نامیرا؛ عاشقانهای از کربلا
خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت: «و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم؛ و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می خواهم.
کد خبر :
457012
راه دانا: نامیرا، رمانی تحلیلی و تاریخی است که به قلم صادق کرمیار در انتشارات نیستان به چاپ رسیده است. محتوای کتاب به صورت رمانی تاریخی تحقیقات و تحلیل نویسنده در مورد محاسبات و اهداف سران و بزرگان کوفه در بهبوحه قیام عاشورا و انگیزههای آنها از دعوت امام حسین بن علی علیهالسلام به کوفه است که این مسائل در قالب خردهروایتهایی از تغییر روش، هدف، آرزو و عاقبت آدمها لحنی عبرت آموز پیدا کرده است. با توجه به تاریخی بودن داستان کتاب و اهمیت روایتهای تاریخی، نویسنده محترم میتوانست مقدمهای بر کتاب بیفزایند و منابع تاریخی تحقیقات و روایتهای خودشان را در آن مقدمه برای خوانندگان گرامی معرفی نمایند. نویسنده داستان جملهای از رهبر معظم انقلاب در مورد کتاب نامیرا نقل کرده است به این مضمون که ایشان در جلسه ای فرموده اند: «هر کسی میخواهد فتنه اخیر (فتنه ۸۸) را بشناسد، این کتاب را بخواند.» همچنین در جای دیگری در مورد کتاب نامیرا فرموده اند: «کار بسیار خوبی است؛ نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد. دو صفحه از کتاب را که خواندم، احساس کردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم.» در سرتاسر نامیرا حیرت و تردیدی
در فضای گفتگوهای میان شخصیتهایی چون عبدالله، ربیع و ... وجود دارد و مکالمهی میان عبدالله ابن عمیر کلبی (سردار سپاه اسلام در جبهه فارس) و قیس بن مسهر صیداوی (فرستادهی حسین بن علی) گشایش این تحیر و نقطهی اوج رمان محسوب میشود که در ادامه بخشی از آن گفتگو آمده است. قیس بن مسهر صیداوی (فرستادهی حسین بن علی) از چنان معنویت و منطقی برخوردار است که توانسته است با چند ساعت همنشینی که با شیخ محتاط قبیله بنی کلب (عبدالاعلی) داشته است او را آن چنان مجذوب حسین بن علی نماید که جانش را در این راه گذاشت. بخشی از متن کتاب که حاوی گفتگوی عبدالله ابن عمیر کلبی و قیس بن مسهر صیداوی در صفحه 301 و 302 کتاب چنین است: قیس بن مسهر صیداوی (فرستاده حسین بن علی): آیا حسین بن علی اینها را نمیداند؟ عبدالله بن عمیر کلبی: اگر میداند پس چرا به کوفه میآید؟ او حجت خدا بر کوفیان است که او را فراخواندند تا هدایتشان کند چرا در مکه نماند، آن هم در روزهایی که همه مسلمانان در آنجا گرد آمدهاند. آنها نیاز به هدایت نداشتند؟ آنها که برای حج در مکه گرد آمدهاند، هدایتشان را در پیروی از یزید میدانند؛ و یزید کسانی را به مکه فرستاد تا
امام را پنهانی بکشند، همان طور که برادرش را کشتند... و اگر امام را در خلوت میکشتند، چه کسی میفهمید، امام چرا با یزید بیعت نکرد؟ میتوانست به یمن برود یا مصر یا به شام برود و با یزید گفتگو کند. معاویه اگر با گفتگو هدایت شد، فرزندش هم هدایت میشود؛ و اما اگر به یمن یا مصر میرفت، سرنوشتی جز آنچه در مکه برایش رقم زده بودند نداشت؛ اما حرکت او به کوفه، آن هم با اهلبیت،بیش از هر چیز یزید را از خلافتش به هراس خواهد انداخت و مسلمانان را به فکر. خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت: «و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم؛ و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می خواهم؛ و من ... حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟» رمان نامیرا/ صفحه 301 و 302 پویش مطالعاتی روشنا که در راستای ترویج فرهنگ کتابخوانی فعالیت میکنند کتاب نامیرا را با همکاری ناشر و مؤلف محترم با قیمت ۶ هزار تومان (همزمان با فرا رسیدن ایام محرم حسینی) روانهی بازار کرده است. این در حالی
است که قیمت چاپ قبلی این کتاب ۱۷ هزار تومان بوده است.