عبور از هزارتوی روشنفکری با لباس کارگری!
خداحافظی طولانی یک ملودرام عاشقانهی کارگری است، با حرکت دوربینهای حساب شده، بازی بهاندازهی «سعید آقاخانی»، قاببندیهای زیبا و میزانسی که تجربه و کاربلدی از آن میبارد اما صدحیف که این همه، در ایدئولوژی منقطع شده و ابتر مانده است...
خداحافظی طولانی علاوه بر مختصات خاص خودش بهعنوان یک فیلم خاص، روایتی از سیر تطور اندیشه و عمل کارگردان هم هست و آنان که با سینمای ایران آشنا هستند، میدانند که چنین اتفاقی، کمتر دربارهی کارگردانی میافتد. اینکه مشکل این سیر و نقاط تعجب برانگیز این روند، ملهم از معاد بود یا معاش، بماند اما اینکه چرا کارگردان شبهای روشن ، صداها ، بیداری ، جعبهی موسیقی و پوپک و مش ماشاالله به خداحافظی طولانی میرسد، حقیقتی تلخ و دردناک است که شاید باید رگههایی از علتالعلل آن را اتفاقاً در وجههی روشنفکرانهی اندیشهها و مناسک سینمایی مؤتمن جستوجو کرد؛ وقتی روشنفکر از سطحیت ادبیات به سطحیت فیلمفارسی نقل مکان میکند و در این میان برای کارنامهی سینمایی خویش کمترین ارزشی قائل نیست.
حالا رگههایی از همهی این عینیات و مصادیق را میتوان در خداحافظی طولانی جستجو کرد؛ تلفیق توأمان میزانسی حساب شده، دکوپاژ دقیق و فضاسازی استادانه البته در محیط کارگری که نتیجه میشود همان آش درهمجوشی که از یک طرفش بوی نسکافهی داغ میآید و از طرف دیگرش بوی دیزی! و د قیقاً خداحافظی طولانی وجههی سینمایی چنین موقعیت پارادوکسیکالی است. چنانکه موتمن در این فیلم، تمام تلاش ناکام خویش را در مضمون و محتوا برای نوک زدن به همهی این مفاهیم و معارف به کار بسته و البته راه به جایی نبرده است.
البته تردیدی نیست که فضاسازی استادانهِی خداحافظی طولانی در کنار کارگردانی حساب شده، بازیهای خوب و طراحی صحنه و لباس حرفهای، دارای ویژگیهای قابل توجهی در حیطهی عناصر سینماورزانه است. اما این همهی ماجرا نیست و چهبسا نقطه و نکتهای مهمتر و فراتر از همهی اینها در میان باشد که فقدانش به خداحافظی طولانی آسیب زده است؛ که آن همان تنظیم یکدست و حساب شدهی روایت مبتنی بر مضمونی واحد است که توانسته باشد در درام رسوخ و نفوذ یابد.
به عبارت بهتر، فیلم چیدمان و رنگ کارگری دارد، ولی جنس کارگری نه. دعوا و کنش و واکنشهای فرودستانه دارد اما هویت ملهم از این طبقه را نه و به عبارتی دیگر ادا و اطوار طبقهی فرودست را در شعاریترین ابعاد و روترین جلوهها داراست اما اصالت این مؤلفها را نه. درست مثل آثار «کیمیایی».
خداحافظی طولانی یک ملودرام عاشقانهی کارگری است، با حرکت دوربینهای حساب شده، بازی بهاندازهی «سعید آقاخانی»، قاببندیهای زیبا و میزانسی که تجربه و کاربلدی از آن میبارد اما صدحیف که این همه، در ایدئولوژی منقطع شده و ابتر مانده است؛ همان ایدئولوژی روشنفکرانهای که اینبار در هیأت نیستانگارانهی فرودستانه به ظهور رسیده است و همان دور شدن از خود و جامعه که به ادا و اطوار منجر گشته است؛ حتی اگر لوکیشن، کارخانهی ریسندگی و فضا، فضای کارگری و آدمها، آدمهای فرودست باشند.
از طرفی این سوال با دیدن فیلم به ذهن خطور میکند که آیا فیلم مؤتمن اثری اجتماعی است؟ خیر ابداً؛ این فیلم نهایتاً یک عاشقانهی دراماتیک و چرک است که همهی مؤلفهای مانیفستگونهاش به آن حقنه شدهاند که البته به همهی اینها باید چند ایراد و اشتباه فاحش و ناشیانهی دیگر را اضافه کرد. انتخابهای مؤتمن خیرهکننده و تعجب برانگیز است؛ از انتخاب «ساره بیات» در ایفای نقشش گرفته تا دعواهای مینیبوسی و حضور کلاسیک سعید آقاخانی در کارخانه و کنار جاده. به همهی اینها اضافه کنید موسیقی پرحجمی را که مخاطب را به بیرون از فضای فیلم پرتاب میکند؛ فضایی که به دلیل شکستن مرزها و نداشتن تعین، بیرون و درونش چندان قابل تشخیص نیست!
خداحافظی طولانی دسترنج مأیوسانهی فیلمساز روشنفکری است که در سیر تطور پوپکیاش ظاهراً به آخر خط رسیده است؛ البته فرزاد مؤتمن کماکان کارگردان بزرگی است و مهارت او در فهم و اجرای سینما، تردیدناپذبر اما بهراستی از دل این خداحافظی طولانی چه امید و آیندهای برای فردای فیلمسازی او و چشمهای منتظر و متوقع ما باقی خواهد ماند ؟!
*ماهنامه نقد سینما