقدام کشوری نظیر آمریکا، تا آن حد است که دیگر پیروزی در عرصه نظامی، پیروزی در محیط سیاسی را تضمین نمیکند، (و برای مثال پیروزی آمریکا در جنگهای اخیر افغانستان، عراق و لیبی را خاطرنشان میکند که در عین پیروزی نظامی، در عرصه سیاسی شکست را تجربه کرد).
در امتداد این اعتقاد، کاهش مزایای جنگ در مقایسه با هزینههای آن و هدف گرفتن وضعیتی میان "جنگ تمامعیار" و "صلح تمامعیار" توسط سیاستگذاران آمریکا بهعنوان مدل تعاملی با اکثر عرصههای چالش امنیتی در ماوراء اقیانوس را دلیلی بر فقدان ارزشمندی و اثرگذاری موضوعی مانند PMD, در بستر اقدامات ایالات متحده نسبت به ایران میداند و نتیجه میگیرد که از این پس سطح و کیفیت منازعه آمریکا با ایران تغییر یافته و تمرکز آمریکا بر خرابکاری اقتصادی، تأثیرات سایبری و تأثیر بر سیاستهای ایران خواهد بود و عرصههای نظامی و حتی هستهای مورد نظر آمریکا نخواهد بود، بلکه سطح برخورد نرم و در محیط اجتماعی ایران خواهد بود.
در نقد و ارزیابی این دیدگاه، که شاه بیت آن این است که با "PMD یا بدون PMD, بحران هستهای ایران با غرب خاتمه یافته است"، نخست باید تاکید کرد که؛
- بحران هستهای تمام نشده است، با PMD یا بدون PMD. مستحضر باشید که همه آن فرایندها و روندهایی که مجموعه آنها را چالش (یا در مقاطعی بحران )، در سپهر امنیت ملی به مرکزیت "مساله" هستهای مان میدانستیم کماکان تا سالهای سال باقی است و همان تاثیرات را (و بلکه قطعا گستردهتر از پیش) بر محیط امنیت ملی ایران خواهد داشت.
به عکس تصور فوق، بنظرم، داستان تازه آغاز شده است.
چون داستان هنوز ادامه خواهد داشت و در مسیر مطلوب و بدون معارض حریف قرار گرفته پس، کیفیت چالشهای امنیتی برآمده از این فرایند، ارتقاء خواهد یافت.
بر جام، معلول هر تفکری (در غرب و آمریکا) که باشد، برای ایران مهمتر، آثار و عواقب آن است. این برجام، از مهمترین خواص و کارکردهایی که دارد مشروعیت بخشیدن و عرفی سازی به یک مجموعه کامل و فراگیر (Comprehensive) از نظامات مداخله جویانه فنی، تکنولوژیک، حقوقی، و امنیتی بر ارکان تکنولوژیک و دفاعی کشور است.
فراموش نکنیم که، اصل داستان، از سر مساله "توسعه پادمانها" آغاز شد.
موضوع توسعه پادمانها بود که انواع مدلهای نرم افزاری کنترلی را برای اعمال بر حوزههای غیرقابل دسترس غرب، بویژه در دهه 80 (قرن پیش)، تولید و در محیط سازمانهای بینالمللی با موضوعات امنیتی عرضه و پیگیری کرد.
مباحث کنوانسیونهای شیمیایی و بیولوژیک، مباحث MTCR وRegister, و تلاشهایی مانند Paris Club, همه، مقدماتی بودند برای دو پایه محکمتر و فراگیرتر. پروتکل اضافی و معاهده منع جامع آزمایشات هستهای. بدون اغراق، بخش بسیار مهمی از این بستر سازی نیز، با هدف کنترل کشوری مثل ایران بوده است.
پس، تازه مساله آغاز شده است.
- دیگر اینکه، -از منظر آمریکا- اینک که با اجرای برجام و قطعنامه ٢٢٣١، راه "دسترسی مطلوب و گسترده" باز شده است بایستی حداکثر بهره را از آن برد زیرا متد "تقرب غیرمستقیم"، یعنی همین. اینک، مقتضی موجود و مانع مفقود.
اهداف ایالات متحده، در مورد ایران آیا پیش از برجام با پس از برجام تغییر کرده است؟
صحبت آیا از تحول در اهداف امنیتی ایالات متحده است؟ و یا در تحول در شیوههای تعقیب و تامین آن اهداف؟
بنده اصلا نمیبینم که در رویکرد یا تفکر جدیدی که از آن در ایالات متحده نام برده میشود، بحثی از تغییر و یا تحول در اهداف ایالات متحده نسبت به ایران شده باشد.
بحث تغییر روشها و کهنه شدن یا ناکارآمدی رویه جنگیدن.
اینکه شیوهها، مکانیزمها و کلاس جنگ بعنوان ابزار (یا مهمترین ابزار) تعقیب و تامین منافع متضاد تغییر یافته بحثی جداگانه است از اینکه "تغییر مذکور، به جایگزینی کلی آن"، خصوصا در استراتژی امنیت ملی ایالات متحده منجر شود.
سالهاست که مناظرهای بین دو دیدگاه و مشرب نظریه محور، در حوزه سیاست خارجی در داخل ایران جریان دارد. مناظرهای که اجمالاً بین آرمانگرایان و واقع گرایان داخلی، تداوم یافته است. در مباحث اجرایی و یا تئوریک و حتی دوستانه از قائلان به نظریات آرمانگرایی یا لیبرالیستی شنیده میشود که میفرمایند؛ دوران وستفالیا به موزه پیوسته است، دوران بکارگیری زور و قدرت نظامی و اِعمال قدرت نظامی برای تعقیب اهداف ملی و زمان جنگ به مفهوم طبیعی آن سپری شده است، و میفرمایند تمرکز بر مساله دفاع کلاسیک و نگرانی از مقابله نظامی با غرب منتفی است و میفرمایند که عرصه مقابله از جبهه به خانه و اداره و اجتماع منتقل شده است و میفرمایند که برای آنها ( ایالات متحده) چهار تا سانتریفیوژ عهد عتیق ما که خطری نیست و اهمیتی ندارد و .... قِس علی هذا.
اما تحولات محیط بینالملل در طول این سه دهه مباحثه درون سیستمی ما، بیانگر واقعیات دیگری است. در اوج همان مباحث بود که جنگهای بسیار بزرگی در آفریقا و اروپا و آسیا رخ دادند و در اوج همان گفتگوها بود که همه سیستمهای تابع امنیتی پیرامون ایران درگیر جنگهای سهمگین شدند.
به عکس آنچه بعضی متفکران و صاحبان نظریههای امنیتی مدرن اعتقاد دارند، "تحول در ابزار و روشها و مکانیزمهای جنگ" و سپری شدن دوران جنگهای نسل پنجم و ششم به معنای کهنه شدن و ناکارآمد شدن اصل جنگ نیست و نخواهد بود بلکه، نسل هفتم جنگ نه تنها توسعه عمودی جنگ را به محیطهای امنیت حساس و شکننده تحمیل میکند بلکه توسعه افقی جنگ را بدنبال خواهد داشت.
ایالات متحده، با هزینه کرد سالیانه حدود 500 میلیارد دلار در حوزه نظامی و امنیتی خود همه این هزینهها را فقط برای پشتوانه احتمالی "تقرب غیرمستقیم" انجام نمیدهد. به قول معروف نظامیان، "سرنیزه اگر مدتی از غلاف بیرون نیاید کند میشود و زنگ میزند". پر تعدادترین واحدهای عملیاتی در کل ارتشهای دنیا را ایالات متحده داشته و دارد. و حتی در عین وجود زمینههای بسیار مهم چالش و بحران امنیتی که میتواند به بحران نظامی و جنگ برای ایالات متحده و در اقصی نقاط جهان اعم از حوزه پاسیفیک و دریای چین و یا حوزه آتلانتیک و شرق اروپا و یا در آفریقا منجر شود اما، هنوز پتانسیل بروز جنگ مستقیم در غرب آسیا، خاورمیانه و محیطهای امنیتی بلافصل پیرامون ایران برای ایالات متحده، از بالاترین درجه احتمال را دارد و این منطقه،در بالاترین رتبه آمادگی نظامی در محیط عملیاتی بخش دفاعی ایالات متحده قرار دارد.
منظور از بیان این واقعیات، نفی بنیادی دیدگاه مطرح شده در خصوص "افکار جدید در سیاست خارجی آمریکا" و (واقعیت نفوذ غیرمستقیم) نیست، بلکه چالش بر سر نتیجه گیری آن نوشته از "عدم تناظر پیروزی در جنگ و پیروزی در صحنه سیاسی" و یا چالش بر باور "پیروزی در جنگ متناظر با شکست در سیاست" است.
اگر ایالات متحده در سه محیط جنگی لیبی، عراق و افغانستان در فرآیند جنگ پیروز شد و در فرآیند سیاست شکست خورد به معنای آن نیست که بتوانیم استنتاج کنیم که ؛"... به لحاظ استراتژیک پیروزی نظامی پیروزی سیاسی را تضمین نکند".
حصول نتیجه مطلوب در جنگ شکست دشمن در عرصه نبرد و کسب پیروزی به معنای ختم استراتژی نیست، این استنتاج درستی است اما عدم حصول نتیجه مطلوب آمریکا در عرصه سیاسی و در پی حصول پیروزی در جنگ به معنای پایان دوران کارآمدی جنگها هم نمیشود.
مشکل ایالات متحده در عدم نتیجه گیری نهایی در پی جنگهای سه گانه مذکور اشتباهات استراتژیک آنها بود، این مساله ناشی از یک سلسله خطای راهبردی آمریکا بود و به معنای "ناکارآمدی پیروزی نظامی، در تامین اهداف سیاسی بطور اصولی و کلی نمیتواند باشد".
- بروز تحولات گسترده و عمیق در عرصههای منازعه نظامی، امری است غیرقابل إغماض.
به تناسب توسعه و تحول در گستره و عمق ابزار و روشهای جنگ و تحول و پیچیدگی در مناسبات و معادلات امنیتی و تولد "طرفها و بازیگران نوظهور امنیتی"، عرصهها و مکانیزمهای جنک و منازعه نیز تحول و توسعه یافته است.
بروز شیوهها و روشها و ابزار "تنازع نرم"، (Soft Conflict ) و به رسمیت شناخته شدن آنها الزاما به معنای "بی معنا شدن برخورد نظامی" نمیتواند باشد. ( اثبات شیء نفی ماعدی نمیکند).
این درست است که ایالات متحده بویژه اخیرا امکان یافته است که از طیف گستردهتر و متنوع تری از شیوهها و روشهای کنترل، مهار، و دسترسی و مداخله در محیط "امنیت ملی" ایران بهره ببرد، (که خود ضریب امکان برخورد را بر اساس منطق صیانت نفس و تامین منافع، بین ما افزایش میدهد) اما این به معنای کاهش میزان و رتبه احتمال درگیری با ایران، نخواهد بود. منطق "تسری بحران" و قانون ظروف مرتبطه امنیتی را باید به خاطر داشته باشیم. پنج زیر سیستم (سیستم تابع) امنیتی پیرامون بلافصل ایران در شعله مستقیم جنگ میسوزد و قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای مباشرتا و بعضا نیابتاً در این جنگها درگیر هستند.
کوچکترین ضریب خطا و اشتباه محاسبه امنیتی میتواند دامنه این جنگ را به هر روی، به محیط امنیتی و منافع مستقیم ایران سرایت دهد و ما را بطور تمام عیار درگیر خود کند. و مطمئناً در چنین وضعیتی، ایالات متحده حتماً نظارهگر نخواهد بود.
پس در هر صورت با PMD یا بدون PMD، منازعه ایالات متحده با ایران هنوز نیازمند بستر و زمینهای مانند "مساله" هستهای است و متاسفانه شدت فشارهای امنیتی در محیطهای پیرامونی ایران از یکسو و شدت تقابل و تنازع بر سر منافع متضاد از سوی دیگر (میان بازیگران بومی و غیربومی محیطهای مذکور) به اضافه زمینههای نفوذ و دسترسی فوق العادهای که در پی اجرای ابعاد پادمانی برجام و قطعنامه ٢٢٣١، در محیط امنیتی - دفاعی ایران فراهم شده است، شرایط را بسیار حساس و خطیر کرده است. طبعا افزایش میزان هوشیاری ملی و انسجام و وحدت ملی، و بالاتر بردن سطح آمادکی ملی در ایجاد ثبات، نظم و تعادل امنیتی و وابستگیهای متقابل منطقهای و بینالمللی، ضرورت اساسی برای عبور موفقیت آمیز از این شرایط حساس میباشد.