سهم دشمن و دوست در تحریف امام(ره)

تحریف شخصیت امام(ره) و انحراف از اصول مکتب ایشان به چه معناست؟ امروز مهم ترین تحریف و انحرافی که می تواند نسبت به این شخصیت و مکتب- به عنوان نقشه راه سعادت ملت و پیشرفت کشور - رخ دهد در کدام اصول است؟ سهم طراحی دشمنان و غفلت و فراموشی یا لغزش دوستان در این انحراف و تحریف کدام است؟

کد خبر : 422495
فردا نیوز: «سهم دشمن و دوست در تحریف امام(ره)»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید؛ تحریف شخصیت امام(ره) و انحراف از اصول مکتب ایشان به چه معناست؟ امروز مهم ترین تحریف و انحرافی که می تواند نسبت به این شخصیت و مکتب- به عنوان نقشه راه سعادت ملت و پیشرفت کشور - رخ دهد در کدام اصول است؟ سهم طراحی دشمنان و غفلت و فراموشی یا لغزش دوستان در این انحراف و تحریف کدام است؟ رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر امام خمینی(ره) خاطرنشان کردند «تحریف شخصیت ها برای این است که ارکان اصلی شخصیت آن انسان بزرگ یا مجهول بماند، یا غلط معنا شود یا به صورت انحرافی و سطحی معنا شود ... امام را نباید به عنوان یک شخصیت تاریخی محترم مورد توجه قرار داد... اگر امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملت ایران سیلی خواهد خورد». در این باره گفتنی هایی هست. 1- امیر مؤمنان در نامه 9 نهج البلاغه خطاب به معاویه از افتخارات خاندان پیامبر(ص) در عرصه مجاهدت و شهادت طلبی یاد نموده اما درباره خود سکوت می فرمایند. «هنگامی که آتش جنگ شعله ور می شد و مردم عقب نشینی می کردند، پیامبر(ص) اهل بیت خود را پیش می فرستاد و به واسطه آنان، اصحاب را از آتش شمشیر و نیزه در امان می داشت. پس عبیده پسر حارث در روز بدر، و حمزه در روز احد و جعفر در روز موته به شهادت رسیدند. و اراد مَن لو شئتُ ذُکِرتُ اسمه مثل الذی ارادوا من الشهادهًْ. و دیگری ]خود امام[ که اگر می خواستم نامش را می بردم که مانند آنان اراده شهادت داشت اما اجل آنان پیشی گرفت». رهبر معظم انقلاب در یادآوری اصول مکتب امام، از باب ادب و فروتنی یک اصل مهم را عنوان نکردند چون مصداقاً به خود ایشان باز می گشت و آن اصل ولایت فقیه بود. کیست که نداند اگر امروز مرام و مکتب امام خمینی(ره) مصون مانده و بسط پیدا کرده از جمله به برکت امانتداری و استقامت جانشین ایشان است؟ 2- کیست که نداند امام خمینی عمر مبارک خویش را صرف میراث گرانقدری به نام ولایت فقیه کرد و بی راه نیست اگر بگوییم پویایی و طراوت و تداوم اثرگذاری این مکتب متوقف به برافراشتگی پرچم ولایت فقیه به عنوان عصاره و جوهره شخصیت حضرت روح الله (ره) است. امام بود که بارها با صدای رسا فرمود «دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت وارد نخواهد شد»، «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است، قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد»، «اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خداست یا طاغوت. اگر امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود» و «نگویید ما ولایت فقیه را قبول داریم لکن با ولایت فقیه، اسلام تباه می شود! این معنایش تکذیب ائمه است ، تکذیب اسلام است». 3- اگر «اثبات اسلام ناب محمدی(ص) در برابر اسلام آمریکایی»، «اعتماد به وعده الهی و بی اعتمادی به قدرت های مستکبر»، «اعتقاد به اراده و نیروی مردم و مخالفت با تمرکز دولتی»، «حمایت جدی از محرومان و مستضعفان در برابر اشرافیگری و کاخ نشینی»، «مخالفت صریح با قلدران بین المللی و مستکبران»، «استقلال کشور و رد سلطه پذیری» و «وحدت ملی و مقابله با توطئه های تفرقه افکن»، اصول اصلی مکتب و شخصیت امام است، طبیعتاً مهم ترین انحراف و تحریف ها نیز در همین حوزه ها می تواند اتفاق بیفتد. این ارکان مکتب امام خار چشم دشمن است. دشمن در عین حال که هرگز از مخاصمه علنی با مکتب امام دریغ نکرده اما یک واقعیت را به خوبی دریافته و آن اینکه امام و مرام او محبوب ملت ایران است. بنابراین پای نقشه دوم به میان می آید و آن تحریف مکتب امام است به نحوی که از دل این سناریو، حسن ظن و مماشات با جبهه استکبار، احساس ناتوانی در برابر قدرت ها، بی اعتمادی به وعده های الهی و ایستادگی مردم، اسلام التقاطی، خود کوچک پنداری و تخطئه ضرورت استقلال کشور و بازی در زمین تفرقه افکنان بیرون بیاید. آلودگی به اشرافیگری و تجمل و غفلت از مستضعفان می تواند به احساس ضعف مسئولان در این عرصه ها و تن دادن به سکولاریسم نظری - پس از سکولاریسم عملی و جدا کردن دین و سیاست در عمل- کمک کند. جدا افتادن از مکتب امام و لغزیدن در دامان اسلام آمریکایی، حکایت فتنه زدگی است چندان که امیر مؤمنان(ع) فرمود «همانا شروع فتنه ها، هواهایی است که پیروی می شود و بدعت هایی که می آورند». ابتدا لغزش هایی در عمل پدید می آید و سپس برای توجیه زاویه گرفتن ها، بیراهه به عنوان راه معرفی می شود! بخشی از تحریف خواسته یا ناخواسته مکتب امام به این خطاهای تبدیل به خط شده برمی گردد. در حقیقت نقشه و پروژه دشمن برای تحریف هنگامی مؤثر واقع می شود که فرآیند (پروسه) آلودگی برخی خواص و صحابی به فتنه پدید آمده باشد. اگر برخی صحابه پیامبر اعظم(ص) با قبیل ابوسفیان و معاویه هم افق نمی شدند، اسلام اموی و ابوسفیانی نمی توانست امیر مؤمنان را به مظلومیت بکشاند. اگر برخی همراهان انقلاب و امام(ره) در نقشه و زمین دشمن بازی نمی کردند، آمریکا و انگلیس آن شبیخون بزرگ را در جنگ نیابتی سال 88 وارد نمی کردند و درست به همین دلیل، فتنه خط قرمز نظام شد. 4- تشیع لندنی، عقبه اسلام آمریکایی و التقاطی است. بی علت نیست که وقتی فتنه 88 سر برآورد، اتاق فکر آن در لندن با حضور 5 روشنفکر التقاطی اعلام موجودیت کرد. این حلقه (شامل کدیور و سروش و عبدالعلی بازرگان و...) طیفی از بقایای نهضت آزادی، باند مهدی هاشمی در قم، افراطیون کارگزاران و مشارکت و حلقه کیان) را دور هم جمع کرده بود. سایت حلقه لندن 5 خرداد 1392 در یادداشتی قابل تأمل خواستار تحریف شخصیت امام خمینی و مصادره به مطلوب آن برای انتقام گیری از امام و رهبری می شود. عنوان مقاله «آیت الله خمینی در برابر آیت الله خمینی»! است و نویسنده راز این تحریف را در محبوبیت شخصیت امام می داند. «ما محتاج نظریه ای مناسب برای گذار هستیم. این گذار باید بر گسل شکاف میان اطرافیان آیت الله خمینی رخ دهد. یک دسته از شاگردان آیت الله خمینی همراه آقای خامنه ای هستند. دسته دیگر چند سال است خصوصاً پس از جنبش سبز به دموکراسی خواهی]!![ نزدیک می شوند. در این دسته موسوی و کروبی و خاتمی و ]...[ و بیت ]...[ هستند... در این دید نباید با آیت الله خمینی همان معامله ای را کرد که با آقای خامنه ای می کنیم. آقای خمینی را باید نقد کرد منتها باید توجه کرد او به همراه بیتش همچون متنی است که 2 قرائت هرمنوتیکی کاملاً متضاد می شود از آن کرد... البته که دموکراسی ]از جنس انگلیسی و آمریکایی[ تعریف مشخص دارد و یحتمل دموکراسی دینی بی معناست. با این حال آقای خمینی و سخنان او در وضعیت کنونی سیاست ایران، حکم متن مقدس قرآن یا انجیل را دارند. یک راه برخورد این است که نگاه ذات گرایانه به قرآن یا انجیل داشته باشیم و بگوییم این متون تولیدکننده خشونت اند. یک راه دیگر هم این است که همچون نواندیشان دینی به عنوان مثال آیات طرفدار جهاد و خونریزی را تأویل کنیم و مثلاً مربوط به زمان خاص نزولشان بدانیم. در یک جامعه مذهبی روش دوم جواب می دهد. محتملاً در وضعیت خاص ایران تا اطلاع ثانوی آیت الله خمینی حکم متن مقدسی را دارد که باید آن را به نفع خود تأویل کرد. یک توجیه رفتار لاک و لوترکینگ و سروش و مجتهد شبستری این است که دین از منظر هویتی برای انسان ها مهم است و براین اساس بهتر است به جای آن که خود را در برابر دین قرار دهیم، از نیروی آن استفاده کنیم. هکذاست داستان آقای خمینی. قرار نیست دموکراسی را با معیار سخنان هاشمی و خاتمی بسنجیم بلکه قرار است شکاف را عمیق تر کنیم». 5- مکتب امام، تمسک به عروهًْ الوثقای الهی را توأمان در «یومن بالله» و «یکفر بالطاغوت» می داند. در مکتب امام که تبیین روزگار بر مبنای اسلام ناب محمدی(ص) است نمی توان مؤمن به خداوند بود اما کافر و بی اعتماد به شیطان بزرگ نبود. این خط اصلی تمایز میان اسلام ناب و اسلام آمریکایی است و بزرگ ترین تحریف یا انحراف می تواند در همین حوزه «اشداء علی الکفار» و «اعزهًْ علی الکافرین» پدید آید. تصور اینکه به واسطه نرمش با شیطان بزرگ می توان با او بست و مشکلات را حل کرد، معارض خط امام و اسلام ناب است. امام سوم اسفند 67 با اشاره به گستاخی غرب در ماجرای سلمان رشدی تصریح می کند «آنان که بر این باورند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نماییم و... معتقدند شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده و اگر ما واقع گرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی می کنند، این یک نمونه است که خدا می خواست دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام بر ملا سازد تا ما از ساده اندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله، اشتباه ما نیست بلکه تعهد جهانخواران به نابودی اسلام است...». امام هرگز معتقد نبود بهشت و جهنم ما و مشکل و اشتغال و صنعت و حتی آب خوردن و محیط زیست ما متوقف به برداشتن تحریم هاست و تا آن روز باید رو به قبله نشست (و به راستی با چنان ادبیاتی سخن گفتن که این روزها مرسوم شده، دشمن اهل مدارا می گردد یا گستاخ تر می شود!؟) امام می فرمود «من اعتقادم این است که اگر ما در محاصره اقتصادی یک ده پانزده سال واقع بشویم، شخصیت خودمان را پیدا می کنیم یعنی مغزهای راکد به فعالیت می افتند. این طبیعی است که اگر یک نفر آدم یک جایی نشسته و همه چیز او را می آورند تقدیمش می کنند، این فکرش کار نمی افتد، حتی کاسب هم نمی تواند بشود. اگر یک آدمی بود که اول صبح چایش را و نانش را بیاورند، ظهر و شب هم همین طور، این نمی تواند دیگر هیچ کاری بکند، یک مرد فلجی می شود... آن روزی که ملت فهمید اگر جدیت نکنیم برای کشاورزی مان، صنعت نفت مان، کارخانه های خودمان، از بین خواهیم رفت و وقتی این احساس پیدا شد که می باید خودم تهیه کنم دیگران به من نمی دهند، مغزها به راه می افتد و متخصص پیدا می شود در هر رشته ای... این ابتکارات از برکات محاصره اقتصادی بود... این محاصره، اقتصادی را که خیلی ها از آن می ترسند من یک هدیه ای می دانم برای کشور... مغزهای اروپایی با مغزهای ایرانی فرقی ندارند... ماها را این طوری تربیت کردند. ما را یک موجود مهملی بار آوردند. خب تا کی ما باید این را تحمل کنیم که ما یک موجودات مهملی هستیم و باید از ارباب ها پیش ما برسد... عمده این است که باور کنیم خودمان را». اگر به تعبیر رئیس جمهور محترم، «قول امام و رهبری قول سدید و قول آمیخته با حکمت و اتقان و میانه روی است» باید این نقشه راه را در تراز نقشه خوانی جانشین امام نصب العین داشت. در غیر این صورت تبدیل به جریان واقفیه یاسلفی در تاریخ در جا زده و یا مسلمان اباحی تر از اسلام اردوغانی می شویم.
لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: