مگسهای لعنتی دستبردار نیستند
کد خبر :
455811
وطن امروز: پس از انقلاب اسلامی، اتفاقهای خوبی در حوزه ادبیات افتاد. اتفاقهایی که در رشد و تعالی ادبیات این کهنبوم نقش داشت. انقلاب و دفاعمقدس به عنوان 2 رخداد مهم اجتماعی بهتبع خود ادبیات انقلاب و ادبیات دفاعمقدس را رقم زدند.
اگر امروز با افتخار عبارت پرتلألؤ «ادبیات دفاعمقدس» را به کار میبریم، این درخشش حاصل تلاشها و اهتمام بزرگان این حوزه است؛ مرتضی سرهنگی، علیرضا کمرهای و ارجمندانی از این قبیله قبله هستند که به تعلیم شاگرد پرداختند و با هزار زحمت این دلدادگی را به نسل بعد از خودشان انتقال دادند. اگر بخواهیم از آن سالها روایت کنیم حتما باید به کانکس بیشیله پیلهای که در گوشهای از حیاط با صفای حوزه هنری قرار داشت اشاره کنیم و... ولی در یک کلام باید گفت سرهنگیها و کمرهایها و بهبودیها، نگاه قابل توجهی به ژانر ادبیات دفاعمقدس داشتند.
در سایهسار مهربانی این طایفه، علاقهمندان، درسهای خوبی از ایشان گرفتند که یکی از این خیل و سیل «رحیم مخدومی» است.
رحیم مخدومی، از نظرگاه من در حوزه ادبیات داستانی دفاعمقدس پرتکاپو است. اعتقاد راسخ دارم که مخدومی در رماننویسی و حتی گاهی اوقات در داستان، انسان موفقی نیست ولی در خاطرهنویسی فرد ممتازی است. این ممتاز بودن با مطالعه موبهموی کتاب «جنگ پابرهنه» تماشایی است.
مخدومی در کتاب «جنگ پابرهنه» به روایتگری میپردازد؛ بازگویی خاطرات در این کتاب، خیلی دقیق و تصویری است. او با نرمای واژهها سر ستیز دارد و این ستیز در روحیه انقلابی نویسنده ریشه دارد. آنچنان که کتاب با عبارات روشنگرانه و انقلابی امام راحل گشوده میشود: «آنهایی که در خانههای مجلل، راحت و بیدرد آرمیدهاند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهای جانفرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنههای محروم، تنها ناظر حوادث بودهاند و حتی دستی از دور هم بر آتش نگرفتهاند، نباید به مسؤولیتهای کلیدی تکیه کنند که اگر به آنجا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یکشبه بفروشند و حاصل همه زحمات ملت را بر باد دهند». (جنگ پابرهنه ص7)
نویسنده در این کتاب دقیقا سراغ نمونههای پابرهنهها رفته و در ترسیم این پابرهنگیها موفق جلوه کرده است. به نظر من «جهاد مالی» درخشانترین قسمت کتاب «جنگ پابرهنه» محسوب میشود. نویسنده که خود معلم است در این بخش، به عنوان کارورز از طرف تربیت معلم به یکی از مدارس باقرآباد ورامین میرود و هرچه را از نظر خودش مهم است به تصویر میکشد. جالب این است که او با چشمان تیزبین انقلابیاش جامعه آن روز را بر تخته کلاس ترسیم میکند.
خاطرهنگار موفق ما کلاس را نمادی از اجتماع میگیرد و از آموزشوپرورش تا دامپروریها را نقد میکند.
موسی پیریزاده، دانشآموز ژولیدهای است که با زیرشلواری آمده و علی زمانی و محمود عرفانی و علیاکبر ابراهیمی و... دانشآموزانی هستند که در کلاس مخدومی حضور فعالی دارند اما در این میان علیاکبر ابراهیمی تافته جدا بافتهای است. به قلم نویسنده «آخرین نامه سمیرا» دقت کنید:
«میگویم: اون کیه آخر کلاس خوابیده؟
یکی میگوید: «آقا علیاکبر ابراهیمیه. مریضه. کسی پیش اون نمیشینه، میکروب داره».
بالای سرش میروم، با ترس و دلهره سرش را از روی میز برمیدارد و در چشمانم زل میزند. مگسها در اطراف سر و گوشش بازی میکنند. لباسهایش کثیف است. میگویم: چرا حمام نمیروی؟
صدایش به زحمت بیرون میآید که: «آقا میریم».
- پس این مگسها چیه؟
میخواهد چیزی بگوید که یکی راحتش میکند: «آقا گوشهاش چرک کرده».
گوشش را نگاه میکنم. عفونت بیرون زده و مگسهای لعنتی دستبردار نیستند.
- تا حالا رفتی پیش دکتر؟
- «بله!»
دانشآموزی حرفش را کامل میکند: «آقا باید عمل بشه».
- چرا عمل نمیکنی؟
سرش را میاندازد پایین و میگوید: «آقا... ننهام میگه 20 هزار تومن میشه».
- بابات کجا کار میکنه؟
- «گاوداری».
باز دانشآموزی میپرد وسط حرفش: «آقا گاوداری مال حاج براته. 100 تا کارگر داره. بابام میگه 20 میلیون تومن وام گرفته یه گاوداری دیگه بسازه. آقا روزی 100 هزار تومن شیر میفروشه».
(همان ص 101)
مخدومی در خاطرهنگاشت خود، خودش مینویسد و خودش هم نتیجه میگیرد و گاهی اوقات ریتم خاطره را تغییر میدهد: «سرم داغ میشود. ماندهام چه بگویم. دانشآموز 100 هزار را چنان با آب و تاب میگوید که نزدیک است چشمانش بیرون بزند. نمیداند که تازه این مال روده باریکهاست. وای به حال روده گشادها».
(همان ص 102)
در این مواقع انقلابی بودن مخدومی ضریب میگیرد و مخاطب را صاحب فکر میداند و الا او نباید حرفهایش را بدون روتوش و شعارزده بیان کند، چراکه حرف انقلابی را هم میشود هنرمندانه زد.
اگر بخواهیم به یکی از ویژگیهای «جنگ پابرهنه» اشاره کنیم، آوردن یک آیه در هر فصل با حال و هوای آن فصل است؛ نام فصلهای این کتاب شنیدنی و دیدنی است که از این قرارند؛ نیایش، بلدوزرها، باز ایستادهایم، پابرهنهها، من برای دیگران، مرداب، جهاد مالی، کتکخوردهها، آب ندیده و...
به هر روی خاطراتی که مخدومی از دفاعمقدس در کتابهایش دست داده است خبر ارزش ادبی، ارزش تاریخی و جامعه شناسانه را در خود جای داده است.
از کتابهای دیگر مخدومی میتوان به آثار زیر اشاره کرد:
- فرمانده من (که یک خاطره از آن ایشان است)
- آنان که رفتند
- مالک خیبر
- چه کسی ماشه را خواهد کشید؟
- پروانههای عرصه خبر
- امام گردان
- هرکسی کار خودش و...
مخدومی علاوه بر نوشتن، به تدریس در آموزشوپرورش اشتغال دارد. توجه مخدومی به جریانسازی در حوزه ادبیات انقلاب و دفاعمقدس و بویژه خاطره باعث شده تا او چندین دوره مسابقه خاطرهنویسی «رسول آفتاب» را برگزار کند. اگر فردی از سر تحقیق و پژوهش به برگزاری 5 دوره جشنواره مردمی رسول آفتاب نظر بیندازد حتما از عمق فعالیت فرهنگی این نویسنده متواضع و دغدغهمند با خبر خواهد شد. مخدومی در این جشنواره کوشیده جمع گستردهای از هنرمندان انقلابی را کنار هم بنشاند. خرابکار اجارهای، عاشورای اغتشاش، چت مقدس، دختران فیروزهای و... برخی از کتابهایی است که از خروجیهای این جشنواره محسوب میشود و باید اذعان داشت آثاری که از سراسر جهان به دبیرخانه جشنواره میرسد خلأیی در ادبیات انقلاب را پر کرده است. تشکیلاتی عمل کردن در حوزه پرورش نویسندگان انقلابی یکی دیگر از ویژگیهای مدیریتی مخدومی است که در عرصه فرهنگ قابل رویت فعالیت میکند.
هرگاه کارهای مخدومی و بویژه «جنگ پابرهنه»اش را میخوانم که البته تاکنون
4 بار خواندمش، منشور هنر انقلاب که توسط امام خمینی(ره) ترسیم شده است در ذهنم تداعی میشود: «تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقلدهنده اسلام ناب محمدی- صلیاللهعلیهوآله- اسلام ائمه هدی- علیهمالسلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایهداری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد و در یک کلمه «اسلام آمریکایی» باشد».
(صحیفه امام، ج21، ص 145)
مخدومی نویسنده پرکاری است که این روزها فعالیتهای فرهنگی وقتش را گرفته است و کمتر به حوزه خاطره میپردازد ولی خاطراتی که تا به حال از جنگ روایت کرده شنیدنی است و البته قابل الگوبرداری و جریانسازی.