آقاخان کاریکاتوری از قذافی است

سعید نعمت‌الله گفت: صدا و سیما منبع و مرجع سانسور نیست و فشارهای وارده از اطراف آنها را آزار می‌دهد. من به شخصه هیچگاه بابت کارهایم از تلویزیون ضربه‌ای نخوردم و آنقدر هم شهامت دارم که هر زمان این اتفاق برایم بیفتد، با صراحت بگویم.

کد خبر : 415475
فارس:می‌گویند امضای خودش را پای کارهایش دارد، امضایی که او را از سایر نویسنده‌های تلویزیونی جدا می‌کند و باعث می‌شود بسیاری از بازیگران دوست داشته باشند به قهرمان اصلی قصه‌های او بدل شوند. قهرمان‌هایی که معتقدند خاص است و شبیه به آن را در فیلم و سریال دیگری نمی‌توان جستجو کرد. همین موضوع باعث شده اکثر کارهایی که او نویسندگی آنها را بر عهده داشته به اثری پر مخاطب تبدیل شود و کارگردانی در آن زیر سایه نویسندگی قرار گیرد. هر چند که گوشه‌گیری و صراحت کلام نعمت اله در طول سالها باعث شده او از فضای مطبوعات دور بیفتد، اما در اوضاعی که کُمیت تلویزیون در باب قصه می‌لنگد او کم یا زیاد در این عرصه یکه تازی می‌کند. به بهانه پخش سریال «میکائیل» با سعید نعمت اله پای میز گفت‌وگو نشستیم.

*آقای نعمت اله در این سالها زیاد اهل گفت‌وگو نبوده‌اید و بیشتر ترجیح دادید تا در قالب آثارتان با مردم صحبت کنید. این روزها هم که مشغول نگارش سریال جدید خود هستید؟

-بله، مدتی است که نگارش سریال «پشت بام تهران» را آغاز کردم و تا این لحظه فقط کارگردان آن(بهرنگ توفیقی) قطعی شده است.

*پس سریال «اسد» به کجا رسید؟

-طبق صحبت‌هایی که با مسئولان تلویزیون داشتیم، قرار بر این شد تا ساخت این سریال که خودم هم کارگردانی و هم نویسندگی‌اش را به عهده دارم به بعد از ساخت «پشت بام تهران» موکول شود.

*قصه این سریال درباره چه موضوعی است؟

-سریال «اسد،برادر جان» قصه جذابی را لااقل برای من دارد، روایتگر فداکاری یک برادر برای برادر دیگر است و از آنجایی که من هم فرد خانواده دوستی هستم این قصه را بسیار دوست دارم و برایم شکل و شمایل خاص خود را دارد.

*یکی از ویژگی‌های بارز در متن‌های شما دیالوگ و بعضا مونولوگ‌هایتان است که به اثر انگشت سعید نعمت اله بدل شده و این موضوع بسیار قابل تأمل است. خیلی‌ها بر این باورند که علاقه شما به مسعود کیمیایی حاصل پیدایش چنین قلمی است.

-علاقه من به عنوان نویسنده به افرادی چون کیمیایی، مهرجویی، بیضایی،حمید نعمت اله و ... انکار نشدنی است. خیلی خوب است که آدم بتواند شبیه ایشان بنویسد اما خب من بلد نیستم شبیه ایشان بنویسم و شبیه خود سعید نعمت اله می نویسم.

*این سبک نگارش از کجا نشأت گرفته است؟

- من متعلق به بخشی از جامعه هستم که آدم‌ها را بهتر می‌شناسم. معتقدم که دیالوگ نویسی نباید یک دیالوگ عادی و محاوره‌ای روزمره باشد که بین مردم همه روزه رد و بدل می‌شود. حرفهای روزمره برای مردم جذابیتی ندارد و به این دلیل که ما در حیطه نمایش و قصه‌پردازی کار می‌کنیم، می‌بایست به تمام استانداردهای موجود در این شاخه نیز عمل کنیم. مثالی برایتان می‌زنم، فرض کنید ما دو دیگ داریم که زیر یکی از آنها سه هیزم هست و محتوای داخل دیگ کم کم و با گذر زمان پخته می‌شود، اما دیگ دوم با ده هیزم روشن است تا به نقطه جوش و پخته شدن برسد و این دیگ شلوغ‌تر است و غلو بیشتری را نیز دارد. دیگ اول نمونه عینی سریال «وضعیت سفید» و دوم سریال «میکائیل» است. ساخت مدل اول کار هر کسی نیست و حمید نعمت اله از عهده آن به خوبی برآمد. الان اگر سریال‌های روز جهان را نگاه کنیم، اصلا دیالوگ عادی و سطحی نمی‌بینیم. همه دیالوگ‌ها سرشار از استعاره، طعنه و کنایه است. بریکینگ بد، فرار از زندان، فارگور و ... نمونه‌های بارز این سریال‌ها هستند. من نیز معتقدم اگر نویسنده‌ای دیالوگ نویسی نمی‌کند به این دلیل نیست که دیالوگ‌نویسی بد است، بلکه به این دلیل است که او دیالوگ‌نویسی بلد نیست!

*اما در مواردی مشابه دیده شده که همه افراد حاضر در قصه‌های شما به یک لحن و سبک صحبت می‌کنند و فرقی ندارد از کدام قشر جامعه هستند.

-در مورد شهر شصت کیلومتر باید بگویم که اینجا شهری 2 هزار نفری است که همه آدم‌ها به خوبی یکدیگر را می‌شناسند و با آداب و رسوم هم آشنا هستند. پس باید این افراد از یک فرهنگ واحد برخوردار باشند و فرهنگ واحد نیز زبان مشترک می‌طلبد، نمونه این مدل جغرافیا و فرهنگ را در فیلم تنگسیر و خاک می‌توان دید. اگر همه آنها به یک سبک و لحن صحبت می‌کنند هم به این خاطر است که همگی از یک زادگاه هستند و این موضوع در مورد دیگر سریال‌هایم برمی‌گردد به پیشینه شخصیتی کاراکترها.. مهمتر از همه اینها باید بگویم همه این دیالوگ و مونولوگ‌ها از یک خواستگاه که ذهن نویسنده آن است سرچشمه ‌گرفته‌اند.

*تا الان در مورد «میکائیل» نقدی شنیدید؟

-همه نقدها مثبت بوده و اگر هم منفی بوده خیلی خوشحالم که آنقدر دیده شده که مردم آن را نقد کردند. برای من مردم بیش از همه ارزش دارند و مهم نظر آنهاست که تا الان از سریال راضی بودند. فقط این را می‌دانم که میکائیل بیننده‌های بسیاری دارد و مردم آنرا می‌بینند که شاید بیشتر به خاطر نوع پلیسی است که برای اولین بار در تلویزیون می‌بینیم. در حال حاضر که سریال‌های ماهواره‌ای در بین مردم محبوبیت بسیاری دارند، همین که مردم ما سریالی مثل میکائیل را می‌بینند برای ما به این معنی است که کار خود را به خوبی انجام داده‌ایم. در این میان تنها بخش ناراحت کننده ماجرا بخشی از مردم هستند که این سریال نتوانسته آنها را راضی کند چراکه مهم مردم هستند.

*همین نکته خوبی است، میکائیل موحد علی‌رغم اینکه پلیسی مقتدر و به عبارتی قلدر است، اما در برخی از سکانس‌ها منفعل عمل می‌کند و در مواجهه با برخی اتفاقها هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دهد، در صورتی که دقیقا خلاف این را هم ما از او دیدیم و صحنه‌هایی بوده است که او به شدت واکنش نشان داده است.

-میکائیل فرد تنهایی است، او در دنیا به غیر از بستگان کمی که دارد، با موتور خود خیلی صمیمی است و می‌بینیم که در خوشحالی و غم خود با موتورش حرف می‌زند و ... همه ما انسانیم و با تضادهایمان زندگی می‌کنیم و میکائیل هم از این قاعده مستثنی نیست. میکائیل هم دچار تضادهایی هست و تنها کاری که خود را ملزم به آن کرده احترام و وظیفه‌اش در قبال شغل خود است. گاهی اوقات اعمال قانون دست و پایش را می‌بندد و در این شرایط به صورت غیرانتفاعی و برای رسیدن به هدف مثبت خود رفتار می‌کند. او هم مثل همه ما انسانها دچار ضد و نقیض است.

*به هر حال نشان دادن پلیسی اینچنینی در برخی مواقع ممکن است نیروی پلیس را معترض کند. شما اعتراضی از این دست نداشتید؟

-نه، تا به حال اعتراضی از سمت پلیس نداشتیم، اما کمی از ریزه‌کاریهای جذابمان را مورد اصلاحیه قرار دادند که خیلی برایم عجیب بود، تا جایی که دست من بود سعی کردم تغییرات را در قالب متن دربیاورم که به قصه لطمه نخورد.

*اغلب سریال‌های شما شخصیت محور است و حتی نام برخی از سریال‌ها بر اساس شخصیت اصلی قصه انتخاب شده که در میکائیل هم این ماجرا مثل مدینه تکرار شده است.

-بله، معتقدم هر کاراکتری که قصه را برایم تعریف کرده، جلو برنده و قهرمانم هست و او هم این قابلیت را دارد که نام سریال را به دنبال داشته باشد. از روز ابتدایی که میکائیل به ذهنم رسید نامش رابه عنوان نام سریال انتخاب کردم. در مورد مدینه هم بد نیست بگویم نام مدینه برایم جذاب بود و کل 30 قسمت آن را به خاطر ذوق‌زدگی و جذابیت این اسم جلو بردم که معتقدم یکی از بهترین فیلم‌نامه‌هایی است که تا به حال نوشتم.

*انتخاب نام میکائیل برای این سریال، به چه منظور بود؟

-از آنجایی که شخصیت میکائیل نجات دهنده و برقرارکننده صلح است، می‌خواستم این نام که نام یکی از فرشتگان است را برای او بگذارم. همه ما در زندگی برای رسیدن به آرامش در تلاشیم و میکائیل هم به مانند فرشته‌ای است که سعی در برقراری آرامش مردم شهر خود دارد.

*برخی از نویسنده‌ها متنی که روی کاغذ می‌آورند را بسیار دوست دارند، اما زمانیکه همان متن اجرا می‌شود، رضایتی از کلیت کارشان ندارند، شما که قطعا از این دسته نیستید؟

-نه، همیشه هیچ چیز صد در صد نیست، اما من در مجموع کارهای تلویزیونی و سینمایی که تا به حال داشته‌ام خداراشکر می‌کنم که تا به حال فاصله‌ای که ممکن است از نگارش تا اجرا برای کارها اتفاق بیفتد و بعضا چیزی نشود که می‌خواستم، برایم اتفاق نیفتاده است.

*شاید این موضوع هم مدیون این باشد که خودتان همیشه سر صحنه حاضر هستید و بر متن‌ها و نوع ادای آنها اشراف کامل دارید؟

-بله همینطور است خودم همیشه سر کارهایم حضور دارم و به همه جوانب کار با جدیت نظاره می‌کنم.

*تا چه میزان شخصیت‌های قصه‌هایتان ما به ازای بیرونی دارند؟

-تقریبا اکثرشان نمونه مشابه در اجتماع دارند، اما بعضی از اینها را تبدیل به یک کاریکاتور کردم مثل شخصیت آقاخان. آقاخان کاریکاتوری از تمام ظالم‌ها و دیکتاتورها است. کاریکاتوری بسیار کوچک از شخصیت قزافی است. آقاخان یک معمر قذافی در سطح بسیار پایین‌تر است.

*منظور از کاریکاتور چیست؟

-در اینجا منظورم از کاریکاتور، خندیدن و طنز نیست، ما کاریکاتورهای تلخ و غمگین نیز داریم و خود من سالها پیش در مورد جنایت صدام در حلبچه کاریکاتوری تلخ را دیدم. ظالم‌های کوچک از ظالم‌های بزرگ الگوبرداری می‌کنند، اما همیشه ظالم‌های کوچک همان ظالم‌های کوچک هستند و ظالم‌های بزرگ هم ظالم‌های بزرگ هستند. آقاخان کاریکاتوری از ظالم‌های بزرگ است و به عقیده من کاریکاتوری غمگین است که به گفته خودش بنیان‌گذار 60 کیلومتر بوده و الان که دوره ارباب و رعیتی‌اش گذشته برای رسیدن به اهدافش از این طریق اقدام کرده و خود را قانون می‌داند.

*معمولا در قصه‌های شما اشیاء و کاراکترها به نوعی حساب شده، مقابل دوربین قرار می‌گیرند.صندلی که همیشه همراه آقاخان است، چه نماد و فکری را پشت سر دارد؟

-من همیشه دوست دارم که اشیا برایم کاراکتر باشند و شکل‌دهنده شخصیت‌ها و یا مکمل آنها باشند و در صحنه و در کنار بازیگران به کار بیایند. صندلی در اینجا نماد علاقه آقاخان به پسرش است، زمانیکه می‌گوید: -وقتی پسرم مرد، زندگی من شد قبرستون گردی و همیشه هر زمان که دلم هواشو کرد، می‌رم پیشش- و به همین دلیل هم همیشه برای این رفت و آمدهایش، صندلی را همراه خود دارد.

*شباهت ظاهری شخصیت آقاخان به پدرخوانده هم یکی از نکاتی است که قابل ذکر است.

-ببینید من نوعی هر چقدر هم می‌خواستم از شخصیت مارلون براندو در فیلم پدرخوانده دوری کنم، به این دلیل که آن شخصیت برای مخاطب بسیار قطور و جذاب است، ناخودآگاه ذهن‌ها به سمت او می‌رفت. پدرخوانده الگویی شده برای این مدل شخصیت‌ها و تا چنین نقش‌هایی مثل آقاخان دیده می‌شود به سرعت شباهتش با پدرخوانده به چشم می‌آید.

*جالب است که شخصیت‌های خاکستری و ضدقهرمان‌های «میکائیل» هم در برخی اوقات واقعا دوست داشتنی هستند و شاید مخاطب از این دوست داشتن آنها دچار تردید شود!

-ضدقهرمان در همه جای دنیا جذاب و دوست داشتنی است، آنهم به این دلیل که ضدقهرمان برخلاف جهت آب شنا می‌کند. همیشه به جهت آب قانون می‌گویند، اما قانون هم همیشه عین حق و عدالت نیست.در میکائیل این مدل ضدقهرمان ندیدیم، تنها یک ضدقهرمان داریم که آنهم رشید است. او نیز بر اساس دریافتی‌هایش در این سالها این تصور را دارد که راه محافظت از خانواده‌اش به این شکلی است که اعتقاد دارد و بدون اینکه به آنها آسیبی برساند کار خود را پیش می‌برد. ضدقهرمان‌ها زمانی برای مردم جذابیت دارند که فدای خانواده‌شان شوند و نمونه‌های خارجی بسیاری را نیز در این زمینه داریم.

*میکائیل به نسبت سایر قصه‌های شما تا چه میزان تلخ است؟

-تلخ بودن هم یک ژانر است، اما من برای میکائیل این تلخی را انتخاب نکردم.

*برای به تصویر درآوردن سریال «میکائیل» چطور به فضای شهری در جنوب رسیدید؟ در ابتدا فضا برایتان مسجل شده بود یا اینکه بعد از طراحی قصه، فضا را نیز انتخاب کردید؟

-معتقدم زمانی که برای نگارش قصه شهری تخیلی را فرض می‌کنی، باید در آن شهر و فضای بین مردم آن شهر قرار بگیری تا بتوانی به خوبی قصه‌ات را جلو ببری و بر طبق آن فضا بنویسی. بعد از اینکه طرح کلی را نوشتم، به همراه سیروس مقدم از اتوبان همت تا قشم و بندرعباس را با ماشین سفر کردیم و شهرها و شهرستان‌های مختلفی را نیز دیدیم و زمانیکه به قشم رسیدیم دیدم که همه آنچه به فضای قصه‌ای که در ذهنم طراحی شده است، در اینجا وجود دارد که بر همین اساس بیشتر در آن فضا گشتم و نگاه کردم و مطابق آن هم می‌نوشتم.ما یکسری الگوهایی برای این مدل فیلمنامه نویسی(مقابله خیر و شر) داریم که از نزدیکترین آنها می‌توانم به فیلم‌های وسترن اشاره کنم. بر طبق همین الگو من همیشه فکر می‌کردم که می‌بایست جغرافیای خشک و خیسی را داشته باشم که در کنار بیابانی بودن فضا، آب و دریا را هم نشان دهم. هچنین وقتی من در فضای آن شهر قرار گرفتم به دنبال مکان‌های تفریحی بودم که برای رسول و میکائیل غواصی را انتخاب کردم و بعد به دنبال جایی بودم که بشود تیری را از بالای تپه‌ای آنهم به اشتباه نشانه گرفت که به دره ستاره‌ها (همانجایی که رسول کشته شد) رسیدم. معتقدم همه عناصر فیلم‌نامه باید حساب و کتاب دقیقی داشته باشند و من هم همیشه سعی دارم تا این عناصر را رعایت ‌کنم. ما فقط از جغرافیای شهر قشم استفاده کردیم وگرنه فرهنگ مردم قشم هیچ ربطی به فرهنگ مردم شصت کیلومتر نداشت. مردم قشم مردمی میهمان نواز، مودب و با صفا بودند که در پیشبرد میکائیل به ما کمک بسیاری کردند.

*همه ما می‌دانیم که شهری به نام «شصت کیلومتر» وجود خارجی ندارد، چطور شد که این نام به ذهن شما رسید؟ و به چه دلیل این شهر را با نام واقعی یک شهر جنوبی در نظر نگرفتید؟

-در اغلب شهرها به فاصله 60 کیلومتر یک پایگاه پلیس وجود دارد که همین موضوع هم به ذهنم خطور کرد و باعث شکل‌گیری این نام برای منطقه فرضی شد. همچنین در مورد بخش دوم سوالتان نیز باید بگویم به دلیل اینکه اتفاقاتی که در این شهر می‌افتد، در واقعیت صحت ندارد، می‌بایست نامی خیالی را برای آن انتخاب می‌کردیم که خدای نکرده سو تفاهمی بوجود نیاید. در شهری که ما ساکن بودیم، اصلا چنین خصیصه‌هایی به چشم نمی‌خورد و این بی انصافی بود که به خاطر صرفا استفاده از جغرافیای آنجا، نام واقعی آن شهر را برای فضای قصه خود می‌گذاشتیم.

*بسیاری از بازیگران در سریال‌هایی که شما حضور دارید، بهترین بازی خود را ارائه می‌دهند و این نیز یکی از برگ برنده‌های آثار شما است که در انتخاب بازیگر و هدایت او به درستی عمل می‌کنید.

-کارهایی که من نویسندگی‌شان را عهده دار بودم، نام کارگردان مشخص بوده است، یعنی من کارگردانی نکردم، اما لحظه به لحظه در کنار بازیگران هستم و مدام فضای موجود را برایشان تحلیل می‌کنم. همچنین همیشه هم اعتماد و تبادل خوبی بین من و بازیگران برقرار است طوریکه با برخی از آنها چندین کار انجام دادم.

*اما این موضوع درکارهای مشترک شما با سیروس مقدم به چشم می‌خورد.

-این صحبتتان را قبول ندارم، اما باید بگویم با تمام کارگرادان‌هایی که تا به حال کار کردم، تعامل کامل داشتم. در این میان سیروس مقدم یکی از افرادی است که به او علاقه ویژه‌ای دارم که رابطه‌مان گه‌گاه به رابطه پدر و فرزندی نیز طعنه می زند.

*به عنوان یک نویسنده از چه طریقی جذابیت را به قصه‌هایتان وارد می‌کنید؟

-مردم همه جای دنیا از شنیدن قصه لذت می‌برند، داستان‌نویسی هم قواعد خاص خود را دارد که همگی مثل یک زنجیر به هم متصلند. یک نفر هم به تنهایی نمی‌تواند باعث جذابیت یک قصه شود بلکه تمام جزئیات و بند بند یک داستان است که می‌تواند آنرا جذاب کند و من هم جذابیت را به روش خودم در تمام کارهایم اعمال می‌کنم.

*کدامیک از آثارتان را بیشتر از سایرین دوست دارید؟

-همه کارهایم را دوست دارم و نمی‌توانم خلاف این را بگویم به نقاط ضعف و قوت همه کارهایم به خوبی آگاهم و به مانند بسیاری افراد دچار بیماری خود فیل بینی نیستم،اما مدینه برایم جذاب است، شخصیت جمیل دیوار را خیلی دوست داشتم، زیرهشت نیز با گذشت چندین سال از زمان تولیدش هنوز هم کار جذابی برای من است. هر کاری اقتضای خود را دارد و نکته‌ای که بد نیست مطرح کنم این است که قرار بر این نیست تا هر کاری بهتر از کار دیگر باشد چراکه هر کدام از آثار، مختصات خاص خود را دارند.

*معمولا پایان بندی سریال‌ها از عهده سازندگان آنها خارج می‌شود، این مورد در مورد کارهای شما تا به حال اتفاق افتاه است؟

-در این سالها که در تلویزیون کار کرده‌ام، به این نتیجه رسیدم که مسئولین سازمان افرادی با ظرفیت بالا هستند،اما صداهایی که از اطراف به گوش آنها می‌رسد باعث خلل در کارها می‌شود. من در این مدت حدود ده سریال با تلویزیون کار کردم، می‌دانم که صدا و سیما منبع و مرجع سانسور نیست و فشارهای وارده از اطراف آنها را آزار می‌دهد. من به شخصه هیچگاه بابت کارهایم از تلویزیون ضربه‌ای نخوردم و آنقدر هم شهامت دارم که هر زمان این اتفاق برایم بیفتد با صراحت بگویم.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: