روایتهای خواندنی عاقد از ازدواج های عجیب!
عاقد ها کسانی هستند که در حساس ترین لحظه زندگی همه آدمها حضور دارند. لحظه هایی که شاید اتفاقات خاطره سازی در آن بیفتد.«مهدی محمدی» عاقد خوش ذوقی است که تصمیم گرفته داستانهای دفترخانه اش را بنویسد.
وقتی خاطراتم را تعریف می کردم تعجب می کردند
«مهدی محمدی» متولد ۱۲ اسفند ۱۳۵۱ در کرمانشاه است. پدر آقای محمدی عاقد بوده و عقد پسرش را هم خودش خوانده است و حالا این شغل به پسر نیز به ارث رسیده است. بحث ما و آقای محمدی از وبلاگش شروع می شود و اینکه چه شد که تصمیم گرفت خاطراتش را مکتوب کند؟ «من همیشه در جمع اقوام و دوستان اتفاقاتی که هنگام عقد عروس و دامادها می افتاد را تعریف می کردم. واکنش اطرافیان هم بسیار جالب بود و خیلی استقبال می کردند. عده ای به خاطراتم می خندیدند، عده ای هم تعجب می کردند و برخی هم ناراحت می شدند. این واکنش ها باعث شد که یک روز به خودم بگویم حالا که این همه دیگران از این تعریف ها استقبال می کنند. چرا این خاطرات را ننویسم؟ برای همین بلافاصله یک وبلاگ به اسم «خاطرات یک عاقد» راه انداختم. آرام آرام بازدیدها بالا رفتند و تعداد کامنت ها زیاد شد. من هم دنبال این بودم که کوچکترین اتفاقات دفتر را در وبلاگم بگذارم. بعدها برای بهتر شدن کار، وبلاگ را به وب سایت تغییر دادم و مخاطبان هم خاطراتشان را قرار دادند.»
برای رادیو نویسندگی می کردم
نوشتن مستمر در وب سایت و این به روز بودن باعث شد نوشته های آقای عاقد در فضای مجازی طرفدارهای بسیاری زیادی پیدا کند و بارها بازنشر شود. عده ای هم آدرس اینترنتی وب سایت را برای معرفی به دوستانشان بفرستند: «کم کم این کار یکی از سرگرمی ها شده بود که خاطرات را به صورت روزانه و مستمر می نوشتم این استمرار باعث شد مشتری همیشگی داشته باشم. حتی برخی مجلات هم برای چاپ داستان هایم در نشریه شان با من تماس گرفتند.» لحن و نوشتار درست محمدی در وب سایتش یکی از نقاط قوت او در وبلاگستان است که دلیل آن را سابقه نویسندگی و نمایشنامه نویسی در برنامه های رادیویی می داند «غیر از کارهای رادیویی من همیشه برای خودم داستان های کوتاه و بلند می نوشتم که هیچ وقت به چاپ نرساندم. این تجربه نوشتن هم در وب سایت طوری شد که مخاطب توانست ارتباط برقرار کند. سبک نوشتاری سایت هم شیوه خاصی بود. انتهای هر پست یک خط تجربیات یا نتیجه گیری من به عنوان عاقد بود که که گاهی هم طنز بود یا لحن سوالی داشت. گاهی هم تجربیاتم را برای دیگران در این قسمت می نوشتم. بعدتر تصمیم گرفتم این خاطرات را که حدود ۱۷۰ داستان بود جمع آوری کنم و با تصویرسازی یک سری از داستانها آنها در یک کتاب قرار دهم که حالا چندماهی است که منتشر شده است.»
خانم طلاق و نصف دارایی آقا را با هم می خواست
قصه های عجیب و غریب آقای عاقد در دفترخانه اش این سوال را برایمان ایجاد می کند که آیا همه متقاضیان دفتر خانه عجیب و غریب هستند و او این آدمها و قصه ها را از کجا می آورد «تقریبا می توانم بگویم هرکسی وارد دفتر ما می شود با خودش داستانی می آورد. مثلا کسی به یک موضوعی حساسیت دارد یا روی مسئله ای پافشاری می کند. یا اینکه اتفاق ناخواسته ای می افتد. همه آدمهایی که می آیند آدم های عادی هستند اما وقتی وارد لایه های زندگی شان می شوی قصه هایشان شروع می شود. مثلا دیروز کسی سراغ من آمده بود. می دانید که اگر طلاق را زوجه نخواهد نصفه دارایی زندگی به نام زوجه می شود. اما خانمی سراغ من آمده بود که طلاق می خواست ولی می خواست نصف دارایی همسرش را هرطور شده بگیرد. یا اینکه شرط ضمن عقد داشتیم که هرچی عروس خانم بگوید آقا داماد باید بگوید چشم. که متاسفانه به این شرط ها و ازدواج ها تن می دهند. امیدوارم پشیمان نشوند اما معمولا در آینده همینطور نمی ماند.»
مهریه صدهزارویک سکه بود!
آقای محمدی می گوید که مهریه همسرش ۱۴ سکه است و تاکنون زندگی خوب و خوشی داشته اند و حاصل این زندگی دو فرزند است. اما یکی از اختلافات مهم خانواده عروس و داماد همین مهریه است که گاهی ارقام و نوع مهریه ها خیلی عجیب و غریب می شود «گاهی اوقات خانواده ها درمورد مهریه سر سکه طرح قدیم و جدید نیز به اختلاف می افتند. اما عجیب ترین مهریه ای که ثبت کردیم صد هزار و یک سکه بود. داستانش این بود که خانواده عروس زمان تعیین مهریه به خانواده داماد گفته بودند که مهریه برایشان مهم نیست. آقا دامادهم وقتی می بیند که مهریه برایشان اهمیتی ندارد می گوید پس برای ما هم مهم نیست و این مقدار سنگین را برای مهریه ثبت می کند. بعد هم خوشحال و خندان و دست در دست هم از محضر بیرون رفتند. اما این موضوع زیاد به وجود آمده که مادر داماد پیش ما از مهریه ای که متقبل شده اند گله کرده است.»
ازدواج با دختر موردعلاقه بعد از ۴۰ سال
دفترخانه ای که آقای محمدی در آن کار می کند هر روز شاهد اتفاقات زیادی است. وقتی از او درباره عجیب ترین اتفاقی که دیده است می پرسیم این خاطره را تعریف می کند «یک بار کسی صفحه دوم شناسنامه کسی را که مجرد بود به صفحه شناسنامه خودش متصل کرده بود. در مرحله اول این موضوع مشخص نبود اما روز عقد همکار ما حس می کند که این صفحه بیش از حد ضخیم است و و این موضوع غیر طبیعی است. بعد که این موضوع لو می رود آنجا دعوایی اتفاق می افتد و ماهم گفتیم اینطوری نمی شود عقد را ثبت کرد. اما خب ترس از آبرو باعث می شود خانواده عروس از این موضوع بگذرند و عقد خوانده شود. در کل مخصوصا خانم هایی که قبلا ازدواج کرده اند خیلی سراغ ما می آیند و می گویند که دلشان نمی خواهد به موضوع طلاقشان هنگام ثبت ازدواج دوم اشاره شود و این موضوع بین آنها و عاقد محفوظ بماند. یک آقایی ۴۰ سال پیش خواستگاری یک خانمی رفته بود که به او دختر را نمی دهند. بعد از ۴۰ سال آقا هنوز ازدواج نکرده بود. تا اینکه این خانم شوهرش فوت می کند و آن وقت آقا دوباره به خواستگاری خانم می رود و این بار باهم ازدواج می کنند. فکر کنید این خانم همراه آقا با لباس عروس به محضر ما آمدند و عقدشان را ثبت کردند. یا اینکه یک آقایی آمده بود که می خواست خانمی را که از کوچکترین دخترش هم کوچکتر بود. عقد کند. مثلا آقا متولد ۱۳۱۰ بود و خانم متولد ۱۳۵۸.»
آقایی سه بار زنش را طلاق داد
یکی دیگر از اتفاقات عجیب در محضرخانه ها علنی شدن اختلافات خانواده ها هنگام عقد است که با وجود همه خرجی که انجام شده مراسم عقد را خراب می کند «یکبار من سر سفر عقد از داماد وکالت خواستم که داماد یکهو گفت: « نه» طبیعتا داماد نباید نه بگوید. داماد گفت من با مهریه ۳۰۰ سکه موافق نیستم باید ۱۰۰ سکه شود. گفتم خیلی خب بیاید صحبت کنید. توافق نکردند و چندبار رفتند و برگشتند تا اینکه بالاخره عقد انجام شد و برگشتند. ساعت ۱۰ شب یکی از همسایه ها با من تماس گرفت و گفت یک آقایی خیلی بی قرار دم در نشسته است من هم آمدم و دیدم داماد خیلی محکم می خواهد که عقد فسخ شود. همانجا که بودیم بلافاصله خانواده عروس درگیر شدند. و عروس بیچاره هم آن وسط خیلی ناراحت بود. بعد از یک ماه یکی از همکارانمان عروس و داماد را در ماشین عروس دیده بود که خیلی خوش و خرم سوار ماشین بودند. که خدا را شکر کردیم. موردی هم بود که آقا بار اول خانم را طلاق داده بود. بعد دوباره رجوع کرده بود این قصه تا سه بار ادامه پیدا کرد تا اینکه برای بار سوم هم طلاق داد. بعد برای بار چهارم با کس دیگری ازدواج کرد و فاصله این ازدواج جدید تا طلاقش خیلی کوتاه بود.»
بحث به اینجا که می رسد آقای محمدی برای عروس و دامادها و خانواده هایشان یک پیام دارد «خواهش می کنم توافقاتشان را قبل از محضرآمدن هرچیزی که هست قطعی کنند. وقتی توافقات در معرض دید عموم می گذارند حتما یک سری اختلافات به وجود می آید. هرکس نظرش را بیان می کند. خانواده عروس یک چیزی می گویند، خانواده داماد یک چیزی می گویند. اما من به عنوان یک عاقد وقتی می بینم عروس و داماد با مهریه های پایین می خواهند عقد کنند خیلی خوشحال می شوم. نه اینکه بگویم داماد نفعی برده است. به خاطر اینکه واقعا این چیزها در زندگی اهمیتی ندارد.»
هنوز عقد نکرده فکر طلاق هستند
آقای محمدی می گوید که معمولا مادرها در زمان عقد بیشتر از بقیه مته به خشخاش می گذارند که این موضوع در مادر شوهرها پر رنگ تر است اما کاری از دستشان برنمی آید «کلا در زمان عقد دلیل یک سری از اتفاقات ناخوشایند این است که مثلا خانواده های عروس یا داماد روی یک موضوع خاصی سماجت می کنند که این سماجت لزومی ندارد. حتی بعضی ها خیلی حساس هستند. مثلا یکبار کسی آمده بود و می گفت شما باید خط کسی که می خواهد عقدنامه را بنویسد از قبل به من نشان بدهید. وقتی همکارمان نوشت، تایید کرد و بعد اجازه داد که عقدنامه را بنویسد.»
وقتی هم درباره شرط ضمن عقد و توصیه می پرسیم آقای محمدی جواب های جالبی می دهد «دو شرط کار و شرط ادامه تحصیل وجود دارد که من بدم نمی آید. اگر شک دارند در مورد آینده می توانند از این موضوع استفاده کنند. اما برخی خیلی شرط های غیرمعمولی را مدنظر قرار می دهند. چند وقت پیش موردی بود که داماد شرط کرده بود من در تمام زندگی مشترکم هر چیزی را به دست بیاورم به نام عروس بزنم جالب اینکه ۱۰ سال اختلاف سنی معکوس داشتند. یعنی داماد کوچیکتر بود. یکبارهم عروس می خواست حق نگهداری بچه بعد از طلاق به او داده شود. خب این غیرمعمول است. یعنی شما ازدواج نکرده به طلاق فکر می کنید.»