یک داستان عجیب از علم امام باقر(ع)

شخصی از امام پرسید که آیا شماعالم به غیب هستید؟ حضرت پاسخ مثبت دادند، دو دزد را به او معرفی کردند و سپس فرمودند: «چنانچه تا فردا صبر نمائید جریان عجیب‌ترى را خواهید دید که چگونه بر افراد بى‌گناه ظلم مى‌شود.»

کد خبر : 447682

تسنیم: هفتم ذی الحجه سالروز شهادت امام محمد باقر(علیه السلام) است. زندگی حضرت باقرالعلوم سرشار از عنایات و نکات اخلاقی است که برخی روایات آن در کتب مستند شیعه آمده است.

مرحوم شیخ طوسى رضوان اللّه علیه در کتاب خود آورده است :

اسماعیل بن ابى حمزه بطائنى به نقل از پدرش حکایت کرد: روزى حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم علیه السلام سوار مَرکب خود شد و به همراه عده‌اى از غلامان و یکى از اصحابش به نام سلیمان بن خالد، راهى باغ خود گردید، من نیز سوار مَرکب خود شده و همراه ایشان حرکت کردم . بعد از پیمودن مقدارى از راه ، سلیمان بن خالد اظهار داشت : فدایت شوم ، آیا امام از آنچه در شبانه روز رُخ مى دهد آگاه است ؟

حضرت فرمود: اى سلیمان ! سوگند به کسى که حضرت محمّد صلى الله علیه و آله را به نبوّت و رسالت بر انگیخت؛ همانا تمام آنچه را که در طول روز، ماه و بلکه در طول سال رُخ مى دهد، امام و حجّت خدا نسبت به آن ، آگاه و عالم است. بعد از آن افزود: آیا نمى‌دانى که فرشته روح در شب قدر از طرف خداوند متعال بر امام وارد مى‌شود و او را در جریان تمام حوادث و امور قرار مى‌دهد؛ و هیچ موضوعى از امام مخفى نخواهد بود؟ و در بین فرمایشات خود افزود: همین الا ن دو نفر به ما مى‌رسند که اموالى را دزدیده و پنهان کرده‌اند.

ابوحمزه گوید: به خدا سوگند طولى نکشید که دو نفر نمایان شدند و حضرت به یکى از غلامان خود دستور داد که آن دو نفر سارق را نزد ایشان بیاورد، هنگامى که خدمت امام علیه السلام احضار شدند، حضرت به آن ها فرمود: شما دزد هستید. ولى آن ها سوگند خوردند که سارق نیستند و چیزى ندزدیده‌اند .

حضرت اظهار نمود: چنانچه حقیقت را نگوئید، مى گویم که چه اموالى از چه شخصى سرقت کرده‌اید و در کجا پنهان نموده‌اید. و چون آن دو نفر از بیان حقیقت امتناع ورزیدند، امام علیه السلام به سلیمان فرمود: به همراه یکى از غلامان ، بالاى آن کوه که در آن سمت قرار دارد برو؛ در آن جا غارى است ، هر مقدار اموال و اشیائى که داخل آن غار باشد، بیاور.

سلیمان گوید: طبق فرمان امام محمّد باقر علیه السلام به سمت غار رفتیم و چون داخل آن شدیم آنچه موجود بود برداشتیم و نزد امام علیه السلام آوردیم .

حضرت به ما فرمود: چنانچه تا فردا صبر نمائید جریان عجیب‌ترى را خواهید دید، که چگونه بر افراد بى‌گناه ظلم مى شود.

فرداى آن روز به همراه امام علیه السلام نزد والى و استاندار مدینه رفتیم ؛ لحظاتى نشستیم ، پس ناگهان شخصى که اموالش را سرقت کرده بودند به همراه افرادى وارد شد؛ و آن مرد اظهار داشت : این افراد اموال مرا دزدیده اند.

امام باقر علیه السلام فرمود: این افراد دزد نیستند، بلکه دزد دیگرانند؛ و اموال تو را فلانى و فلانى سرقت کرده بودند و اکنون آن ها نزد من هستند. بعد از آن حضرت دستور داد تا مقدارى از آن اموال را که مال آن شخص بود تحویلش دهند. پس از آن ، امام علیه السلام به والى مدینه فرمود: مقدارى دیگر از اموال مسروقه نزد این جانب است ، که مربوط به فلان شخص از اهالى بربر مى باشد، هرگاه آمد مرا خبر کنید تا اموال او را تحویلش دهم .

سپس حضرت آن دو نفر سارق را معرّفى نمود و دستور داد تا دست هر دو نفر طبق حکم اسلام قطع شود.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: