لاريجاني ميتواند محل اجماع اصلاحطلبان باشد
کد خبر :
457733
آرمان- احسان انصاري: موضوع سرليستي اصلاحطلبان در انتخابات مجلس به يكي از مهمترين دغدغههاي اصلاحطلبان تبديل شده است. برخي از اصلاحطلبان معتقدند در شرايط كنوني يك شخصيت معتدل و تاثيرگذار مانند آقاي ناطق نوري كه از قدرت چانهزني بالايي در پازل قدرت برخوردار است بهتر ميتواند مطالبات اصلاحطلبان را مديريت كند. در مقابل اما برخي از اصلاحطلبان اعتقاد دارند جريان اصلاحات از پتانسيل بالايي در مساله نيروي انساني برخوردار است و سرليست انتخاباتي اصلاحطلبان بايد از دل جريان اصلاحات انتخاب شود. دكتر الهه كولايي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران معتقد است در شرايط كنوني حتي شخصيتهايي مانند علي لاريجاني كه چهرهاي كاملا متعادل به خود گرفتهاند نيز ميتوانند محل اجماع اصلاحطلبان باشند. وي همچنين معتقد است: «رويكرد اصلاحطلبان در انتخابات مجلس مانند انتخابات رياستجمهوريخواهد بود و اصلاحطلبان در نهايت از آرمانها و ايدهآلها به سمت واقعيتهاي موجود جامعه حركت خواهند كرد.» در ادامه متن گفتوگوي«آرمان» با دكتر الهه كولايي را از نظر ميگذرانيد
تحليل شما از آرايش سياسي انتخابات آينده مجلس چيست؟
انتخابات مجلس آينده اهميت زيادي دارد و در تعيين سرنوشت مردم و كشور نقش مهمي خواهد داشت. تجربه تاريخي نشان داده كه پيش از برگزاري هر انتخاباتي در كشور، همه آن را حياتي و سرنوشتساز تلقي ميكنند. اين مساله ابعاد روانشناختي و جامعهشناختي دارد. احزاب قدرتمند و توسعه يافته میتوانند تضمینکننده یک انتخابات پرشور و عقلانی باشند؛ انتخاباتی که برساخت یک مشارکت عقلایی و هدفمند است. اگر احزاب توانمند در كشور وجود داشته باشد، مردم با آگاهی و خردورزی سیاسی به سمت صندوقهاي رأي میآیند و در پی دستیابی به مطالبات خود برمیآیند. البته بسياري از كشورهاي جهان و به ويژه كشورهاي منطقه خاورميانه، همواره با چالشهاي انتخاباتي در برگزاري آن روبهرو هستند. در دهه 60 كه انقلاب تازه به پيروزي رسيده بود ما با آرمانگرايي روبهرو بوديم و اين دهه را ميتوان دهه آرمانگرايي ناميد. مردم ايران در دهه 70 به واقعگرايي روي آوردند. واقعگرايي سياسي در اين دهه به پارادايم اصلي جامعه تبديل شد. در نتيجه دهه 70 را ميتوان دهه واقعگرايي نامگذاري كرد. در حالي كه دهه 80 تفاوتهاي زيادي با دهههاي گذشته دارد. اين دهه را ميتوان دهه روياگرايي
ناميد. در شرايط كنوني نخبگان عقلگرا تلاش ميكنند در ميان نسلهاي گذشته نوعي پيوند و قرابت به وجود بياورند. به همين دليل تلاش ميكنند آرمانهاي مختلف را زير چتر رويكرد اعتدال جمع كنند. در انتخابات پيشرو نيز مانند گذشته، جريانهاي سياسي تلاش ميكنند زمينه را براي كسب قدرت و پيشبرد برنامههاي خود آماده كنند. در شرايط كنوني كه بيش از دو سال از عمر دولت تدبير و اميد ميگذرد، يك واقعيت مهم براي افكار عمومي و جامعه مشخص شده و آن تاثيرگذاري اصلاحطلبان بر تحولات كشور، بهويژه مقطع كنوني است. در نتيجه انتخابات مجلس آينده از بسياري از جهات داراي اهميت است. اصلاحطلبان ميتوانند با عبور عقلاني از اين مرحله، به بسياري از ديدگاههاي خود و مطالبات مردم جامه عمل بپوشانند. بيترديد مجلس آينده صحنه بازگشت افكار و رفتار گذشته نخواهد بود و مرحله جديدي از حيات سياسي جريانهاي سياسي و بهويژه اصلاحطلبان را رقم خواهد زد. جريان تحولخواه ايران و بهويژه اصلاحطلبان در انتخابات پيشرو تلاش خواهند كرد، پروژه نيمهتمام خود در انتخابات رياستجمهوري سال92 را تكميل كنند. البته ديدگاههاي متعارض نيز با اين ديدگاه وجود دارد كه قابل
كتمان نيست و در جاي خود قابل احترام است. از اين واقعيت نيز نبايد غافل شويم كه محافظهكاران هم از تمام توان خود براي به دست گرفتن دوباره كرسيهاي مجلس در جهت بقاي گفتمان خود استفاده خواهند كرد. به هر حال به نظر نميرسد با وجود برخي بزرگنماييها، كسي در پي احياي مجلس ششم باشد. البته اين دوره مجلس در جاي خود عملكردي تاريخي و تاثيرگذار داشت. دوره بازگشت به گذشته به پايان رسيده، مردم ايران به دنبال شرايط جديدي براي زندگي صلحآميز، مقتدرانه و رو به پيش در مسير توسعه همهجانبه هستند. ساختار انتخابات مجلس شوراي اسلامي چندلايه و چندوجهي است كه در مناطق مختلف كشور تحت تاثير سازوكارهاي محلي قرار دارد. به همين دليل در بسياري از مناطق مناسبات و جهتگيريهاي سياسي زياد تاثيرگذار نيست و ملاحظات محلي، قومی و خانوادگي تاثير بيشتري خواهد داشت. شرايط منطقه خاورميانه و رخدادهاي ناگواري كه در بيشتر كشورهاي اطراف ما در جريان است، نشاندهنده اين واقعيت است كه تنها راه تحول و پيشرفت كشور، حضور در پاي صندوقهاي رأي و برگزاري انتخابات دموكراتيك است. انتخابات دموكراتيك كمهزينهترين و پرفايدهترين راهحل براي براي حل مناقشات
سياسي جناحهاي سياسي است. به دليل اينكه احزاب در فضاي سياسي ايران نقشي پايدار ندارند و جاي خود را به احزاب نوپا و گروههاي جديد سياسي دادهاند، نوعي سياليت وغيرقابلپيشبيني بودن رخدادها در فضاي سياسي ايران به وجود آمده است. اين مساله ميتواند انتخابات پيشروي مجلس شوراي اسلامي را نيز تحت تاثير قرار بدهد. ممكن است نتيجه انتخابات در ثانيههاي آخر مشخص شود. يادتان باشد اين ملت هميشه حماسهساز بوده است.
برخي از اصلاحطلبان معتقدند در شرايط كنوني سرليستي يك شخصيت معتدل مانند ناطق نوري بيشتر به مصلحت اصلاحطلبان است. در مقابل برخي معتقدند كه جريان اصلاحات داراي پتانسيل زيادي است و سرليست اصلاحطلبان بايد از دل جريان اصلاحطلبي انتخاب شود. شما با كدام ديدگاه موافقيد؟
تجربه نشان داده ما در دورههاي انتخاباتي، سرانجام از آرمانها و ايدهآلها به سوي واقعيتها حركت كردهايم. اگر به انتخابات رياستجمهوري سال 92 بازگرديم، به خوبي اين روند را مشاهده ميكنيم. در انتخابات سال 92 نيز اصلاحطلبان در ابتدا با آرمانها و ايدهآلهاي خود وارد رقابت انتخاباتي شدند. اما سرانجام واقعيتهاي جامعه، اصلاحطلبان را ناچار كرد تغيير مسير بدهند و به انتخاب مقدور و واقعي روي آورند. در نتيجه اگر ملاك ما در انتخابات مجلس آينده نيز انتخابات رياستجمهوري باشد، بايد بگويم كه با همه تفاوتهايي كه بين اين دو نوع انتخابات وجود دارد، در اسفندماه امسال هم گزينههاي گوناگون پيشروي اصلاحطلبان قرار دارد. به همين دليل اصلاحطلبان بايد با دقت و عقلانيت، بهترين گزينه و رويكرد را براي موفقيت انتخاب كنند. بايد در ميان واقعيتهاي جامعه و آرمانهاي مطلوب تفاوت قائل شد. گزينههاي اصلاحطلبان نوعي حداقل و حداكثر دربردارد. از ميان «موفقيت مطلوب» و «موفقيت مقدور» يكي را ميتوان انتخاب كرد. روشن است كه عقلانيت ما را به سوي «موفقيت مقدور» هدايت ميكند. مساله ديگري كه در اين زمينه اهميت دارد چگونگي عملكرد شوراي
نگهبان در مقوله تاييد صلاحيتها و به ويژه مساله تاييد صلاحيت اصلاحطلبان است. رويكرد شوراي نگهبان در اين زمينه بهطور قطع در مساله سرليستي اصلاحطلبان نيز تاثيرگذار است. اگر شرايط به شكلي پيش برود كه چهرههاي برجسته جريان اصلاحات موفق نشوند مورد تاييد شوراي نگهبان قرار بگيرند، وضعيت به صورتي خواهد شد كه نزديكي اصلاحطلبان به يك چهره معتدل، به مصلحت عمومي نزديكتر است. اما اگر اصلاحطلبان شاخص تاييد شوند، ميتوانند با رويكرد اجرايي كردن«موفقيت مطلوب» به دست آوردن اكثريت مجلس را هدف قرار دهند. با اين حال، به نظر ميرسد در شرايط فعلي با توجه به شرايط منطقهاي و بينالمللي، رويكرد اصلاحطلبان در انتخابات مجلس، تكرار تجربه آنها در انتخابات رياستجمهوري سال92 باشد.
اين یعنی مصلحت اصلاحطلبان ايجاب ميكند در انتخابات مجلس از امثال آقاي ناطق نوري حمايت كنند؟
بله، به نظر من اصلاحطلبان در صورت تاييد نشدن كافي نامزدهايشان به اين سو حركت خواهند كرد.
شما تکرار رويكرد انتخابات رياستجمهوري در حمايت از يك چهره غيراصلاحطلب را براي آينده اصلاحطلبان صحيح ميدانيد؟
در شرايط كنوني موضوع صحيح يا غلط بودن اين رويكرد مطرح نيست، بلكه بحث درباره استفاده از ابزارها و امكانات موجود براي تحقق اهداف آينده اصلاحات مطرح است.
آيا در انتخابات مجلس شخصيتهايي مانند آقاي عارف نميتوانند مطالبات اصلاحطلبان را به پیش ببرند؟
بهترين گزينه براي سرليستي اصلاحطلبان و رياست مجلس آينده دكتر عارف است. با اين وجود انتخاب ايشان بستگي به اين دارد كه اصلاحطلبان چه سناريويي را براي حركت خود انتخاب خواهند كرد. با توجه به عملكرد محافظهكاران در مجلس نهم، همچنين عملكرد دولت آقاي روحاني، اين احتمال كه اصلاحطلبان اكثريت مجلس آينده را به دست بگيرند، زياد است. البته اين وضعيت تنها يك سناريوي پيش روي اصلاحطلبان است. سناريوهاي ديگري نيز پيشروي اصلاحطلبان وجود دارد. يكي اين است كه اكثريت مجلس آينده از نمايندگان غيراصلاحطلب تشكيل شود. اصلاحطلبان بايد براي چنين شرايطي نيز برنامهريزي مناسب داشته باشند. اگر چهرههاي مطرح اصلاحطلب مورد تاييد شوراي نگهبان قرار بگيرند، احتمال سرليستي دكتر عارف افزايش خواهد يافت.
سخن شما به اين معناست كه در شرايط كنوني آقاي ناطق نوري و امثال ايشان شرايط بهتري نسبت به آقاي عارف دارند؟
مساله مهم اين است كه كداميك از اين شخصيتهاي سياسي با توجه به شرايط، ابزارها و سازوكارهاي موجود، توان تاثيرگذاري بيشتري در پازل قدرت به سود مصالح عمومي خواهند داشت. اگر اين مساله را مشخص كنيم، براي بسياري از پرسشها پاسخ منطقي روشن ميشود.
اگر در شرايط فعلي آقاي ناطق نوري وارد عرصه انتخابات نشود و چهرههاي مطرح اصلاحطلب نيز تاييد صلاحيت نشوند آيا مصلحت اصلاحطلبان ايجاب ميكند كه حول شخصيتهايي چون علي لاريجاني كه در شرايط كنوني چهرهاي كاملا معتدل به خود گرفته است اجماع كنند؟
احتمال اين مساله وجود دارد. البته من طبقهبندي و اولويتگذاري ارزشي نميكنم، بلكه توجه شما را به امكانهاي واقعي جلب ميكنم. با اين حال اصلاحطلبان به دليل تحولات آينده و تغييرات احتمالي كه ممكن است در آرايش سياسي انتخابات آينده صورت بگيرد، همه تغييرها را رصد ميكنند، سپس براي تصميمگيري اقدام ميكنند. اگر اصلاحطلبان وزن سياسي شخصيتهاي مختلف را در كنار يكديگر قرار دهند و نسبت به رفتار آنها تصوير صحيحي ارائه دهند،اين امكان وجود خواهد داشت كه در ميان سناريوهاي مختلف كه پيشروي آنان قرار دارد بتوانند بهترين رويكرد ممكن را در دستور كار خود قرار بدهند. دغدغه اصلي جريان اصلاحطلبي منافع ملي و مصالح عمومي است. به همين دليل بايد شخصيتي را براي سرليستي خود انتخاب كنند كه بيشترين فايده را همراه با كمترين هزينه براي كشور داشته باشد.
ائتلاف اصلاحطلبان با اصولگرايان معتدل را در بدنه ليستهاي انتخاباتي صحيح ميدانيد؟
اين مساله بستگي به شرايط انتخابات و همچنين كيفيت ورود جريانهاي سياسي به عرصه انتخابات دارد. به همين دليل نميتوان از اكنون استراتژي و رويكرد مشخصي را مطرح كرد. وضعيت انتخابات در فضاي سيال جامعه ما و همچنين نقشي كه شوراي نگبهان در روند و سمت و سوي برگزاري انتخابات ايفا ميكند تصميمگيري را پيچيده و غيرقابل پيشبيني ميكند. در اين روند از يك طرف آرمانها و ايدهآلها و از طرف ديگر واقعيتهاي موجود اجتماعي و سياسي وجود دارد. در نتيجه براي يك تصميمگيري صحيح و عقلاني بايد همواره اين دو وضعيت با يكديگر سنجيده شود تا در نهايت يك تصميم عقلاني و دورانديشانه اتخاذ شود. اگر چهرههاي شاخص اصلاحطلب تاييد صلاحيت شوند، ائتلاف اصلاحطلبان با محافظهكاران معتدل نميتواند مطرح باشد. اما اگر چهرههاي برجسته اصلاحطلب، به دليل ممانعت نهادهاي نظارتي موفق نشوند وارد عرصه انتخابات شوند، به صورت طبيعي سناريوهاي ديگر پيشروي اصلاحطلبان قرار خواهد گرفت. آنها نميتوانند به اين روند بيتوجه باشند.
برخي اصلاحطلبان معتقدند هدف اصلي اصلاحطلبان عدم حضور تندروها در مجلس آينده است. شما با اين ديدگاه موافقيد؟
اين مطالبه، مسالهاي بديهي براي اصلاحطلبان به شمار ميرود. مطالبه حداكثري اصلاحطلبان تشكيل مجلسي با تركيب اكثريت اصلاحطلبان و همكاري با دولت آقاي روحاني است. هدف اصلي اصلاحطلبان به دست آوردن اكثريت كرسيهاي مجلس است. مساله اين است كه اين هدف چقدر در دسترس است؟ نميتوانيم نسبت به سازوكارها و تجربههاي انتخابات در كشور توجه نكنيم. بر اين اساس ما در ميان «بهترين وضعيت» و «بدترين وضعيت»، طيفي از احتمالهاي گوناگون را پيش روي د اريم. وظيفه عقلاني و سياسي اصلاحطلبان كاهش دادن خسارتهاي به قدرت رسيدن افراطگرايي از هر گرايش و جهتگيري است. شرايط مهمي كه كشور ما را در برگرفته است اهميت داشتن رويكرد صحيح و مناسب درباره واقعيتها را به همگان، بهويژه لیدران جريان اصلاحات گوشزد ميكند. اين يك وظيفه مهم تاريخي است كه در شرايط گسترش افراطگرايي در منطقه، فراروي همه ما قرار دارد.
چه انتقاداتي را به دولت آقاي روحاني وارد ميدانيد؟
دولت آقاي روحاني در شرايطي اداره كشور را برعهده گرفت كه برخی سياستهاي نادرست دولت گذشته خسارتهاي گستردهای را ایجاد کرده بود. خالي كردن خزانه كشور از همه ذخايري كه با خارج كردن منابع انرژي به دست آمد و بايد در خدمت مردم و برنامههاي توسعه همهجانبه به كار گرفته ميشد، انجام تكاليف مورد انتظار مردم از دولت را با دشواريهاي جدي روبهرو كرده است. مهمترين ناكارآمدي دولت به ناتواني آن در به بهرهگيري از ظرفيتها و توانمنديهاي انساني در كشور و پيچيده شدن در حلقههاي بسته و تنگ سياسي افرادي است كه برپايه علقهها و وابستگيهاي غيرنهادي و كاملا سنتي در پي مديريت كشور هستند. باز نكردن عرصه تعامل سازنده با جامعه داخلي و بهويژه نخبگان علمي و فكري، با دستاوردهاي استراتژي موفق تعامل با جهان سازگار نيست. دولت به اهميت و ضرورت تواناسازي جامعه مدني و نهادهاي آن توجه لازم و كافي نداشته است. ضمن اينكه تحولات عميق در جهان و آثار آن بر سياست و جامعه داخلي مورد توجه لازم و مناسب قرار نگرفته است.
جريان اصلاحات پس از روحاني چه برنامهاي براي تداوم مسير حركت خود خواهد داشت؟برنامه اصلاحطلبان براي پس از روحاني چيست؟
اصلاحطلبان كه به تغيير مناسب و كافي در همه شئون و سطوح مديريت كشور توجه دارند، به خوبي دريافتهاند كه اصلاحات همهجانبه نيازمند صبوري و بردباري بر پايه خردورزي و واقعگرايي است. آنها ميدانند كه در شرايط پيچيده و دشوار كنوني در غرب آسيا، حفظ وحدت، انسجام و تلاش براي تغيير و اصلاح در همه جنبههاي زندگي نيازمند آگاهي و درك عميق و گسترده است. آنها با پيگيري پروژه مبارزه با تندروی در اشكال گوناگون آن، تقويت نهادهاي مدني و فرهنگ مدني را هدف قرار دادهاند. بيترديد آموزشهاي تشكيلاتي، تواناسازي همه افراد جامعه و نيز ايجاد و تقويت نهادهاي مدني از مهمترين تكاليف فراروي اصلاحطلبان است. بهخوبي ميدانيم كه راههاي بسياري براي تغيير و اصلاح جامعه وجود دارد كه مسير سياسي يكي از آنهاست. بنابراين فعاليتهاي اصلاحي ميتواند در مسيرهاي غيرسياسي هم تداوم يابد. اصلاحات فقط يك مقوله سياسي نيست. در شرايط مناسب، رقابتهاي سياسي ميتواند در مركز اين تلاشها قرار گيرد.
ديدگاه شما درباره ائتلاف احتمالي روحاني، هاشمي و سيدحسن خميني براي انتخابات خبرگان چيست؟
اين چهرهها از تاثير و نفوذ ويژهاي در ميان اصلاحطلبان و هوادارانشان برخوردارند و ميتوانند با انسجام خود قدرت جريان اصلاحات را در برابر محافظهكاران تقويت كنند. در سطح كنوني تحولات در جامعه ما شخصيتهاي سياسي همچنان از نقش و نفوذي تعيينكننده برخوردار هستند. با اين حال توجه به سازوكار انتخابات خبرگان و ماهيت روند انتخابات در كشور ما، نشان میدهد که اين ائتلاف نميتواند به ضرورت كارساز باشد. در اين زمينه، روندي از اعتمادسازي و گفتوگو ميتواند تاثيرگذار باشد.
روحاني در دوران پساتحريم با چه چالشهايي روبهرو خواهد بود؟
اين دوره ساده و هموار نيست. ترديدي نيست كه بسياري از مشكلات اقتصادي- اجتماعي و حتي فرهنگي- سياسي كشور با قطعنامههاي تحريم و آثار آن ارتباط مستقيم داشته، ولي اينكه همه اين مشكلات را به تحريم نسبت دهيم، تقليلگرايي است. مشكلات پساتحريم در رفع تحريمها خلاصه نميشود. مديريت جامعهاي پيچيده مانند جامعه ما، نيازمند رويكرد و روشي علمي با به كارگرفتن نخبگان فكري و علمي است. ضرورت به كارگيري سياستها و برنامههايي كه پيش از اين در كشورهاي ديگر مورد بهرهبرداري قرار گرفته است، همچنين شناخت و استفاده از موفقيتها و شكستهاي ديگران، با مراجعه به كارشناسان و متخصصان قابل دسترسي است. دولت روحاني بايد به انزواي ديدگاه علمي و كارشناسي در فضاي پساتحريم پايان دهد. مبارزه با فساد يكي از اولويتهاي مهم در دوره پساتحريم است. در اين زمينه گشودن فضاي فعاليتهاي اقتصادي براي حضور فعالان اقتصادي و تقويت فضاي كسب وكار بسيار اهميت دارد. تقويت بخش خصوصي يكي از مهمترين گامها در مسير دموكراتيكسازي كشور است. در همين زمينه رفع تبعيضهاي گوناگون عليه زنان در مسير بهبود همهجانبه كشور و در تقويت مباني اقتدار دولت تاثيرگذار است.
آينده رابطه ايران و آمريكا را با توجه به اتفاقات رخ داده در دو سال گذشته چگونه ارزيابي ميكنيد؟
رابطه ايران و آمريكا موضوع پيچيدهاي است كه تحت تاثير عوامل گوناگون قرار دارد. در دو كشور گروهها و جريانهايي هستند كه در چارچوب منافع خود در پي شكل دادن به اين روابط هستند. با توجه به ماهيت انقلاب اسلامي و تجربههاي دهههاي گذشته، بياعتمادي شديدي اين روابط را شكل داده است. در همان حال، نظام بينالملل به صورت اساسي تغيير كرده است، در پيرامون كشور ما رخدادهايي شكل گرفته كه ما را نيز بهطور عميق و گسترده تحت تاثير قرار ميدهد. در روابط بازيگران جهاني و منطقهاي هم تحولات چشمگير ايجاد شده است. ما نميتوانيم به اين دگرگونيها بيتوجه باشيم. منافع ايران و آمريكا در پرتو اين تحولات، در برخي حوزهها، تداخل و در حوزههايي هم تقابل دارد. همه كشورهاي جهان، كمتر يا بيشتر به اين قاعده پايبند هستند كه «منافع دائمي دارند و نه دوستان و دشمنان دائمي». ايران و آمريكا هم از اين قاعده جدا نيستند. هر دو كشور در سالهاي گذشته منافع بسياري را در پرتو دشمني پايدار خود، به رقبايشان واگذار كردهاند. اينك دولتهای هر دو كشور به منافع مشترك بيشتر توجه دارند.