روزهای سخت اسارت به روایت یک نوجوان
هشت سال و چهار ماه و 22 روز به همراه 23 نفر از همسن و سالان خود در بند اسارت بودم و شرایطی را در آن برهه درک کردیم که خارج از تصور بسیاری است. دوری از خانواده،شکنجه و سن پایین همه فشارهایی بودند که به ما وارد میشد.
کد خبر :
444661
ایسنا: یک آزاده زنجانی که جزو 23 اسیر نوجوان در بند صدام بوده، گفت: خودباوری و اعتماد به جوانان یکی از مهمترین ارکان حضور در عرصه دفاعمقدس بود.
ابوالفضل محمدی میگوید: در سال 1360 در سن 14 سالگی به جبهه اعزام شدم. با همه مشکلاتی که بر سر راهمان بود بالاخره چشم گشوده خود را در جبهه یافتم میدانی که چشم میچرخاندی تصاویر و صحنههایی میدیدی که شاید برای یک نوجوان 14 ساله جلوه خوشایندی نداشت که سادهترینش اسلحه به دست بودن همه و شنیدن صداهای مهیبی بود که از گوشه و کنار به گوش میرسید و آن شرایط برای انسان بالغ نیز وهمانگیز بود. در آن سن و سال کم،آنچه نوجوانی همچون من را برای حضور در این صحنهها ترغیب میکرد حس کنجکاوی نبود،بلکه مسئولیتپذیری بود که در قبال مسائل فرهنگی و اعتقادی داشتیم و این مختص
یک نفر نبود،بلکه تفکری بود که در جامعه جاری و ساری بود،هر چند متأسفانه عدهای عنوان میکنند که جوزدگی و احساسات عامل حضور نوجوانانی همچون من در جبهه بوده،در حالی که اینچنین نبود و پشتوانه فرهنگیای که امام راحل در جامعه ایجاد کرده بودند ما را برای حضور در این عرصه تشویق کرده بود. سال 1360 زمان اولین اعزامم به جبهه بود. در آن سال دو گردان شهید باهنر و شهید رجایی از زنجان به جبهه اعزام شدند که من در گردان شهید رجایی که خط شکن بود حضور داشتم و در عملیاتی زخمی شده و به داخل کانالی افتادم.پس از این اتفاق دوستانم تلاش زیادی برای خارج کردن من از محل کردند، اما
بار دیگر در کانال سقوط کرده و از همقطارانم جدا افتادم. در این شرایط راه کانال را در پیش گرفته و حدود سه کیلومتر مسیر را با آن شرایط بد جسمانی طی کردم تا سر از خط دوم عراقیها در محور خرمشهر اهواز درآوردم و بهیکباره خود را در محاصره سه نفر سرباز عراقی دیدم. هشت سال و چهار ماه و 22 روز به همراه 23 نفر از همسن و سالان خود در بند اسارت بودم و شرایطی را در آن برهه درک کردیم که خارج از تصور بسیاری است. دوری از خانواده،شکنجه و سن پایین همه فشارهایی بودند که به ما وارد میشد، اما در آن برهه به خاطر خودباوری که بین نوجوانان و جوانان بود تحمل کردن کار راحتی بود.
اعتماد شرط اصلی خودباوری است که در این رابطه کمکاری شده و دستگاههای ذیربط نوجوانان و جوانان را باور نکرده و مسئولیت چندانی به آنان نمیدهند، در حالی که در زمان ما چنین نبود. اگر خودباوری در بین جوانان وجود نداشته باشد قطعاً نمیتوان انتظار کارهای بزرگ از این قشر را داشت و در آینده دچار مشکل خواهیم شد. سادهترین مورد این است که به جوان بدون سابقه، کاری سپرده نمیشود و همین موضوع باعث از بین رفتن اعتماد به نفس میشود ،در حالی که نوجوانان دهه 60 فرقی با نوجوانان و جوانان دهه 70 نداشتند، بلکه در آن برهه دستگاههای فرهنگی توانسته بودند فضای اعتماد به
این قشر را ایجاد کنند، ولی در شرایط فعلی این فضا وجود ندارد.