نقاشی‌های دیدنی نقاش ماسه‌ای ایران+تصاویر

با اینکه کار آقای نقاش، حرفه‌ای است؛ اما ابزار کار او بسیار ساده است. و تمام آن‌ها از میز، چوب فیلمبرداری و ... دست‌ساز خودش است.« کل ابزار کار من ابتدایی و ساخته دست خودم است. مثلا میزم را با چوب و مهتابی و شیشه ساختم. چوب دوربینم را خودم ساختم و به سقف نصب کردم یا مثلا چون من باید در محیطی تاریک کار کنم، اگر نور اتاق زیاد باشد از چادر مادرم برای کم کردن نور استفاده می‌کنم!»

کد خبر : 467629
مجله مهر: نقاشی روی ماسه از هنرهای جدیدی است که همه ما در تلفن همراه خود یا در شبکه های مختلف سیما ویدئویی از آن را تماشا کرده و از آن لذت برده ایم. کسی که در ایران این کار را شروع کرده، جوان ۲۸ ساله ای است که به گفته خودش مبدع هنر «انیمشین ماسه ای» در ایران آن هم با روایت های داخلی است. «سینا شریعتمدار» نقاش ماسه‌ای است که کار های او را از برنامه ها و شبکه های مختلف سیما دیده ایم.

من بچه مثبت بودم

متولد اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۶ در تهران است. علاقه به نقاشی از همان کودکی در او شکل می‌گیرد و پابه‌پای خواهرش شروع به نقاشی می‌کند. «از کودکی به نقاشی علاقه‌مند شدم. خواهرم نقاشی کار می‌کرد و من هم کم‌کم به سمت هنر گرایش پیدا کردم. البته به نظر من هنر ذاتی است و خیلی ربطی به پدر و مادر و جایی که در آن بزرگ می‌شوید ندارد. بعد از دوره راهنمایی وارد هنرستان شدم. آن ایام من خیلی بچه مثبت و درسخوان و حتی مذهبی بودم تا اینکه وارد فضای هنرستان شدم. از همان سال اول دچار شوک شدم. چرا که فضای آن هنرستان با آن فضایی که من داخل خانه تجربه کرده بودم، متفاوت بود. من در آن سن با اساتیدی با موی بلندو تیپ و فضایی خاص مواجه شدم که اول برای من باورکردنی نبود؛ اما کم‌کم خود من هم جذب این فضا شدم. کم کم تحت تاثیر فضای هنر قرار گرفتم و دیدم چقدر این فضا بزرگ و هیجان‌انگیز است. از طرفی آن زمان وارد دنیای موسیقی هم شدم. گیتار می‌زدم و راک می‌خواندم. و الان به شما می‌گویم در فضای آن زمان من عقلانیتی نبود و فقط یک هیجان کاذبی وجود داشت که من جذب این فضای هیجانی شده بودم. تازه بعد از این ها وارد فضای تئاتر شدم. و درست در همین فضا بود که من باید وارد دانشگاه می‌شدم و من آنقدر غرق در این فضا و جذابیت های آن بودم که اصلا دوست نداشتم توی خانه بنشینم و برای قبولی در دانشگاه تست بزنم. رتبه ام هم زیاد خوب نشد؛ اما چون کار عملی من نسبتا خوب بود، در دو دانشگاه قبول شدم و بین این دو کارشناسی گرافیک را انتخاب کردم اما وقتی رفتم و دانشگاه را دیدم، کاملا توی ذوق من خورد و در نتیجه به این حس رسیدم که اصلا دانشگاه برای فراگیری هنر مناسب نیست.»

تصویر سازی از مرحوم آیت الله بهجت

خودم را پیدا کردم

از دانشگاه که ناامید می‌شود، به ناچار به سمت سربازی می‌رود. «به اینجا که رسیدم، نه تنها از رفتن به دانشگاه منصرف شدم که حتی تمام آرزوهایم فرو ریخت. بعد از این اتفاق مدتی افسردگی گرفتم و تصمیم گرفتم مدتی بی خیال همه چیز بشوم تا بتوانم دوباره خود را پیدا کنم. بعد از مدتی هم رفتم سربازی. سربازی برای من خیلی قشنگ‌تر و واقعی‌تر از دانشگاه بود. در آنجا آدم های ساده دیدم و واقعا عشق کردم و با اینکه شرایط سخت بود، روح و روانم با آن محیط منطبق بود. در همان سربازی هم کار تئاتر و گرافیک و نقاشی انجام دادم. آدم‌هایی که من در سربازی ان ها را تجربه کردم خیلی واقعی تر از آدم‌هایی بودند که در فضای هنری با آن‌ها آشنا شده بودم. من گم شده بودم در این فضا و دنبال یک حقیقتی بودم. اصلا من با زندگی مشکل داشتم و با خودم درگیر بودم. تا اینکه گذشت و کم‌کم خودم را پیدا کردم و فهمیدم پشت «هیچستان» جایی است و بالاخره «روزگار وصل» من برگشت.»

خیلی اتفاقی نقاش ماسه‌ای شدم

نقاشی با قهوه، آدامس، سبزیجات و حتی چای نپتون، از سری نقاشی‌های عجیب‌وغربی است که نمونه‌های خارجی آن را کم ندیده‌ایم. از آقای نقاش ماسه‌ای می‌پرسیم که هنر او هم در خارج از کشور نمونه‌ای دارد که بلافاصله می‌گوید: «مطمئنا نقاشی ماسه‌ای تقلیدی است و من مبدع آن نیستم چون اصلا این هنر مال ما نیست. ماجرا از جایی شروع شد که شبی در خانه یکی از دوستانم جمع بودیم. آن موقع من در فضای رسانه نبودم و کاملا در فضای نقاشی غرق بودم. این دوستان من کار برنامه‌سازی می‌کردند. یکی از دوستانی که در آن جمع بود به نام «فرهاد ناصح» یکی از برنامه سازان شبکه پنج سیما هم در این جمع حضور داشت. در این جمع بحث درباره این بود که چه خوب می‌شود اگر بتوانیم در برنامه از نقاشی ماسه‌ای استفاده کنیم و این کار، ایده جدیدی است و تا به حال کار نشده است. اول نظر این بود که با این ماسه‌ها خطاطی شود. آقای ناصح خیلی اصرار داشت که نقاشی هم وارد ماجرا شود. من هم اتفاقی با این ماسه ها شروع به کار کردم و چندین پرتره و تصاویری که در ذهنم بود را طراحی کردم و دیدم ماسه چه ظرفیتی برای طراحی دارد. دو سه تا طرح که نقاشی کردم؛ دوسه نفر با تعجب به کار من نگاه کردند و تعریف کردند و خود آقای ناصح هم با دیدن این نقاشی ها سریع پیشنهاد با همکاری با برنامه «صورت ماه» را داد.» این نقاشی ماسه ای برای اولین بار در برنامه «صورت ماه» که یک ویژه برنامه برای ماه رمضان بود، به قاب تلویزیون وارد. «برای این برنامه حدود ۶۳ تا نقاشی کشیدم. صورت ماه برنامه ای درباره محله های تهران بود یعنی در سی روز ماه رمضان هر روز درباره یکی از محله‌ها بود. روند کار به شکلی بود که اول تصاویر را تهیه می کردم و بعد با استفاده از آن تصاویر، طراحی با ماسه را آغاز می‌کردم.»

نام کار من انیمیشن است؛ نه نقاشی

تاکید خاصی بر عنوان نقاشی ماسه ای دارد و می گوید نقاشی شنی تعبیر مناسبی برای آن نیست و بیشتر از آنکه کار خودش را نقاشی بداند، آن را انیمیشن می‌داند. « این هنر بیش از آنکه نقاشی باشد، انیمیشن است و من نام آن را "sand animation" یا «انیمیشن ماسه‌ای» می‌گذارم؛ چرا که بیشتر از آنکه نقاشی باشد انیمیشن است و در آن می‌توانید روند را مشاهده کنید و یک قاب بی تحرک نیست. و به نظر من عنوان انیمیشن برای آن مناسب‌تر است.»

هر چه کار جلوتر می‌رود، حساسیتش بیشتر و کار برای او سخت‌تر می‌شود. «اوایل چون حساسیتم پایین‌تر و دقتم کمتر بود، خیلی زودتر یک قاب را تمام می کردم؛ اما الان یک ساعت تا یک ساعت و نیم طراحی هر فریم طول می کشد. البته این به شرطی است که من در کار اشتباهی نکنم. چون در کار من هیچ پاک‌کن و دکمه برگشتی نیست و حتما باید بدون اشتباه کار کنم که بدون اشتباه هم فیلمبرداری شود و اگر خراب شود، باید همه ماسه ها را بریزم یک طرف و دوباره از نو شروع کنم. فشار در در حین اجرا خیلی زیاد است. چون مثلا اگر از دست من سه چهار تا دانه ماسه اشتباها بریزد، یک خال می شود روی یک چهره و کل کار را خراب می‌کند.» آقای شریعتمدار خودش نقاشی می‌کشد، خودش فیلمبرداری می‌کند و بالاخره خودش آن را تدوین می‌کند و با طی کردن تمام این مراحل، طراحی هر قاب برای او دو روز طول می‌کشد.

کار من تقلیدی نیست

درست است که کار با ماسه و نقاشی ماسه‌ای کار جدیدی نیست؛ اما این نقاش جوان معتقد است روش او در این کار منحصربه‌فرد است. «با اینکه کار نقاشی با ماسه کار جدیدی در جهان نیست؛ اما من هیچ موقع تقلید نکردم. تا جایی که حتی تازه من بعد از تمام شدن برنامه صورت ماه به دنبال این رفتم که ببینم کسی در جهان مثل من این کار را انجام می‌دهد یا خیر؟! و متوجه شدم به شکلی که من کار می کنم در هیچ جای دنیا نیست؛ چرا که آن ها ماسه را می ریزند و از دل ماسه ها طرح و نقش درمی‌آوردند؛ اما من ماسه را با دست می‌ریزم و نقاشی کشیده می‌شود. در واقع کار آن ها شبیه نگاتیو دوربین است یعنی تیرگی ها را دارند از درون آن روشنی‌ها را درمی‌آورند؛ اما من تیرگی‌ها را روی سطح روشن می‌ریزم و کار می‌کنم. بعد از من این کار سریع پخش شد و افرادی این کار را تقلید کردند که البته از نظر من کیفیت بالایی نداشت.»

تصویر سازی آیت الله قاضی با ماسه

بعد از صورت ماه، همکاری‌اش با «مصیر» شروع می‌شود تا اینکه این برنامه با مشکل مواجه می‌شود و بالاخره بعد از وقفه‌ای به برنامه «توقف ممنوع» می‌آید. «شروع دوباره من در تلویزیون هم با برنامه مصیر بود که این برنامه متوقف شد و بعد از توقف این برنامه همکاری من با برنامه «توقف ممنوع» آغاز شد. در توقف ممنوع هم مثل برنامه مصیر از میان شهدا، حکیمان، علما و آدم های بزرگ روایت‌هایی مرتبط با آن قسمت برنامه را داریم. متن را به من می‌دهند که من اول تصویرسازی می‌کنم و بعد از اینکه تصاویر توسط تهیه‌کننده تایید شدند، در قالب نقاشی ماسه‌ای اجرا می‌کنم و پس از فیلمبرداری و تدوین و صداگذاری تحویل می‌دهم.»

قاب مورد علاقه‌ام از شاهرخ است!

معتقد است هنوز کار هنری بزرگ زندگی‌اش را انجام نداده؛ با این حال تا الان همه کارهایش را عاشقانه کشیده است. «اصلا من کاری که دوست نداشته باشم را دنبال نمی‌کنم و نمی‌توانم انجام بدهم و اول از همه خودم باید به آن کار اعتقاد داشته باشم.» برای همین وقتی از قاب مورد علاقه‌اش می‌پرسیم، سریع اسم چندتایی از آن‌ها را ردیف می‌کند. «در برنامه مصیر یک قسمت درباره شهید «شاهرخ ضرغام» بود که من این قسمت را خیلی دوست داشتم. چون تا حدی که من شبیه من بود و او هم تا جایی یک مسیر را اشتباه رفته و برگشته بود. علاوه بر این پرتره امام خمینی را هم خیلی دوست داشتم. بعد از این‌ها کار اولم در مصیر را هم خیلی دوست داشتم. این کار درباره فردی بود که می‌خواست دنیا را تغییر بدهد و هرچه که بزرگتر می شود دنیایی که می خواهد تغییر دهد، کوچکتر می‌شود تا اینکه به خودش می‌‌رسد و می‌فهمد باید خودش را تغییر بدهد نه دنیا را.» این علاقه به حدی بوده که گاهی برخی کارها را بارها و بارها نقاشی می‌کرده: «بعضی کارها را با اینکه تایید می‌شدند و مشکلی نداشتند؛ اما باز آن‌ها را خراب می‌کردم و از نو شروع می‌کردم؛ چون از طراحی آن کار لذت می‌بردم.»

آقای شریعتمدار اصرار داشت که ما عکاسی نکنیم و خودش عکس ها را بفرستد اما دست آخر فقط همین سلفی به دست ما رسید!

با اینکه کار آقای نقاش، حرفه‌ای است؛ اما ابزار کار او بسیار ساده است. و تمام آن‌ها از میز، چوب فیلمبرداری و ... دست‌ساز خودش است.« کل ابزار کار من ابتدایی و ساخته دست خودم است. مثلا میزم را با چوب و مهتابی و شیشه ساختم. چوب دوربینم را خودم ساختم و به سقف نصب کردم یا مثلا چون من باید در محیطی تاریک کار کنم، اگر نور اتاق زیاد باشد از چادر مادرم برای کم کردن نور استفاده می‌کنم!»

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: