چرا به قاتل چارلستون تروریست نمیگویند؟/ تروریسم چماق غرب بر علیه اقلیتها
بعد از حمله روز پنجشنبه در کلیسایی در چارلستون که منجر به قتل نه سیاهپوست شد، رسانههای غربی اعلام کردند که نشانهای از حمله تروریستی نیست. در واقع منظور آنان این بود که به نظر نمیرسد که حمله کننده، مسلمان باشد.
بعد از حمله روز پنجشنبه در کلیسایی در چارلستون که منجر به قتل نه سیاهپوست شد، رسانههای غربی اعلام کردند که نشانهای از حمله تروریستی نیست. در واقع منظور آنان این بود که به نظر نمیرسد که حمله کننده، مسلمان باشد. این حمله تمام مولفههای یک حمله معمول تروریستی در نظر خواننده غربی، به جز مسلمان نبودن حمله کننده را دربر داشت. تیرانداز مشخصا یک نژادپرست بوده که قبل از اقدام به تیراندازی در کلیسا اعلام کرده که این حمله از سر نفرت از سیاهپوستان بوده و میخواهد سیاهپوستان، این کشور را ترک کنند. او قصد داشته تا این خشونت خود را عمومی کرده و واضح است که این حمله طوری طراحی شده بود تا جامعه مورد نفرت خود را وحشت زده کند. به همین دلیل بسیاری از صاحب نظران سیاهپوست و مسلمان، اصرار دارند که این یک حمله تروریستی بوده است. زیرا تمام مشخصههای حملههای مشابهی را داشته که فورا برچسب تروریسم میخورند؛ چون حمله کننده مسلمان بوده و قربانیان بیشتر سفیدپوست بودهاند. میتوان نتیجه گرفت که اصطلاح تروریسم، حداقل بعد از حادثه یازده سپتامبر، دباره هویت حمله کننده و هویت افراد مورد حمله است و ربطی به ارزیابی بیطرف حمله ندارد. اما من به دنبال گسترش معنی تروریسم و القای آن در حادثه اخیر نیستم. همین طور نمیخواهم غیرمسلمانان نیز در لانه برتری خود بنشینند و خرسند باشند که این اصطلاح و وقایع آن، تنها برای گروه خاصی استفاده میشود. همچنین نمیخواهم این اصطلاح برای نوع خاصی از خشونت استفاده شود. بلکه میخواهم این اصطلاح برای همان که هست، به کار برده شود: اصطلاحی برای پروپاگاندا که کاملا قابل تعریف و دستکاری شده و بی روح است که کاربرد یکسانی ندارد. مثالهایی که دستکاری شده بودن این اصطلاح را نشان میدهند بسیار زیاد است، اما تنها در دهه گذشته، این اصطلاح توسط سیاستمداران غربی و شخصیتهای رسانهای استفاده شده تا مسلمانانی که خشونت را علیه حمله و اشغال افغانستان به کار بردهاند، استفاده شده است. همچنین علیه کسانی که به عراقیها در مبارزه علیه اشغالگران در کشوران کمک مالی کردهاند. به بیان دیگر، هر خشونتی از جانب مسلمانان علیه غرب، تروریسم نامیده میشود، حتی اگر فقط سربازان را در جنگ مورد هدف قرار داده و یا با اشغالگران مبارزه کند. اما هیچ خشونتی، بدون توجه به درجه غیرانسانی بودن آن، از جانب غرب علیه مسلمانان، تروریسم خوانده نمیشود. آمریکا حمله خود به بغداد را شوک و ترس مینامد و یا پهپادهای کشنده خود را همواره بر سر دهکدهها و شهرها میراند و یا جنایاتی را در فلوجه مرتکب میشود که نسلها باقی خواهد ماند و یا حملات مخرب اسرائیل و عربستان را برای از بین بردن مردم بیپناه حمایت میکند؛ آمریکا هیچ کدام را تروریسم نمیخواند. زیرا حمله کننده و قربانیان متفاوتی دارد. آمریکا با این اصطلاح بازی میکند. نلسون ماندلا که امروزه قهرمان شناخته میشود، چند دهه در چشم آمریکا تروریست بود. عراق ابتدا در فهرست تروریستها بود و سپس از فهرست خارج شد و دوباره در جهت منافع آمریکا، به فهرست بازگشت. مجهادین خلق ایران، مدتها گروهی تروریستی شناخته میشود تا زمانی که با پرداخت ملبغ کافی به افراد تاثیرگذار در وانشگتن، از فهرست خارج شدند و در جهت سیاستهای تنبیه ایران استفاده شدند. دولت ریگان، گروههای تروریستی در آمریکای لاتین را تجهیز و مسلح میکرد و در عین حال خواستار تحریم شوروی و ایران برای حمایت از تروریسم بود. این اصطلاح یک معنای همانگ ندارد. حتی افرادی که در زمینه تروریسم فعالیت میکنند نیز تعریف یکسانی از معنی آن ندارند. لیسا استمپنیتزکی در دانشگاه هاروارد میگوید، محققین از ارائه تعریفی مناسب برای مفهوم تروریسم ناتوان هستند. پروفسور ریچارد جکسون در مرکز ملی برای مطالعات صلح و درگیری در نیوزلند میگوید، بسیاری از تعاریف مقبول در مطالعات تروریسم، قابل بحث بوده و بیثبات است و بیشتر به سمت اولویتهای کشورهای غربی تمایل دارد. رمی برولین، محقق در زمینه تروریسم، مدتهاست میگوید، از ابتدا این واژهای دستکاری شده برای پروپاگاندا بوده و بیشتر برای توجیه خشونت غرب و اسرائیل و مشروعیتزدایی دشمنانشان به کار برده میشود. این اصطلاح همه چیز را توجیه میکند و هیچ معنایی ندارد. شاید تنها راه برای دیدن این حقیقت توسط مردم این است که ببینند که نه تنها آنان، بلکه سفیدپوستان نیز از بیمعنا بودن این واژه خسته شدهاند. نویسنده مطلب، گلن گرینوالد، روزنامهگار منتقد غرب است. منبع: اینترسپت