اسارت حاج آقا ابوترابی یکی از معجزات الهی بود / ماجرای عرقچینی که آزادگان به تبرک به میهن می آوردند
خانم بهجت افراز یکی از بانوان انقلابی بودند که فعالیت ویژه در دوران دفاع مقدس داشت. وی بعد ازپيروزي انقلاب اسلامي مديريت مجتمع آموزشي حضرت زينب (س) در مهرشهركرج را بر عهده گرفت و بعد از بازنشستگي نيز يك سال (۶۲-۶۱ (در سفارت جمهوري اسلامي ايران در هند به صورت افتخاري فعاليت داشت.
کد خبر :
440782
سرویس جهاد و مقاومت فردا: خانم بهجت افراز یکی از بانوان انقلابی بودند که فعالیت ویژه در دوران دفاع مقدس داشت. وی بعد ازپيروزي انقلاب اسلامي مديريت مجتمع آموزشي حضرت زينب (س) در مهرشهركرج را بر عهده گرفت و بعد از بازنشستگي نيز يك سال (۶۲-۶۱ (در سفارت جمهوري اسلامي ايران در هند به صورت افتخاري فعاليت داشت. خانم افراز پس از بازگشت از هند از طرف مرحوم دكتر وحيد دستجردي به عنوان مسوؤل اداره اسرا و مفقودين جنگ تحميلي دعوت به همكاري شد و تا پايان سال ۱۳۸۰ در اين اداره خدمت کرد. خاطرات ایشان که به عنوان « ام الاسرا» شناخته می شوند یکی از برگهای مهم تاریخ دفاع مقدس است.
در ادامه بخشی از خاطرات ایشان به نقل از کتاب ام الاسرا نقل می شود. اسرا و آزادگان مشمول آیه « و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب» بودند. آنها در اردوگاه ها به نهایت رشد و تعالی رسیده بودند و سراسر معنویت شده بودند. ما از لابه لای نامههایی که از آنها به اداره اسرا و مفقودان می رسید یا از نامه های خانواده ها که برای اسرا ارسال می کردیم، به این موضوع کاملا دست یافته بودیم. در اردوگاه اسرا مسائل مادی وجود نداشت که آنها به آن دل ببندند. در اردوگاه اسرا بودند و خدایشان و اعتقادات راسخ معنویشان به اولیای الهی به خصوص رسول اکرم (ص) و ائمه هدی و قاطمه
زهرا(س) و به بزرگان دین. خودشان بودند و مناجات ها و نمازهای جماعتشان و نمازهای شب شان. به همین دلیل آنها در اسارت یکپارچه خدایی شده بودند. اسارت حاج اقا ابوترابی یکی از معجزات الهی بود که از نظر معنوی در اسرا تاثیر می گذاشت و دیگری ذات پاک خودشان بود که بچه های روضه، سینه زنی، مناجات، ماه رمضان بودند و همه این امور اثر داشت. با تمام این ویژگی های معنوی به اسارت رژیم بعثی عراق درآمده بودند. اما هدایت حاج آقا ابوترابی هم چیز دیگری بود. می توان گفت اردوگاه ها مسجد شده بودند. از هیچ کوششی در راه تعالی روح، تقویت ایمان و تقوایشان دریغ نمی کردند. به هر وسیله و تدبیری
متوسل می شدند که بتوانند از لحظات عمرشان به بهترین نحو استفاده کنند. آنها قسمتی ازوقت شان را به مطالعه و یادگیری زبان های خارجی و مطالعه کتاب هایی که از اداره اسرا و مفقودان هلال احمر ایران برایشان فرستاده می شد، اختصاص دادند. یا به یادگیری امور هنری مانند خطاطی و نقاشی و سرودن شعر می پرداختند. عده ای نیز که تحصیلات آنها ناقص بود به ادامه تحصیل می پرداختند. به این صورت آنهایی که تحصیلات بالایی داشتند به دیگران درس می دادند. کتاب های درسی هم در تمام مقاطع تحصیلی از طرف اداره اسرا و مفقودان از وزارت آموزش و پرورش گرفته و به آنها ارسال شده بود. اسرایی که به این
ترتیب تحصیل کرده بودند، بعد ازبرگشت به ایران در امتحانات شرکت می کردند و به سرعت می توانستند در دانشگاه راه یابند که نمونه این افراد در میان اسرا فراوان است؛ عده ای از آنها پزشک شدند و تخصص و فوق تخصص گرفتند و برخی در رشته های دیگر موفق شدند. یکی از اسرا که سرگذشت او بهترین نمونه درباره معنویت اسرا در اردوگاه می باشد، آقای « گلبو» است. آقای گلبو، از کارمندان بانک صادارت بود که با وجود مشکلات خانوادگی زیاد، در اوایل جنگ به فرمان امام به جبهه رفت و اسیر شد. ایشان در عملیات خیبرهشت ماه مفقود الاثر بود و رژیم صدام اجازه نمی داد که صلیب سرخ از آنها بازدید کند تا
اینکه بعد از هشت ماه فهرست اسامی اسرا و مفقودان این عملیات آمد. روزی که فهرست اسامی آنها آمد ما هنوز فرصت نکرده بودیم نامه او را به خانواده اش برسانیم. برحسب تصادف مادرش به اداره اسرا آمد تا از او خبری بگیرد. وقتی که به او اطلاع دادیم نامه فرزندش رسیده، همان جا به سجده افتاد و مدت یک ساعت خدا را سجده کرد و شکر گفت که خبری از فرزندش به دست ما رسیده است. به هر زحمتی بود او را از زمین بلند کردیم و روی صندلی نشاندیم و نامه پسرش را به دستش دادیم که از دریافت نامه خیلی خوشحال شد. الحمدلله در آزادی باشکوه اسرا و مفقودان آقای گلبو هم به وطن برگشت. آقای گلبو در یکی از نامه
های خود به مادرش نوشته بود: « مادر ماه رمضان است و من روزه هستم. مشغول خواندن قرآن بودم که بچه ها خبر دادند صلیب سرخ آمده و من هم نامه دارم. نامه شما را گرفتم و خواندم. مادر اینجا حال و هوای دیگری دارد و از حالا غم تمام شدن این دوره را می خورم.» البته حال و هوای اردوگاه، در نهایت سختی بود، اسرا شکنجه می شدند و غذای بخور و نمیری به آنها می دادند، به طوری که بعضی از اسرا در مدت ده سال اسارت، به گرسنگی مزمن دچار شده بودند. چون در اردوگاه هیچ وقت کامل غذا نمی خوردند. اما ارتباط با خدا و چشیدن لذت ارتباط با خدا و شیرینی مناجات ها و نمازهای شب شان باعث شده بود که امثال آقای
گلبو به این درجه برسند. عصرهای پنجشنبه را برای بازدید از خانواده آزادگانی که به وطن برگشته بودند، اختصاص داده بودیم، پس از بازگشت آقای گلبو یک روز قرار گذاشتیم و به منزل آنها در شهرری رفتیم. وقتی که به منزل آنها رفتیم، دیدیم آقای گلبو فردی به ظاهر بسیار روحانی و متدین است. من از دیدن او بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم؛ واقعا قیافه ای که پس از خواندن نامه اش برای او تصور کرده بودم، همان بود. بعد از لحظاتی یک سینی آوردند و جلوی ما گرفتند که در آن یک غرق گیر آلوده به خاک بود. پرسیدیم این چیست. ایشان جواب داد: «روزهای قبل از آزادی عراقی ها اسرا به زیارت حرم اباعبدالله
الحسین(ع) و حرم حضرت ابالفضل (ع) بردند اسرا محوطه بین الحرمین را سینه خیز می رفتند و چون صدام اجازه نمی داد که حرم امام حسین(ع) نظافت شود، فرشی که در آنجا گذاشته بودند، پر از خاک بود. وقتی که آزادگان به حرم امام حسین(ع) می رفتند تحت تاثیر قرار گرفتند و عرق گیرهایشان را بیرون آوردند و با آن محوطه ضریح امام را جارو کردند و همان عرق گیرها را جمع کردند و با خودشان به ایران آودره بودند.» آقای گلبو هم یکی ازعرق گیرهای آغشته به خاک مرقد امام حسین (ع) را با خود آورده و در یک سینی گذاشته و هر کس به دیدن ایشان می رفت، به عنوان تبرک دستی به آن می زد.