دنیاطلبی هاشمی را از پدر ژوزف به پدرخوانده اصلاح‌طلبان تبدیل کرد

یک کارشناس مسائل سیاسی گفت: انتظار می‌رود سیاست آقای هاشمی یک سیاست ارزش‌محور باشد در حالی که سیاست وی یک سیاست دنیامدارانه است.

کد خبر : 451901
تسنیم: تغییر محسوس مواضع سیاسی اکبر هاشمی رفسنجانی به‌عنوان یکی از مهمترین افراد تأثیرگذار در جریان انقلاب در سالهای اخیر، موضوع بحث بسیاری از کارشناسان مسائل داخلی ایران در رسانه‌های داخلی و خارج از کشور بوده است. با این حال؛ ریشه‌یابی علل این تغییر رفتار علاوه بر آنکه می‌تواند به‌عنوان بخشی از دانش سیاسی افراد جامعه به حساب آید، زمینه‌ساز تعامل صحیح و منطقی با پدیده‌ای به‌نام "هاشمی دهه 90" خواهد بود. در همین زمینه با مهدی فضائلی کارشناس مسائل سیاسی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.
فضائلی معتقد است تغییر رفتار سیاسی هاشمی ریشه‌ای شخصیتی داشته و از روی آگاهی صورت گرفته است. با این وجود، این کارشناس مسائل سیاسی تغییر مواضع هاشمی را مصداقی از سیاست‌ورزی دنیامدارانه معرفی می‌کند. مشروح گفتگوی تسنیم با این کارشناس مسائل سیاسی را در زیر می‌خوانید:
به‌نظر شما مواضع سیاسی آقای هاشمی نسبت به اوایل انقلاب یا دهه 60 چقدر دچار تغییر شده است؟ دلایل این حد از تغییر مواضع در رویکردهای سیاسی ایشان را چه می‌دانید؟
به‌نظرمن آقای هاشمی به‌عنوان یکی از افراد تأثیرگذار در جریان انقلاب در مقاطع مختلف حیات سیاسی‌‌اش دچار تغییراتی شده‌ است. یکی از حوزه‌های تغییر آقای هاشمی اتفاقاً همان مباحثی است که توسط جریان اصلاح‌طلب در ذیل مفهوم توسعه سیاسی مطرح می‌شد.
پیش از این شرایط به‌گونه‌ای بود که حتی طرفداران جدی آقای هاشمی در جریان اصلاح‌طلب یعنی همان افرادی که اکبر گنجی را نقد می‌کردند و معتقد بودند او در نقد آقای هاشمی افراط می‌کند معتقد بودند که در حوزه توسعه سیاسی انتقادات جدی به آقای هاشمی وارد است. هاشمی به‌اذعان طرفدارانش در جناح اصلاح‌طلب زمانی کمترین حقی را برای منتقدین خود قائل نبود و تلاش می‌کرد دو روزنامه منتقد "سلام" و "جهان اسلام" را تعطیل کند و سخیف‌ترین تعابیر را برای منتقدین خود به کار ببرد، اما امروز ظاهراً طرفدار آزادی بیان، حقوق شهروندی و توسعه سیاسی شده است لذا ابعاد تغییر دیدگاه‌های هاشمی در مسائل گوناگون قابل توجه است.
دلایل این حد از تغییر مواضع در رویکردهای سیاسی وی را چه می‌دانید؟
دلیل این تغییرات را طبیعتاً باید در ویژگی‌های شخصیتی خود آقای هاشمی جستجو کرد؛ وی اصولاً سعی دارد خودش را در مرکز همه مسائل تصور کند و بقیه جریانات و مسائل را در نسبت با خود تعریف کند. این تعریف از شخصیت و روانشناسی وی چندان دور از ذهن نیست اما مسئله‌ای که در اینجا مطرح می‌شود این است که نسبت هاشمی با مشکلات موجود در کشور چیست؟ به هر حال اگر هاشمی خود را محور کشور و انقلاب تصور می‌کند باید در زمینه کاستی‌های موجود نیز این نظر را داشته باشد و مسئولیت آن را بپذیرد.
آقای هاشمی و وابستگانش از یک طرف سعی دارند او را به‌عنوان محور انقلاب معرفی کنند و همه حرکت‌های اصلی و کلان صورت گرفته در جریان انقلاب را حول محور وی معرفی و تعریف کنند. از طرفی وقتی پای انتقادات به میان می‌آید سعی می‌کنند او را مبرا دانسته و بگویند این مسائل به ایشان مربوط نمی‌شود، به هر حال این یک تناقض است. انقلاب یک هویت مشخص و قابل دسترس دارد، نمی‌شود کسی هم خودش را محور انقلاب بداند و هم بخواهد مسائل و مشکلات موجود در مسیر انقلاب را به گردن دیگران بیندازد.
برخی از کارشناسان سیاسی معتقدند روحیات خاص هاشمی و تمایل بیش از حد وی برای حضور در مناصب قدرت، زمینه سوء استفاده برخی جریانات سیاسی را از ایشان فراهم کرده است یا به‌نوعی پتانسیل اداره شدن به‌وسیله افراد و جریانات را در هاشمی بالا می‌برد، چقدر با این دیدگاه موافق هستید؟
مسئله تمایل به ماندن در قدرت حتماً در شخصیت هاشمی وجود دارد. مرور تاریخ انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که در انتهای دوره دوم دولت سازندگی، جریانی با محوریت معاون وی و دیگر افراد حاضر در دولت به‌صراحت بحث مادام العمر شدن ریاست جمهوری هاشمی را مطرح می‌کنند، این در حالی است که این مسئله در تناقض صریح با متن قانون اساسی مبنی بر محدود بودن دوران ریاست جمهوری به دو دوره پی‌درپی قرار دارد.
رفتارهای هاشمی بیانگر علاقه وی به ماندن در رأس هرم قدرت است
بنده جایی در رسانه‌ها و مطبوعات سراغ ندارم که آقای هاشمی در مقطع مذکور با این مسئله مخالفتی ابراز کرده باشند. درواقع این جریان مورد تأیید تلویحی شخص خودش نیز بوده است. حضور مجدد هاشمی در رقابت‌های ریاست جمهوری سال‌های 84 و 92 و نامزدی‌اش برای ریاست مجلس خبرگان مصادیق دیگری از وجود همین روحیه در شخصیت ایشان است.
این در حالی است که در انتخابات سال 92 و ریاست مجلس خبرگان مشخص بود که ایشان امکان رأی‌آوری بالایی ندارند. با این حال آقای هاشمی به‌تبع روحیات شخصی‌اش در هر دوی این انتخابات‌ها این ریسک را پذیرفته شرکت کرد، این در حالی بود که جامعه تصور نمی‌کرد او با این شرایط سنی و سوابق و تجربیات مشخص؛ دوباره بخواهد وارد چنین آزمون‌ها و رقابت‌هایی شود.
مجموعه این رفتارها این ذهنیت را تقویت کرده است که هاشمی علاقه‌مندی زیادی برای بودن و ماندن در رأس هرم قدرت را دارد. البته ما نمی‌توانیم در مورد نیت ایشان برای شرکت در چنین رقابت‌هایی قضاوت کنیم، نمی‌توانیم به‌صورت قاطع بگوییم وی فرضاً خدای نکرده با انگیزه دنیاخواهی وارد این رقابت‌ها می‌شده است، اما آنچه از برآیند رفتارهای آشکار هاشمی برمی‌آید این است که وی میل به ماندن در قدرت دارد.
این مسئله چقدر می‌تواند پتانسیل اداره شدن به‌وسیله افراد و گروه‌ها را در شخص آقای هاشمی ایجاد کند؟
این بحث دیگری است. ما اگر به این گزاره اعتقاد داشته باشیم که آقای هاشمی با این‌همه تجربه، پختگی و سوابق قبل و بعد از انقلاب در حالی که مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد، از این مسئله بی‌اطلاع است، باید در درایت و هوشمندی هاشمی که مورد تأکید خیلی از افراد است شک کنیم. به‌نظرم ما نمی‌توانیم این‌طور بگوییم که چهره‌ای با این تجربیات و سوابق مشخص، متوجه نزدیک شدن جریانات اوپوزیسیون به خود نیست یا از وی سوء استفاده می‌کنند، نظر بنده این است که آقای هاشمی کاملاً متوجه است که چه‌اتفاقی در حال رخ‌دادن است. این که دیگران بر مبنای منافع خودشان با وی تعاملاتی دارند، نباید برای آقای هاشمی مسئله مغفول و مبهمی باشد.
نزدیک شدن جریان اصلاح‌طلب به آقای هاشمی را طی سال‌های اخیر چگونه ارزیابی می‌کنید؟
این واقعیت می‌تواند از همان تناقضات موجود در شخصیت آقای هاشمی باشد. اصلاح طلبان در دو مقطع ریاست جمهوری آقای هاشمی و دوران حاکمیت دولت اصلاحات سخت‌ترین و شدیدترین انتقادات را نسبت به وی داشته‌اند. اصلاح‌طلبان در مقاطع مذکور، آقای هاشمی را عامل اصلی بخشی از مهمترین تخلفات و مفاسد اقتصادی و دیگر حوادث امنیتی ناگوار به وجود آمده در سطح کشور معرفی می‌کردند.
این مسئله البته محدود به نشریات زنجیره‌ای و متعدد اصلاح‌طلبان نمی‌شود، آنها در این زمینه کتاب‌های جداگانه‌ای نوشتند و یا همان مقالات را بعداً به‌صورت کتاب درآورده اقدام به انتشار مجدد آن کردند، ولی اینکه همان جریانی که چنین حملات سختی به آقای هاشمی داشته است و ایشان را مترادف پدر ژوزف در تاریخ فرانسه معرفی کرده بودند، امروز مجدداً به هاشمی نزدیک شوند و عملاً به وی نقش پدرخواندگی بدهند و او هم صراحتاً و تلویحاً این محوریت را بپذیرد، نمی‌تواند اداره کردن آقای هاشمی باشد.
به‌نظرم در جریان این نزدیک شدن، برای هر دو طرف روشن است که دارند چکار می‌کنند. اگر ما قائل به این باشیم که آنها نمی‌دانند مشغول چه‌کاری هستند باید در هوش سیاسی دو طرف شک کرد.
پس باید قائل به یک بده‌بستان سیاسی شویم؟
بله، به‌نظرم هر دو طرف با آگاهی به اطراف این مسئله وارد یک معامله سیاسی شده‌اند. طبیعتاً جریان اصلاحات در حال حاضر احساس می‌کند بهترین فردی که می‌تواند بستر حضور مجدد این جریان در قدرت را فراهم کند شخص هاشمی است. آنها به‌دلایل مختلف پتانسیل ورود مستقل به عرصه قدرت را در خود نمی‌بینند.
مسائل رخ‌داده در جریان فتنه 88 تا حد زیادی این جریان را در منظر افکار عمومی بی‌اعتبار کرده است. از طرفی آقای هاشمی هم برای رسیدن به مقاصد و اهداف سیاسی خود نیازمند عقبه اجتماعی قابل توجهی است، لذا او در حال حاضر، اضافه کردن اصلاح طلبان به پازل بازی سیاسی خود را مطلوب می‌بیند. هاشمی احساس می‌کند هرچه این عقبه اجتماعی گسترده‌تر باشد راهش برای اعمال نفوذ در قدرت و رسیدن به مقاصد سیاسی موردنظرش هموارتر خواهد شد.
دو طرف با اطلاع از شرایط فعلی همدیگر و احساس نیاز برای رسیدن به یک هدف مشترک در مقطع فعلی با یکدیگر بده‌بستان سیاسی می‌کنند، گرچه ممکن است ما این تعامل را در شرایط فعلی یک سیاست‌ورزی دنیامدارانه تلقی کنیم نه یک سیاست‌ورزی ارزش‌محور.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: