شوک اعتباری فوربس به پرزیدنت رویاپرداز
اوباما در فاصله یکسال مانده تا پایان دوران ریاست جمهوری خود اعتبارش را در نظرسنجیها و آوردگاههای عمومی و تبلیغاتی از دست داده است.
اوباما تصور می کرد با اقدامات ظاهری که در خصوص برقراری روابط با کوبا،برگزاری مذاکرات هسته ای با ایران، اعلام خروج از افغانستان و ....صورت داده است خواهد توانست به عنوان فردی معتبر و قدرتمند که وعده های خود در سال 2008 میلادی را عملی کرده است مورد شناسایی افکار عمومی دنیا قرار گرفته و عنوان قدرتمندترین سیاستمدار دنیا را از آن خود کند. با این حال کسی اقدامات صورت گرفته از سوی اوباما را مبنایی و در نتیجه مصداق "تغییر واقعی" نمی داند.
زمانی که اوباما در سال 2008 میلادی به رقابت با جان مک کین نامزد حزب جمهوریخواه پرداخت، از رویایی به نام "تغییر" سخن گفت. شعاری که توانست میلیونها آمریکایی را حول ریاست جمهوری وی متحد سازد. با این حال پس از گذشت هفت سال از ریاست جمهوری اوباما، او هم اکنون نه تنها نماد تغییر در سیاست خارجی و داخلی آمریکا نیست، بلکه به عنوان رئیس جمهور رویاپرداز مورد شناسایی افکار عمومی دنیا قرار گرفته است. استمرار مسیر جرج واکر بوش در عرصه سیاست خارجی و ایجاد جنگ های نیابتی با مهره هایی به نامهای داعش و النصره و دیگر گروههای تروریستی در منطقه سبب شده است تا افکار عمومی دنیا تفاوتی میان اوباما و همتمای قبلی وی قائل نشوند.
در حوزه سیاست خارجی، اوباما همان مسیر سیاست خارجی جرج واکر بوش را با همان دست فرمان و حتی در مواردی بدتر ادامه داده است. آشفتگی و آنارشی موجود در منطقه، مخصوصا وقایعی که طی هشت سال اخیر رخ داده است، نشان از تعهدات راهبردی اوباما به دستگاه سیاست خارجی اوباماست. سیاست ناامن سازی خاورمیانه الگو و راهبردی است که اوباما نیز به مانند بوش نسبت به آن متعهد است. این قاعده در خصوص دیگر مسائل بین المللی نیز صادق است. به عنوان مثال برخی تحللیگران تصور می کردند مناسبات روسیه و ایالات متحده آمریکا پس از حضور رئیس جمهوری دموکرات در کاخ سفید دچار تغییر خواهد شد اما در دوران ریاست جمهوری اوباما وضعیت حتی نسبت به زمان بوش پسر نیز بدتر شد، تا آنجا که کاخ سفید و کاخ کرملین در وضعیت آماده باش نسبت به یکدیگر در آمده اند. تقابل اوباما و دستگاه سیاست خارجی آمریکا با چین نیز در همین چارجوب قابل تفسیر است.
در سیاست عملی اوباما چیزی تحت عنوان تعامل سازنده با نظام بین الملل مشاهده نمی شود. بدیهی است که در چنین شرایطی رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا نمی تواند انتظار داشته باشد که به عنوان نماد و مصداق تغییر در سیاست خارجی واشنگتن مورد شناسایی قرار گیرد. نکته مهم تر اینکه حتی اوباما برای شهروندان آمریکایی نیز حکم یک قهرمان را ندارد. محبوبت زیر 50 درصدی اوباما این موضوع را به خوبی اثبات می کند. در جریان حوادث فرگوسن و نیویورک و اعتراضات ضد نژادپرستی، اوباما به جای اینکه حکم حامی سیاهپوستان و رنگین پوستانی که آرای خود را در سالهای 2008 و 2012 به صورت مطلق به سود وی به گردش در آورده بودند ظاهر شود، به جزئی از ساختار سیاسی و قضایی آمریکا علیه اقلیتهای نژادی تبدیل شد. بی دلیل نیست که در نظرسنجی های اخیر صورت گرفته، میزان اشتیاق رنگین پوستان آمریکایی برای شرکت دوباره در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به مراتب کاهش یافته است.
دیگر شهروندان آمریکایی نیز بر سر طرح هایی مانند اصلاحات بهداشتی اوباما و مقابله با بحران اقتصادی شاهد تغییری اساسی در ساختار حاکم بر کشورشان مشاهده نکردند. نمادها و شاخصه های فقر و بیکاری در برخی ایالات آمریکا افزایش یافته است و بحران اقتصادی هنوز ظهور و بروز ویژه خود را در مناسبات اقتصادی مردم این کشور دارد. افزایش بدهی های خارجی اوباما برای رئیس جمهور بعدی کاخ سفید نیز میراثی شوم خواهد بود. میراثی که اقتصاددانان آمریکایی نسبت به آن به شدت هشدار داده و تصفیه این بدهی ها را تا سالیانی دراز غیر ممکن دانسته اند. در چنین شرایطی اوباما نمی تواند انتظار داشته باشد تا به عنوان قدرتمندترین! فرد جهان مورد شناسایی رسانه ها و نشریات قرار گیرد. حتی بنا بر عقیده برخی کارشناسان، نام بردن از اوباما به عنوان سومین سیاستمدار قدرتمند در نظام بین الملل نیز اغراقی بیش نیست.با این حال شوک اعتباری مجله فوربس به پرزیدنت رویاپرداز بیش از پیش وی را ناامید ساخته است.