وقتی برای سر خبرنگارایرانی جایزه گذاشتند!
حسن شمشادی با خبرهای پرشور خود از سوریه برای همگان شناخته شده است.
کد خبر :
440548
مجله مهر:حسن شمشادی با خبرهای پرشور خود از سوریه برای همگان شناخته شده است. شهر آرا در مصاحبه ای با حسن شمشادی نوشت: شما چه مدت در سوریه بهعنوان خبرنگار حضور داشتید؟ بنده حدود چهار ماه است که به ایران برگشتم و بیشتر از چهارسالونیم در سوریه بودم. اوضاع جنگ در سوریه هماکنون چگونه است؟ «الزبدانی» جای مهمی است که در مسیر جاده دمشق و بیروت قرار دارد. این جاده هشتاد کیلومتر است. چهل کیلومترش در خاک سوریه و چهل کیلومتر در خاک لبنان واقع شده است. حومه «الزبدانی» چسبیده است به جاده. خیلی وقت پیش از سمت لبنان نفوذ کردند و الزبدانی را گرفتند. در این مدت هیچوقت نتوانستند جاده دمشق و بیروت را ببندند. روی این حساب که ممکن بود هرلحظه لشکرکشی کنند و جاده را ببندند یا مثلاً ماشینها را بزنند و تردد را محدود کنند. بچههای حزبا... چند وقتی است که تصمیم گرفتند الزبدانی را پاکسازی کنند و البته قوی و خوب هم شروع کردند. منتها آزادسازی الزبدانی کار مشکلی بود. چراکه تمام ورودی و خروجیها بستهشده و تله انفجاری و مین هم کارشده بود. بشکههای انفجاری در زیرِ زمین عمل میکرد و همینطور ساختمانها را مینگذاری کردند. پس برای
تصرف چنین مکانی یا باید آنقدر آتش بریزی و تمام منطقه را صاف کنی که همه بمیرند و فرار کنند (که خیلی از مناطق اینگونه پاکسازی میشود) یا باید به فکر تبعات تلفات هم باشید و باید وجببهوجب آن پاکسازی شود. در مناطق مسکونی این مشکل وجود دارد؛ چراکه وقتی منطقه را میگیرند، مردم عادی هم در حال زندگی معمولی هستند. با وجود تمام این محدودیتها، خیلی خوب پیشروی شد. هماکنون بالای ١٢٥هزار نفر خارجی در قالب ١٠٠گروه مختلف تروریستی، در سوریه میجنگند؛ اما وقتیکه تحتفشار قرار میگیرند باهم متحد خواهند شد. هدفشان مشخص است؛ اما سر یک سری غنائم و سلاحها دستبهیقه میشوند که این مورد به نفع ارتش سوریه است. در شمال سوریه، حدود ٣٠هزار نفر در دو منطقه شیعهنشین وجود دارند که در محاصرهاند. گروه محاصرهکننده هم افرادی هستند به نام «جیشالفتح» که از یک سری گروههای دیگر تشکیل شدهاند. پاکسازی چطور در الزبدانی پیش میرود؟ خیلی میلیمتری پیش میروند و سخت است. در شمال سوریه وضعیت چگونه است؟ آنجا در محاصره دیگر گروههای تروریستی است نه خود داعش. در شمال شرق استان حلب، شهرک «نبل» و «الزهرا» واقع است که هفتاد هزار جمعیت دارد
که اینها سهسالونیم در محاصرهاند و در چندصدکیلومتر آنطرفتر ٣٠هزار نفر دیگر در محاصرهاند. این که امکان دارد از هر طرف بیایند و سرشان را بِبُرند یک هراس است و این که سلاح و دارو و غذا و امکانات و تجهیزات جنگی ندارند هم هراسی دیگر. یک مدتی پیشروی کرده بودند تا پشتیبانی را از سمت ترکیه قطع کنند که محاصره شکسته شود، درست است؟ «لاذقیه» در شمال سوریه کلاً در دست ارتش است؛ بهجز یک سری جنگلهای بههمپیوسته که آنجا تروریستها کمین کردند. استان حلب را باید دو بخش دانست. قسمتی در دست ارتش است و پایین حلب هم شده است پایتخت حکومت اسلامی ابوبکر بغدادی و داعشیها. شمال شرق سوریه استان «حصکه» است و بر اساس توافقی که با ارتش و نظام کردند بهطور کامل در دست کردهاست. در شرایط اینچنینی تا مرز ترکیه اگر ٥٥ کیلومتر باشد دست نیروهای مخالف است. از آنطرف تا شهر «رقه» هم دست همانهاست. این خط اسمش امداد است و حزبا... و ارتش برای پاکسازی باید یک چنین وسعتی را پیش بروند که این خیلی کار سختی است. یکی از علل طولانی شدن این اتفاقات، همین مسئله است؛ چراکه تدارکات جنگی مدام به این مکان تزریق میشود. ترانزیت هم میآید. مطمئناً
پاکسازی دهها و صدها جاده، کار سختی است. اینها کاری که میکنند در مورد حلب، برخی از مناطق را نتوانستند دور بزنند و خط امدادشان را به برخی از منطقهها قطع کردند. در شمال حلب دو سه منطقه وجود دارد که اگر ارتش بتواند بزند، تروریستها را قیچی میکند. اما تا مرز درست بشود اینگونه نیست. ارتش سوریه در جنگهای شهری تا چه حد قابل اعتماد است؟ واقعیت امر این است که ارتش سوریه از دو لحاظ قابل تحلیل است. ما دو نوع جنگ داریم. یکی جنگ کلاسیک؛ یعنی همان چیزی که ما خودمان هم در جبههها داشتیم. یکی هم جنگ غیر کلاسیک که پارتیزانی است؛ یعنی خانه میگیرند و بمبگذاری میکنند. ارتش سوریه ارتشی است که برای جنگ کلاسیک برنامهریزی کرده بود و پارتیزانی نیست و این ایراد اصلیشان است. چراکه ارتش یکباره با گروههایی که غیرکلاسیک میجنگیدند و آموزشدیده بودند درگیر شد. مسلماً الان هر چه پختهتر شدند فهمیدند که چه باید بکنند؛ اما یک چیزی هم طبیعی است که اینها در این مدت چهار سالونیم جنگ، غیرپختگی و فرسایش هم داشتند. هماکنون ازنظر نیروی انسانی نصف شدهاند. ارتش ٢٥٠هزار نفری آنها نصف شده است. ١٢٥هزار نفرشان زیر خاکاند. ولی نظام
به پشتوانه مردمش و وجود ارتش ایستاده است. شما تصور کنید ١٢٥هزار نفر اگر نبود چقدر باید لشکرکشی میکرد. به همین واسطه، میشود گفت ارتش قابل اعتماد بوده است. اگرچه پختهتر شده است و میدانیتر. اگرچه بهجز کشتهشدهها به چند دلیل ریزشهایی هم داشته است که طبیعی هم است. وضعیت طرف مقابل چطور است؟ آنها هم بههرحال قدرتمند شدند و هر چیزی که یاد نداشتند را آموختند. آیا شخصیت و رفتار تمام این تروریستها یک گونه است؟ مثلاً تروریستهایی که در عراق و سوریه هستند یا در سطوح مختلف عملیاتی قرار دارند، باهم تفاوت ندارند؟ مقایسه تروریست عراق و سوریه باهم اشتباه است. هر کدامش یک تعریف دارد. خیلی کم آدمهای پخته بین این افراد پیدا میشود و هسته اولیه گروههای مسلح به همین ترتیب شکل گرفت. به نظرم کسانی که با اعتقادشان به این فضا ورود کردند، همین کسانی هستند که دست به اسلحه هستند. عمومشان هم اینها بودند تا اینکه پای خارجیها هم به این باز شد و از کشورهای دیگر هم افرادی را آوردند که هر کدامشان یک ایده و انگیزه داشتند. یک عده که کلاً مسلمانان افراطی بودند. یک عده هم اصلاً مسلمان نبودند و با شستشوی مغزی افراطی شدند. مثلاً
کاتولیک و بیدین بودند. اینها را آوردند و در یک سیر وسیع رسانهای قرار گرفتند و خودشان خواستند که افراطی شوند؛ اما آن چیزی که در عراق بیشتر دیده میشود این است که از طایفهگری استفاده میکنند. یعنی یکجوری شستشوی مغزی دادند و انگار این جنایتها در خونشان ریشه داشته است! اینها هیچکدام به خاطر مسائل اعتقادی این کارها را نمیکنند؛ بلکه تنها برای پول دست به اینگونه جنایات میزنند. فصل مشترک اینها چیزی نیست بهجز جهل. به اسم جهاد کار میکنند؛ اما از روی جهل است. آن کسی که پول میگیرد و میکُشد، جهل و حماقت دارد. ابوبکر بغدادی در ظاهر دارد اسلام را اجرا میکند و حتی برای سر بریدن هم فتوای شرعی داده است که هیچکدامشان درست نیست. الان فضای سوریه چگونه است؟ آیا رعب و وحشتی از حضور داعشیها وجود دارد؟ متفاوت است. در بعضی از مناطق، مردم تا نصف شب در کافهها هستند و تفریح میکنند؛ اما در مناطقی دیگر میبینیم که همهچیز نابود شده است. از لحاظی در مناطقی در حلب همهچیز درهم است. کسی از من پرسید سوریه چه خبر است؟ گفتم جنگ است اما زندگی آرامی هم وجود دارد. فاتحهخوانی هم هست، عروسی هم شبها داریم. یکی مدرسهاش
تعطیل شده است و دیگری جشن فارغالتحصیلی میگیرد. کارخانه تخریب شده است، اما بازار هم در کنارش وجود دارد. نزدیکترین فاصلهای که در یک خط با تروریستها داشتید چقدر بود؟ بهاندازه یک دیوار! من پشت دیوار بودم. به اندازه یک راهرو آنطرف دیوار یک نفر از جبهه النصره حضور داشت. در آنجا فرمانده ارتش به ما گفت نباید صدایی از شما بلند بشود. وگرنه شخممان میزنند. یادم هست خیلی آرام پیش رفتیم و تا رسیدیم پشت دیوار، دیدیم صدایی میآمد. دوربینم را برداشتم و از همان راهرو صدایش را گرفتم. تا حدی که دوربین دیده نمیشد. در سوریه خیلی جاها کوچههای تنگی دارد که عرض کوچه کلاً دو متر است. ما از پنجره و سوراخهای ریز. تکتیراندازها را میدیدیم و آنها هم ما را میدیدند! تروریستها چه سلاحهایی دارند؟ همهچیز دارند تکتیرانداز دارند. سلاح سنگین و ضدنفر و هر چه فکر کنید دارند. ازنظر تجهیزات سنگین و سلاح هوایی چطور؟ خیلی در این مورد گسترده نیستند. الان ترکیه دارد به اسم مبارزه با داعش شمال سوریه را بمباران میکند. یک وقتهایی مردم و کردها را و یک زمانی مواضع ارتش سوریه را میزنند. یا کردها با دولت همراهاند؟ کردها غیر از یک
سالونیمی که بحران داشتند، نسبتاً خود مختار شدند. دولت هم اختیاراتی به آنها داد و از آنها خواست که منطقه را حفاظت کنند. رئیسی دارند و همهاش تحت اختیارات نظام است. اما آنطور نیست که بهعنوان دولت خودمختار آنها را بشناسند. کردها عمومشان با نظاماند و از طرف خود نظام با تسهیلات حمایت میشوند. عراق متفاوت بود. درست است؟ در آنجا ما یک تهدید داشتیم به اسم آمریکا و البته حضور القاعده. ما را هم متحد آمریکا میدانستند و تازه یاد گرفته بودند، میریختند در خانهها و سر میبریدند. فضای رسانهای سوریه در حوزههای مختلف چگونه است؟ کلاً فضای رسانهای بسته است. مثل روزنامه و شبکههای مجازی. از بعد از بحران کمی بهتر شد. یک مدتی بود که نمیدانستند چطور باید رفتار کنند. ما هم یکسری مشاوره به آنها دادیم و مثل خط داغ و دوربین داغ، یواشیواش راه افتاد. خودشان اقدام کردند و مقاماتشان را مجبور به پاسخگویی کردند. پشت رادیو ارتباط گرفتند و فضای رسانهای آنها بازتر شد. البته گاهی هم فضا را بحرانیتر کردند با همین شبکههای مجازی. عملکرد رسانههای دشمن چه عربی زبان و چه انگلیسیزبان را چطور ارزیابی میکنید؟ در سوریه قبل از
هر چیز رسانه جنگ را شروع کرد. جنگ سوریه در ابتدا جنگ رسانه بود. ١٠درصد جنگ در میدان بود؛ اما ٩٠درصد آن در رسانه بود. الان ما چه انتظاری داریم از الجزیره قطر که میلیاردها دلار هزینه میکنند. آنها چهارسالونیم است که فقط میکوبند. شبکههای غربی و اروپایی هم سعی میکنند با لباس متفاوتی در سیاست کمی نرمتر ادامه دهند. مثل بیبیسی که میگوید من بیطرفانه همهچیز را میگویم. هیچ فرقی بین العربیه، الجزیره، بیبیسی و فاکسنیوز نیست. ازنظر عدهای تعداد رسانه در سوریه خیلی کم است. اما ازنظر کیفیتی ما بهتر از آنها مطالب را بازگو میکردیم و مخاطب منصف عاقل و بدون شیلهپیله را در کل دنیا توانستیم پوشش دهیم. پیشبینیتان در مورد وضعیت آینده سوریه چیست؟ بحران وقتیکه شکل میگیرد کلی دلیل دارد و این بحران هم استثنا نیست. پایان هر بحرانی هم باید هزارویک علت داشته باشد. پایان وضعیت در سوریه به خیلی چیزها ارتباط دارد. یکی اوضاع میدانی و دیگری اوضاع اقتصادی سوریه که به وضعیت اطلاعاتی و امنیتی سوریه و وضعیت منطقهای از کشورهای همسایهاش گرفته تا دورتر که میشود اوضاع بینالمللی هم ربط دارد. باید همه اینها را به هم ربط
داد. در نیمه اول فروردین ٩٠ یک سری کارشناسان گفتند کار نظام سوریه دوهفتهای تمام است؛ اما من گفتم این بحران تازه شروع شده و مراحلش چگونه ادامه خواهد داشت. جالب بود که کارشناسان هم میخندیدند. هر کدام از مراحل که شروع شد کارشناسان اینطرف و آنطرف به من زنگ میزدند که شما از کجا میدانستید که من هم پاسخگویشان بودم. چراکه من مدتها در عراق در اوج بحران زندگی کردم و پیچیدگی کار آنها را میدیدم. خودتان با خانواده چه مدت در سوریه زندگی کردید؟ من چهارسال و شش ماه و دوازده روز آنجا بودم. دو سال تحصیلی خانوادهام کنارم بودند و سه سالش هم تنها بودم. احساس خانوادهتان چطور بود؟ طبیعتاً سخت بود. در شرایط ناامنی و بحران که برای سرم هم جایزه گذاشته بودند این احساس بیشتر میشد. هر جا میرفتم تکتیرانداز میگذاشتند و مین میترکید. الان پسرم حدوداً ٢٠ ساله و دخترم ١٨ ساله است. البته این تجربه اول خانوادهام نبود. چون در سال هشتادوسه هم عراق بودم. تابهحال خطر جدی جانی شما را تهدید کرده است؟ خیلی زیاد. یکی از کارهای ما این بود که هر حرف دروغی که آنها میگفتند را ثابت کنیم دروغ است. جنگ رسانهای یعنی این. مثلاً یک بار
موجی ایجاد کرده بودند و میگفتند دمشق سقوط کرده است. میدانید باهمین حرف چه تزلزلی در نظام و ارکان، رئیسجمهور، نخستوزیر و ارتش ایجاد خواهد شد. یک هفته ما دوربینها را میبردیم و نشان میدادیم که این خیابان است و ببینید که مردم چطور دارند زندگی میکنند. وقتیکه این دروغ رسوا شد، اعلام کردند حلب سقوط کرده است. ما هم سریعاً خودمان را رساندیم. فرودگاه ٧ کیلومتر با داخل شهر فاصله داشت. چندساعتی منتظر شدیم، دیدیم فایده ندارد به همین دلیل یک کیلومتر راه از فرودگاه دور شدیم. هیچکسی را نمیدیدیم. یکباره افتادیم در کمین. فکرش را بکنید بدون سلاح نمیدانستیم چهکار باید بکنیم. ماشین فقط با سرعت میرفت و آنها هم از کمینهایی که در اطراف جاده زده بودند مدام شلیک میکردند.