رابطه آمریكا و تجزیهطلبی قومی در ایران
دولت آمریكا چارهای ندارد جزآنكه در منطقه حساسی چون خاورمیانه به گونهای عمل كند كه منافع اقتصادی و سیاسیاش تامین شود. به عبارت دیگر سیاست خارجی ایالات متحده در معنای عام و سیاست خاورمیانهای دولت آمریكا در معنای خاص باید به گونهای تنظیم شود كه منافع مورد نظر در ایدئولوژی نئولیبرالیسم را تامین نماید.
کد خبر :
426992
مركز اسناد انقلاب اسلامی: موضوع همبستگی ملی به عنوان یكی از اولویت ها و دغدغه های اصلی یك نظام سیاسی است.جامعه ایران به واسطه موقعیت خاص فرهنگی كه درا می باشد و همچنین حضور آمریكا در منطقه برای ایجاد یك خاورمیانه جدید باعث می شود بحث تجزیه طلبی قومی و رابطه كشوری مانند آمریكا با این موضع اهمیت بیشتری پیدا كند.به این بهانه مركز اسناد انقلاب اسلامی با دكتر جواد حقگو استاد دانشگاه تهران و همچنین مولف كتاب "آمریكا و تجزیه طلبی قومی در ایران" به گفتگوی ترتیب داده است كه حاصل این گفتگو را می توانید در ادامه مطالعه بفرمایید: *اگر امكان دارد درباره شكل گیری این كتاب برای مخاطبان توضیح بفرمایید؟ در ابتدا باید عنوان كنم كه كتاب «آمریكا و تجزیهطلبی قومی در ایران» از تز پایان نامه اینجانب در مقطع كارشناسی ارشد رشته مطالعات بین الملل در دانشگاه تهران استخراج شده است. البته در همینجا باید از تلاشهای جناب آقای دكتر عسگرخانی كه راهنمایی بنده در این پژوهش را بر عهده داشتهاند تشكر كنم. مسئله و دغدغه اصلی این كتاب ناظر به بررسی چرایی افزایش اقدامات گریز از مركز قومیتها در معنای عام و قومیتهای ایرانی در معنای خاص آن است.
اگر نگاهی گذرا به تاریخ معاصر ایران به خصوص از دوران مشروطه تا به امروز اندازیم درخواهیم یافت كه اقدامات گریز از مركز قومیت های ایرانی به خصوص قومیت های مرز نشین(ما در تعریف خود از قومیت های ایرانی آنها را به دو دسته مرز نشین و غیر مرزنشین تقسیم كرده ایم)، همواره در مقاطع و شرایط خاصی نمود داشته است. در واقع مسئله اساسی این پژوهش دقیقاً ناظر به همین شرایط است. به عبارت دیگر این كتاب مسئله اصلی خود را اینگونه مطرح مینماید كه چرا از سال 2000 میلادی به این سو(لااقل تا سال 2011 كه مورد توجه این پژوهش است)، علیرغم آنكه ما در ایران شاهد ایجاد شرایط خاصی نظیر آنچه در سالهای پس از مشروطه، جنگ جهانی اول و دوم، انقلاب اسلامی ایران و نظایر آن به وقوع پیوست، نبودهایم با اینحال و به استناد آمار و ارقام ارائه شده در پژوهش با افزایش اقدامات گریز از مركز قومیتها به ویژه در ساحت نرم مواجه هستیم؟، به عبارت دیگر اگر اقدامات گریز از مركز در دوران مثلاً جنگ جهانی اول و یا جهانی دوم را تحت تاثیر اشغال ایران توسط دولتهای متخاصم و به تبع ضعف دولت مركزی بدانیم در دوران پس از 2000 میلادی كه هیچكدام از این شرایط اتفاق نیفتاده
است چگونه باید منشا اصلی افزایش فعالیتهای گریز از مركز قومیتهای ایرانی را تبیین نماییم؟ *این مسائل چه ارتباطی با مسائل روز پیدا می كنند؟ ما امروزه شاهد شكلگیری و فعالیت نهادهایی چون «كنگره ملیتهای فدرال ایران» در خارج از كشور هستیم. نهادهایی كه به صراحت در مانیفست خود «ساقط نمودن دولت جمهوری اسلامی ایران» و «تجزیه كشور به مناطق قومی» را به عنوان اهداف اصلی خود برشمردهاند. لذا این موضوع مسئلهای كاملاً بهروز برای امنیت ملی كشور است. در این كتاب ما با اشاره به سیاست خاورمیانهای دولت هژمون(ایالات متحده)، بر این اعتقادیم كه اساساً تحركات و فعالیتهای قومی در شرایط كنونی در بسیاری از مناطق خاورمیانه به ویژه در كشور عزیزمان ایران تحت تاثیر سیاستهای خاورمیانهای ایالات متحده است. فرضیه اصلی پژوهش حاضر نیز دقیقاً بر این مسئله تاكید دارد و معتقد است تجزیه كشورهایی چون ایران یكی از اهداف راهبردی دولت ایالات متحده لااقل در میان مدت است. موضوعی كه به صراحت در طرح «خاورمیانه بزرگ» مورد توجه استراتژیستهای آمریكایی قرار گرفته است. ما در این كتاب در راستای منافع ملی جمهوری اسلامی ایران و برای به حداقل رساندن آسیبهای
احتمالی از اقدامات اینچنینی دولت ایالات متحده و متحدانش با شرح و بسط دكترین(رهنامه) «هسته - پیرامون» راهكارهای لازم را ارائه دادهایم. مبنای اساسی این دكترین ارجحیت نگرش «فرصت گونه» به موضوع قومیتها به جای نگرش «تهدیدگونه» رایج است. در این دكترین با تبیین سه فاز «اقتصادی»، «فرهنگی» و «سیاسی» به دنبال رسیدن به شرایطی هستیم كه در آن قومیتهای مرزنشین ایرانی نه تنها به دنبال اقدامات جداییطلبانه و مسائلی از این دست نباشند بلكه دنباله این قومیتها در خارج از مرزها از خود تمایلات «الحاقگراینه» به ایران نشان دهند. با اجرای این دكترین ضمن تحكیم رابطه میان «هسته مركزی» تمدن ایرانی با «پیرامون داخلی» شاهد تلاش «پیرامون خارجی» برای نزدیكی به پیرامون داخلی و به تبع هسته مركزی تمدن ایرانی خواهیم بود. لازم به توضیح است كه به هر حال در این پژوهش و به فراخور موضوع نگرش آیندهپژوهانه كاملاً مورد توجه قرار گرفته است *یكی از مباحثی كه در مورد این كتاب وجود دارد این است كه ممكن است برخی ادعا كنند انسجام ملی ما در این چند سال گذشته جریانی خلاف ایده شما در كتاب را نشان می دهد به نظر شما این گونه نیست؟ به هر حال مسئله قومیت
ها موضوعی است كه همه كشورها «كم و بیش» با آن درگیر هستند. من بر خلاف شما فكر می كنم همین الان در خیلی وقایع حتی اتفاقات ورزشی تمایلات قومیتی خاص خود را نمایان می كند. تمایلاتی كه كاملاً مشخص است از بیرون از مرزها در حال كنترل و مدیریت است. ما نباید با این ذهنیت كه ما انسجام ملی خیلی خوبی داریم چشم خود را بر روی واقعیتها ببندیم. اتفاقاً در موضوعات مرتبط با امنیت باید كاملاً بدبین و رئالیست بود و خوشبینی سرانجام خوبی نخواهد داشت. به این مسئله هم باید توجه داشت كه با ورود به موج سوم «جهانی شدن» موضوع تهدیدات قومیتی از ابعاد جدیدی برخوردار شده است. نكته دارای اهمیت آنست كه باید در موضوع قومیتها نگرشی فرهنگی-امنیت داشته باشیم. به عبارت دیگر در كنار اقدامات فرهنگی نباید از رصد و كنترل فضا نیز غافل بود چون دشمن حتی برای یك لحظه بیكار ننشسته است. به خصوص در شرایط جدید منطقه و با ظهور گروههایی چون داعش و در مجموع جریانات تكفیری این موضوع را باید بیش از پیش مورد تدقیق قرار دهیم. همانگونه كه اشاره كردم ما هم اكنون به لحاظ انسجام ملی وضعیت مطلوبی داریم به خصوص در مقایسه با كشورهای پیرامونی ما وضعیت بسیار بهتری
داریم. ملیت ایرانی متشكل از دو عنصر مذهب و ملیت انسجام بالایی دارد، لكن این موضوع نباید ما را فریب دهد به خصوص با تحولات فعلی در كشورهای همسایه و تلاش برای تجزیه كشورهای عراق و سوریه این موضوع از ابعاد جدیدتری برخوردار میگردد. با رصد تحولات فعلی به نظر میرسد كه غرب به دنبال ایجاد خاورمیانهای جدید است. خاورمیانهای كه در آن تعداد كشورهای فعلی بسیار بیشتر میشود. مشابه همین اتفاق را در دوران پس از جنگ جهانی اول دیدهایم. *وقتی كه كتاب شما را مطالعه می كنیم با مفاهیمی مانند نئولیبرالیسم و سیاست های آمریكا در مواجه با قومیت ها اشاره كرده اید این مفاهیم چه رابطه ای با هم دارند؟ ما اگر بخواهیم از منظر اقتصاد سیاسی رفتار آمریكا را تبیین كنیم باید منافع همزمان اقتصادی و سیاسی دولت هژمون را مورد توجه قرار دهیم. دولت آمریكا چارهای ندارد جزآنكه در منطقه حساسی چون خاورمیانه به گونهای عمل كند كه منافع اقتصادی و سیاسیاش تامین شود. به عبارت دیگر سیاست خارجی ایالات متحده در معنای عام و سیاست خاورمیانهای دولت آمریكا در معنای خاص باید به گونهای تنظیم شود كه منافع مورد نظر در ایدئولوژی نئولیبرالیسم را تامین نماید.
به عبارت سادهتر سیاست خارجی ایالات متحده ابزاری جهت تحقق آرمان نئولیبرالیسم است و در تحقق این آرمان خاورمیانه و ایران جایگاهی اساسی دارند. باتوجه به این موضوع حال به راحتی میتوان درك كرد كه دولتی مانند آمریكا چرا به دنبال تجزیه سرزمینهایی چون ایران است؟ پاسخ صریح است: شما زمانی كه یك كل را به اجزا مختلف تقسیم كنید بسیار راحتر می توانید اجزا كوچكتر را كنترل كنید. برای نمونه یك عراق تجزیه شده در قیاس با یك عراق یكپارچه و منسجم راحتتر قابل كنترل و هدایت است *این موضوع درباره مسئله هسته ای ایران چگونه تجلی پیدا می كند؟ خیلی از اندیشمندان از جمله جناب آقای «جیمز رایزن» در كتاب خود با عنوان «State of War» و یا آقای دكتر محسن رنانی در كتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه هستهای ایران» و یا در جای دیگر آقای «گرت پورتر» در كتاب «Manufactured Crisis» معتقدند كه مناقشه هستهای ایران بحرانی دروغین و ساختگی است. بحرانی كه ساخته و پرداخته شدنش در جهت تامین منافع دولت ایالات متحده و رژیم صهیونیستی است. میتوان اینگونه استدلال كرد كه سازندگان این بحران ساختگی در نهایت به دنبال تضعیف دولت ایران و به تبع تشدید شورشهای داخلی كه
بخش مهم آن میتواند شورشهای قومیتی باشد، هستند. *در كتاب شما از موضوع دكترین هسته - پیرامون خیلی صحبت كرده اید كمی درباره این مفهوم توضیح بفرمایید؟ اگر ما حوزه تمدنی ایران را به یك هسته مركزی و نقاط پیرامونی(داخلی و خارجی)، تقسیم كنیم قومیتهای ایرانی نقشی اساسی در پیشبرد اهداف حوزه تمدنی ایران ایفا میكنند. ما معتقدیم كه تمدن ایرانی به هیچ وجه محدود به یك قومیت مثلاً قومیت فارس نیست بلكه قومیتهای گوناگون ایرانی به ویژه پنج قومیت مرزنشین(آذری، كرد، بلوچ، عرب و تركمن) بخشهای اصلی تمدن ایرانی را تشكیل دادهاند و اساساً تمدن ایرانی از همافزایی و همنوایی این قومیتها موجودیت یافته است. با اینحال و بنا به برخی دلایل(كه شرح آن در كتاب آمده است) در شرایط كنونی برخی قومیتها در هسته مركزی تمدن ایرانی و برخی دیگر در نقاط پیرامونی قرار میگیرند. نكته اصلی در این دكترین آنست كه چگونه میتوان پس از تحكیم رابطه میان پیرامون داخلی با هسته مركزی به تحكیم رابطه پیرامون خارجی با پیرامون داخلی و در نتیجه ارتقاء جایگاه ایران فرهنگی پرداخت. همانگونه كه اشاره شد دستیابی به این هدف نیز در سه فاز اقتصادی، فرهنگی و سیاسی قابل
پیگیری است.