ماجرای یک خیانت بزرگ فرهنگی - پلیسی در ایران / ریشه تاریخی وضعیت نابسامان لوزم آرایشی
بافرمان شاه در یک زمستان سرد، زنان از پوشیدن هرگونه چادر، پوشه، روسری و روبند منع شده بودند و مأموران پلیس موظف شدند تا با دیدن زنان محجبه، چادر و روسری را از روی سر آنها بردارند. این کار طیف گستردهای از زنان کشور را طی چند سال خانهنشین کرد. عدهی زیادی در خیابانها و معابر مورد اذیت و آزار قرار گرفتند و فاجعه کشتار مسجد گوهرشاد رخ داد... زنان و مردان زیادی به خاطر تن ندادن این قانون پلید جان خود را از دست دادند.
سرویس فرهنگی فردا - جابر خرم نیا؛ پس از پایان جنگ جهانی اول، دولتهای اروپایی برای احیای اقتصاد خود و ساختن ویرانیهای پس از جنگ راهکارهای مختلفی در پیش گرفتند. هزینهی بازسازی اروپای پس از جنگ بسیار زیاد بود. گذشته از آن کشورهای قدرتمند اروپایی مصمم بودند تا برای تأمین امنیت خود در دوران صلحِ مسلح، به تولید جدیدترین و پیشرفتهترین ابزارها و تسلیحات نظامی بپردازند؛ همه این برنامهها برای احیای اروپای دهه بیست میلادی نیاز به پول داشت. اولین راه غارت منابع و داراییهای سرزمینهای مستعمرهی اروپا در سراسر دنیا بود؛ دومین راه هم تبدیل کشورهای عقبمانده و مستعد دنیا به بزرگترین بازارهای فروش کالاهای لوکس و مصرفی تولید اروپا بود، تا دولتهای اروپایی بتوانند تولیدات خود را در بازارهای جهانی به فروش برسانند.
ایران پهلوی
رضاخان پهلوی، که پس از تاجگذاری در سال 1305 دیگر رضاشاه خوانده میشد، تاجوتخت خود را تمام و کمال مدیون دولت بریتانیا و اعلیحضرت پادشاه جرج پنجم میدانست. تا پیش از قدرت یافتن رضاخان، ایران صحنه رقابت روس و انگلیس بود، اما باقدرت گرفتن رضاشاه و همزمان با آن با طلوع اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، انگلستان فرصت پیدا کرد تا به قدرت غالب در ایران بدل شود و نتیجهی آن، اجرای سیاستهای مدنظر پادشاهی متحد بریتانیای کبیر در ایران بود.
شاه پهلوی خود را ملزم میدانست تا برای حفظ حکومت خود و نیز جهت ادای دین، از خطوط قرمز بریتانیا عدول نکند. گرچه تا پیش از آن رضاخان بهعنوان یک فرد متشرع و متظاهر به دین قدرت را در دست گرفته بود تا با کمترین مقاومت از سوی مصلحان مذهبی جامعه روبرو شود، اما بهآرامی رویکرد حکومتی خود را متناسب بامشی سیاست بریتانیا در برقراری یک حکومت لائیک نشان داد. حرکتهای گامبهگام و شمرده شمردهی دولت رضاخان نشان از یک برنامهریزی دقیق در اجرای سیاستهایی پیچیده در کشورمان داشت.
ماجرا چه بود؟
دولتهای اروپایی روی جمعیت ایران و بازار آن در قلب خاورمیانه، برای فروش کالاهای مصرفی خود حساب بازکرده بودند. اما ایجاد این بازار با توجه به وضعیت اجتماعی و فرهنگی ایران امری محال بود. ایران در دههی دوم قرن چهاردهم خورشیدی، همچنان بافت سنتی خود را حفظ کرده بود. پایبندیهای متعصبانه به دین و باورهای شرعی مردم و نیز میراث فرهنگی غنی که از یک تمدن چند هزارساله ریشه یافته بود، نوعی سبک زندگی ایرانی و اسلامی را در کشور به وجود آورده بود که باعث میشد تا زمینهی ایجاد سیاستهای اقتصادی و بازارهای مدنظر غرب بهطورکلی وجود نداشته باشد.
برای ایجاد شرایط مطلوب نیاز بود تا وضعیت فرهنگی و سبک زندگی در ایران تغییر پیدا کند. زنان تا آن روزگار محور خانواده و استحکامبخش بنای آن بودند. این بزرگترین رسالتی بود که زن برای خود قائل بود؛ یعنی ساختن و روح بخشیدن به اولین و حساسترین سلول جامعه. در کنار آن حضور و نقش زنان با حفظ همه ملاحظات شرعی درصحنههای اجتماعی جامعه در حد لزوم صورت میگرفت. تمامی زنان ایران چه ازنظر عرفی و احترام به عقیدهی اکثریت مطلق ساکنان ایران و چه ازنظر قانونی ملزم بودند تا حجاب اسلامی داشته باشند. برای همین حتی اقلیتهای دینی ایران هم به این نوع پوشش پایبند بودند.
تغییرات فرهنگی با پرچمداری زیباترین شعارهای ظاهری در فعال کردن نقش زنان در جامعه، متحدالشکل کردن لباس مردم ایران، ورود علنی موسیقی بدون مراعات شرعی آن، اختلاط دختران و پسران در مدارس رسمی دولتی، فرهنگسازی روابط و دوستی پسر و دختر و... سیاستهایی بودند که به نام «ترقیات جدید» کشور به موعد اجرا گذاشته شدند. شاه تصور میکرد که با این اصلاحات عمیق فرهنگی میتواند یکشبه ایران را به دروازههای تمدن اروپایی نزدیک کند. اما اجرای این سیاستها با مخالفتهای مردمی و انتقادات شدید مصلحان و دلسوزان روحانی و مذهبی جامعه روبرو شد. پیشبینی این مخالفتها چندان دشوار هم نبود. در این میان تنها توصیهی دولت بریتانیا استفاده از اجبار در اجرای سیاستهای فرهنگی بود.
آنچه رخ داد
در زمینهی اجرای قوانین و سیاستهایی مانند لباس متحدالشکل، روحانیون از پوشیدن لباس روحانیت منع شدند، پوشیدن لباسهای بومی بخصوص قبا، عبا و امثال آن و لباسهایی که بومیِ مردم نواحی مختلف ایران بود ممنوع اعلام شد. مردان موظف شدند تا بلوزهای ساختهی اروپا، کتوشلوار و کلاه پهلوی (و بعدها کلاه بینالمللی یا شاپو) را به تن کنند.
ابتدا کانون نسوان برای فعال کردن نقش اجتماعی زنان تشکیل شد، سپس دولت در پرتو قانون لباس متحدالشکل به زنها اجازه داد تا با هرگونه پوششی که موردپسند میدانند در معابر حاضر شوند. قدم بعدی استفاده از اجبار بود. بافرمان شاه در یک زمستان سرد، زنان از پوشیدن هرگونه چادر، پوشه، روسری و روبند منع شده بودند و مأموران پلیس موظف شدند تا با دیدن زنان محجبه، چادر و روسری را از روی سر آنها بردارند. این سیاست بهصورت علنی طیف گستردهای از زنان کشور را در چند سال پایانی حکومت رضاشاه خانهنشین کرد. عدهی زیادی در خیابانها و معابر کشور مورد اذیت و آزار و هجوم قرار گرفتند و فاجعه کشتار مسجد گوهرشاد رخ داد.
همچنین زنان و مردان زیادی به خاطر عدم اجرای این قانون پلید جان خود را از دست دادند. اجرای این سیاستها باعث شد تا ایران به بازاری برای فروش انواع پوشاک اروپایی تبدیل شود، صنعت نساجی کشور در داخل ضربه بزرگی خورد. همچنین لوازمآرایشی در ایران به بازار بزرگی تبدیل شد که هرگز کنترل نشد. بهگونهای که امروز ایران دومین بازار بزرگ محصولات آرایشی در خاورمیانه و هفتمین بازار آن در جهان به شمار میرود. و میلیونها دلار ارز درزمینهی واردات و یا قاچاق این محصولات به داخل کشور، از کشور خارج میشود.
آنچه در نتیجهی سیاستهای پوشش و حجاب توسط رضاخان در ایران رخ داد، ایجاد بهترین شرایط در کشورمان برای تبدیلشدن به بازار کالاهای مصرفی اروپا بود. بازاری که بعد از دههها هنوز هم زیانهای ناشی از آن کشور را رنج میدهد. درواقع باید گفت هر آنچه در عصر پهلوی اول ما تحت عنوان قانون کشف حجاب میشناسیم، جزئی از یک خیانت بزرگ فرهنگی و پلیسی برای تبدیل کشورمان به بازار محصولات مصرفی غرب بود. همهاش برای پول و خدمت بهنظام سرمایهداری اروپا بود.