لس آنجلسی ها، پایتخت نشینان و تقلید کارها!
وقتی در سال 76 موسیقی پاپ پس از 20 سال اجازه فعالیت پیدا کرد، صداوسیما با یک سیاست نادرست برای جذب مخاطب کاری کرد که مخاطبی که تا آن روز به صدای کسانی چون کویتیپور و آهنگران و در حالت ایدهآل خود در ژانر سرود، به یکباره از تریبون رسمی صدا و سیما صداهایی می شنید که آشنا بود و برای برخی از مردم نوستالژی به همراه داشت.
سرویس فرهنگی فردا - مهدی بوشهریان وقتی در سال 76 موسیقی پاپ پس از 20 سال اجازه فعالیت پیدا کرد، صداوسیما با یک سیاست نادرست برای جذب مخاطب کاری کرد که مخاطبی که تا آن روز به صدای کسانی چون کویتیپور و آهنگران و در حالت ایدهآل خود در ژانر سرود، به صداهایی چون مهرداد کاظمی و... (که البته صدای خوبی هم داشتند ولی بیشتر سرود میخواندند تا ترانه) بسنده یا تمکین کرده بود، به یکباره از تریبون رسمی صدا و سیما صداهایی می شنید که آشنا بود و برای برخی از مردم نوستالژی به همراه داشت. برخی از این صداها شبیه یکی از خوانندههای آنور آبی بود.
شروع در رسانه ملی انواع و اقسام صداهای تقلیدی از راه رسید و مخاطب برای اولین بار چیزی از رسانه ملی میشنید که احساس میکرد تاکنون نشنیده، هم در سبک و سیاق موزیک و هم در جنس وکال و هم در بُعد کلام. البته تفاوت چندانی بین آن زمان و زمان پیش از آن وجود نداشت و همچنان از شبکه واژگانی مورد تأیید و رد شده از فیلترینگ صداوسیما (ولی این بار در سبک و سیاق جدید) استفاده میشد که به گوش مخاطبِ محروم از موسیقی پاپِ داخلی و در کلیشه و تکرار موسیقی ایرانیانِ خارجنشین، متفاوت و جذاب مینمود؛ تا جایی که این مخاطبِ فریفته، حتی در محافل خصوصی و بحث و جدل بر سر این صدا و آن صدا، برخی نسخههای بدلی مطرحشده از تریبون صداوسیما را بهتر از نسخههای اصلی میدانست!
چند سالی زمان برد تا همه ما از این شوک بیرون آمدیم و فهمیدیم که تفاوت ره از کجا تا به کجاست؟! در آن سالها، برخی مجریان این تفکر در بیشتر مصاحبههایشان قضیه تقلید صدا و سبکِ فلان خواننده مطرح و نوستالژیک را خدادادی میدانستند و اکثرا منکر تقلید بودند و میگفتند شباهت غریزی است! بعضیها که اصلا میگفتند تاکنون صدای فلان خواننده مطرح را نشنیدهاند تا از آن تقلید کنند!
این ماجرا باعث شد خوانندههای نسل اول موسیقی پاپ که جدا از مسئله تقلید صدایشان، عموما عاشق موسیقی بودند و رنجهای انکارناپذیری را تحمل کرده بودند تا صدایشان به گوش مخاطب برسد، ولی چون عملا در جامعه و جغرافیایی زندگی میکردند که خوانندگی پاپ نهی میشد و هیچگونه کلاس و مرکزی برای کشف استعدادشان وجود نداشت، به صورت خودجوش به صداهای مورد علاقه خود روی آوردند و در کلاسهای خانگی، خودِ آن صدا در داخل ضبطصوت، استاد شد و این صدای گوش به ضبط، شاگرد!
حنجره ها شکل می گیرند رفتهرفته حنجره شکل گرفت و جنس و رنگ و بوی صدای شاگرد با استاد به ظاهر یکی شد، اما در باطن و در تکنیک و خواندن، تفاوت از زمین تا آسمان بود. به هر تقدیر، خوانندگان نسل اول موسیقی پاپ بعد از انقلاب، به اعتقاد من دلسوختهتر و خاکخوردهتر از نسل دوم بودند. تنها به دلیل نبود شرایط و امکانات، مسیر را اشتباه رفته بودند؛ به دلیل تقلید کردن از صداهای ممتازِ نوستالژیک، عموما در اجراهایشان از ترانه و موسیقی خوب و فاخر استفاده میکردند و شعر را بیشتر از خوانندگان امروزی میفهمیدند. فقط مشکل آنجا بود که همهچیز را از زاویه نگاه خواننده اورجینال خود میدیدند.
صدا و سیما حمایت می کند صداوسیما با حمایت بیشائبه خود از این خوانندگان، در کوتاهمدت باعث به شهرت رسیدن مقطعی آنان شد؛ تا جایی که طبق شواهد و قرائن، بازار موسیقیِ خارج از کشور را فلج کردند. همه این اتفاقات در داخل مصادف شد با همهگیر شدن شبکههای ماهوارهای و این بار رقبای -به تعبیر مرکز موسیقی- «لسآنجلسی» با ساز و کار مدرنتری از راه رسیدند. صداوسیما همچنان مردد بود که ساز را نشان بدهد یا ندهد که ماهواره و خوانندگان پرزرقوبرق دل از دیده مخاطب ربودند و ماجرای پا گرفتن موسیقی پاپ داخلی در کسری از ثانیه به گِل نشست؛ تا جایی که بعضی داخلیها هم به شیوه آنان عمل کردند و در شبکههایی چون «ایران موزیک» و... به تولید آثاری دست زدند که حتی ضعیفترین خوانندههای خارج از کشور هم در طول حیات خود اینچنین نخوانده بودند!
نسل اول عقب نشینی می کند نسل اول موسیقی پاپ عقبنشینی کرد. خوانندگانی که در شرایط پرکاری، شهرت و محبوبیت زمان اوج خود، گاهی سالی 2 آلبوم وارد بازار میکردند، این بار هر 4 سال یکبار دست به تولید میزدند و همین شکاف باعث شد تا در غیبت صداهای فاخر -که تازه سعی داشتند از تقلید رها شوند و سبک و سیاق خود را پیدا کنند- با بیمِهری صداوسیما که خود این کودک نوپا را پرورش داده بود، با بیمحلیِ کمپانیها روبهرو و عملا خانهنشین شدند و سکوت اختیار کردند.
لس آنجلسی ها با ویدئو کلیپ آمدند خارجنشینان با توسعه صنعت ویدئوکلیپ، یک بار دیگر به صحنه برگشتند و گوی سبقت را در جذب مخاطب از خوانندگان داخلی ربودند. البته در بین داخلیها کسانی هم بودند که از همان آغاز، با یک ایده درست و بدون تقلید و با سبک و سیاق خود وارد بازار پاپ شدند که موفق هم بودند. عدم حمایت کمپانیها در تولید و پخش آثار خوانندگان داخلی، فضا را برای «موج دومی»ها باز کرد. خوانندگانی با شکل و شمایل جوانتر و سبک و سیاق به ظاهر تازهتر، ولی در باطن کپی ملودیهای یونانی، عربی، ترکی و غربی که با اندک دخل و تصرفی در ملودی و آهنگ و استفاده از ریتمهای مدرن، توانستند اسمی به هم بزنند و در بازار داخلی، رونق ورشکسته موسیقی پاپ را به تجدید حیاتی دوباره خوشبین کنند! مطرح شدن این خوانندگانِ خودجوش -که عموما قبل از دوران حیات موسیقایی مجاز خود، غیرمجاز بودند- برخی کمپانیها را بر آن داشت تا با شناخت این استعدادها، مجوز صدای این خوانندگان را بگیرند تا بتوانند با قراردادهای چندین ساله با این خوانندگان خودجوش (در قالب کنسرت و CD) به سودهای کلانی برسند و به اصطلاح جلوی تهاجم فرهنگی را هم بگیرند! (از ذکر نام این خوانندگان خودداری میکنم.) به هر تقدیر، بازار موسیقی پاپ داخلی یک بار دیگر تا حدی رونق گرفت و این بار داخلیها بودند که در بُعد کلام و موزیک روی خارجنشینان تأثیر میگذاشتند. اما برخلاف بار قبل که صداوسیما در مطرح کردن خوانندگانِ نسل اولی نقش بسزایی داشت و تولید فکر میکرد، این مرتبه دیگر حتی به خود زحمت تولید را هم نداد و از لقمههای آماده و مطرحشده استفاده کرد. این سیاستگذاری نادرست برای بار دیگر- آگاهانه یا ناآگاهانه- از زوایهای دیگر به موسیقی پاپ داخلی ضربه خواهد زد!
ماه رمضان، ماه ستاره سازی استفاده بیرویه از آرتیستها در تیتراژهای برنامههای تلویزیونی -بهخصوص در ماه مبارک رمضان- آفتی است که چند سالی است گریبانگیر فضای ترانه و موسیقی پاپ داخلی شده. خوانندگان و ترانهسرایان مطرح داخلی، بیآنکه متوجه این عمل توسط رسانه ملی باشند، برای شنیده شدن، خود با آغوش باز به این دام تن میدهند. خواننده بیتجربه و خام سرمست از موفقیت تیتراژ فلان سریال معروف- این آهنگ را سرآغاز آلبوم خود قرار داده و حتی تولید آلبوم جدید خود را هم در راستای همان آهنگ سیاستگذاری میکند.
وقتی که ملودی نوحه جای خود را به ترانه می دهد استفاده بیرویه از ترانههای محزون و غمناک، جایگزینی ملودی نوحه به جای ملودی ترانه، تغییر لحن خوانندگان از ترانهخوانی به نوعی نوحهخوانی و... تنها گوشهای از این آسیبهاست؛ تا جایی که اگر یک لحظه مخاطب، چشمان خود را ببندد و به آن صدا گوش دهد، فکر میکند خدای ناکرده آن خواننده، عزیزی را از دست داده که چنین ضجه میزند! این مسئله در میان جامعه و مخاطبانی اتفاق میافتد که ذاتا غم را دوست دارند. در این جغرافیا چندین قرن است که مراسم مذهبی تبدیل به جزئی جداییناپذیر از فرهنگ و رسوم ملت ما شده و ارج و قرب خود را دارند؛ اما ورود این فرهنگ در ترانه و موسیقی پاپ، با چه برنامهای صورت میگیرد؟ این مسئله اگر آگاهانه است که باید اهالی موسیقی و ترانه پاپ آن را شناسایی کرده و تن به این قصه ندهند؛ اگر هم ناآگاهانه و خودجوش است که دارد ضربه کاری بر بدنه ترانه و موسیقی پاپ موج دوم میزند و با تکراری شدن فضاها و کلیشهای شدن ترانهها دیری نخواهد پایید که این خوانندگان هم مخاطب خود را از دست خواهند داد.