پیشبینی یک مرکز آمریکایی: در لحظه اول حمله به ایران، غرق شدن یک ناو و کشته شدن 200 نظامی
در طول 35 سال گذشته پس از پيروزي انقلاب اسلامي استفاده از توان نظامي عليه انقلاب اسلامي و تواناييهاي آن يكي از مهمترين حربههاي ايالات متحده امريكا در مقابله با ايران بوده است.
در طول 35 سال گذشته پس از پيروزي انقلاب اسلامي استفاده از توان نظامي عليه انقلاب اسلامي و تواناييهاي آن يكي از مهمترين حربههاي ايالات متحده امريكا در مقابله با ايران بوده است. در واقعيت نيز اين حربه چندين بار و در مقاطع گوناگون جنبه عملي به خود گرفته است كه از آن جمله ميتوان به حمله به صحراي طبس براي آزادسازي گروگانهاي امريكايي، سرنگون كردن هواپيماي مسافربري ايران بر فراز خليج فارس و همچنين حمله به سكوهاي نفتي ايران در قالب عمليات آخوندك اشاره كرد كه البته منجر به سقوط يك بالگرد نظامي امريكاييها با برخورد موشك استينگر شد. البته اين ليست را نميتوان بدون اشاره به دهها عمليات پنهان ايذايي و مخفيانه ديگري ناتمام گذاشت كه به قصد جمعآوري اطلاعات از مواضع حساس كشورمان صورت گرفت. با اين حال برنامه هستهاي ايران فصل جديدي از تهديدات نظامي امريكاييها را عليه ايران باز كرد كه شايد استعاره معروف گزينههاي روي ميز براي تمام مردم ايران جملهاي آشنا باشد كه نشان از زنده بودن اين گزينه نزد امريكاييها دارد. در اين ميان به نظر ميرسد با وجود تكرار چند باره اين گزينه از سوي امريكاييها اين تهديدها در حد همان بلوف مانده است. بلوفها بالا و پايين ميشوند در طول 12 سال گذشته كه از آغاز بررسي برنامه هستهاي ايران در مجامع بينالمللي ميگذرد، بلوفهاي نظامي امريكاييها با اوج و فرودهاي متفاوتي همراه بوده است. پس از حمله امريكا به عراق و سرنگوني حكومت صدام حسين، نئوكانهاي حاكم در كاخ سفيد به صراحت از حمله نظامي به ايران در صورت تأكيد ايران بر پيشرفت برنامههاي هستهاي خود سخن ميگفتند و حتي در اين ميان برنامهها و طرحهاي عملياتي نيز ارائه كردند. با اين حال حتي برآوردهاي طرح اوليه اين حمله آنچنان دهشتناك بود كه برنامهريزان نظامي امريكا را وحشتزده كرد و حتي زماني كه برخي از سياستمداران كاخ سفيد دستور بررسي آغاز حمله به تأسيسات هستهاي ايران را صادر كرده بودند، فرماندهان نظامي امريكا آنان را از اين حمله برحذر داشتند و آن را به هيچ عنوان به صلاح ندانستند. براساس بررسي مؤسسه بروكينز درخصوص نيروي لازم براي حمله به ايران، امريكا براي يك حمله موفق زميني به ايران نياز به 800 هزار نيروي نظامي دارد كه حتي در حالت بسيج عمومي اين كشور نيز از توان نظامي آن خارج است. از سوي ديگر هرگونه حمله نظامي محدود و نقطهاي براي از كار انداختن تأسيسات نظامي و هستهاي ايران منجر به راه افتادن يك جنگ همهجانبه خواهد شد كه تقريباً همان نتايج را براي ايران به همراه دارد و هيچ فايدهاي براي امريكاييها به همراه نخواهد داشت. تلفات سنگين در لحظه اول حمله بر اساس برنامه مانوري كه درخصوص حمله نظامي به ايران توسط فرماندهي نظامي امريكا در منطقه آسياي مركزي به نام سنتكام انجام شد، تلفات يك حمله احتمالي و هزينههاي آن به شدت بالاتر از تجربيات قبلي امريكاييها خواهد بود. بر پايه اين گزارش، ايران در اين جنگ موفق به غرق كردن يك ناو جنگي امريكا در خليجفارس و كشتن 200 نفر از خدمه آن ميشود. بر اساس اين گزارش، اين جنگ شبيهسازي شده، وخيمتر شده و تبديل به يك جنگ بزرگ منطقهاي شد كه همين موضوع نشاندهنده آن است كه حمله به ايران منجر به نتايج غيرقابل كنترل ميشود و تمام كشورهاي خاورميانه را در اين جنگ بزرگ درگير ميكند. همچنين در ادامه اين گزارش اين گونه نتيجهگيري شده است كه حمله به تأسيسات هستهاي ايران، اين كشور را تحريك خواهد كرد، تا برنامه تسليحاتي خود را آغاز كند و اين جنگ، بيش از مجموع دو جنگ عراق و افغانستان هزينه به بار خواهد آورد. شايد بتوان ناباوري امريكاييها به ثمربخش بودن هر گونه حمله نظامي به ايران را در گزارش سال 2008 سازمان سيا دانست كه بخشهايي از آن توسط نشريات امريكايي علني شد و در آن به نهادهاي نظامي امريكايي توصيه شده بود كه بررسي هر گونه حمله نظامي به ايران را از ميان برآوردهاي خود خارج و تنها بر حفظ امنيت تنگه هرمز و ساير متحدان خود در خاورميانه تمركز كنند. امريكا از حمله نظامي عقب ميكشد پس از شكست راهبرد نظامي دولت بوش در عراق و افغانستان و شكست اين رژيم در جريان مديريت عمليات نظامي در عراق و افغانستان، باراك اوباما رئيسجمهور دموكرات امريكا با شعار اتمام جنگهاي بيحاصل براي امريكاييها به قدرت رسيد و در اولين گام وعده داد سربازان امريكايي را از عراق و افغانستان به خانه باز خواهد گرداند. به تبعيت از اين سياست جديد حمله نظامي به ايران از دستور كار نيروهاي نظامي امريكا خارج شد و ايجاد فشار اقتصادي بر ايران به عنوان يك راهبرد جديد در دستور كار دولت امريكا قرار گرفت. اما در اين ميان نقش تهديدات نظامي رژيمصهيونيستي به عنوان تنها قدرت دارنده سلاحهاي اتمي در منطقه به رهبري بنيامين نتانياهو بيش از پيش پررنگ شد، به گونهاي كه مانورهاي گوناگون براي آمادگي در مقابل حملات احتمالي ايران به سرزمين اشغالي و همچنين تمرينهاي متعدد هوايي براي سوختگيري در مسافتهاي طولاني در دستور كار نيروي هوايي اين رژيم قرار گرفت. با اين حال به همان دلايلي كه امريكاييها در نهايت از حمله به ايران منصرف شدند، سردمداران رژيمصهيونيستي نيز به اين نتيجه رسيدند كه حمله نظامي به تأسيسات هستهاي ايران تبعات غير قابل جبراني براي آنها به همراه خواهد داشت. بلوف اسرائيلي نيروي هوايي رژيمصهيونيستي سابقه دو حمله به تأسيسات اتمي عراق و سوريه را در كارنامه خود دارد. دو حملهاي كه به خسارت به تأسيسات مهم هستهاي اين كشورها و عملاً انحراف كامل برنامه اين دو كشور انجاميد. حملهاي كه هيچ واكنشي از سوي اين دو به همراه نداشت، اما مسئله ايران تا حدود زيادي با سوريه و عراق متفاوت بود. ايران از قدرت آفندي بسيار خوبي در حوزه موشكهاي بالستيك برخوردار است و از سوي ديگر جنگهاي 33 روزه با حزبالله لبنان و 22 روزه با حماس در منطقه غزه ناتواني اين رژيم در مقابل حملاتي با ابعاد كوچكتر را اثبات كرده است. ايران در سالهاي اخير موفق به طراحي و توليد نسل جديدي از موشكهاي بالستيك شده و در زمينه طراحي و ساخت موشك از رژيمصهيونيستي سبقت گرفته است. در حال حاضر موشكهاي شهاب-3 ايران ميتوانند اهداف دوردستي در خاك اين رژيم را مورد حملات دقيق قرار دهند. موشكهاي شهاب - 3 ايران با موفقيت آزمايش شده و كاملاً قابل اطمينان هستند. از سوي ديگر ايران انواع گوناگوني از موشكهاي پيشرفته و طولاني پرواز ديگر مثل موشكهاي كروز را نيز در اختيار دارد كه ايران را در برتري موشكي منحصر به فردي نسبت به اسرائيل قرار داده است. اين موشكها هر چند از موشكهاي شهاب كندتر هستند اما مسير پرواز آنها قابل پيشبيني نيست. ارتش رژيمصهيونيستي در سالهاي اخير سعي كرده با خريد يا طراحي موشكهاي ضد موشك بتواند يك سيستم موشكي براي مقابله با موشك شهاب - 3 توليد كند ولي طبق اظهاراتي كه از سوي مقامات ارشد وزارت دفاع اين كشور بيان شده اسرائيل هنوز موفق نشده ضعفهاي موشكي خود را در مقابله با ايران جبران كند و در صورت بروز يك جنگ احتمالي از اين ناحيه متحمل خسارتهاي فراواني خواهد شد. واقعيت اينجا است كه فضاي زندگي اين رژيم بسيار كوچك بوده و بخش عظيمي از جمعيت آن در محدوده كوچكي در اطراف تلآويو متمركز شده است، به همين علت اين منطقه بسيار آسيبپذير شده چراكه بيش از 70 درصد از كل جمعيت اسرائيل و 80 درصد از ساختار زيربنايي اسرائيل در اين منطقه متمركز شده است. در اينجاست كه زندگي ميليونها يهودي ساكن در سرزمينهاي اشغالي در معرض تهديد جدي قرار ميگيرد و اسرائيل پيش از آن كه به فكر حمله پيشگيرانه به ايران باشد، بايد به فكر جان آنهايي باشد كه تمام جمعيت اين رژيم را تشكيل دادهاند. تنها ميتوانيم برنامه هستهاي ايران را به تأخير بيندازيم با تمام جوانب فوق ميتوان به راحتي تعبير لاف را از سوي مقام معظم رهبري متوجه شد. در واقع تمام تلاشها و تهديدات نظامي امريكا و رژيمصهيونيستي عملاً يك لاف بيارزش است. لافي كه تنها به درد مطرح كردن آن در زمان مذاكرات هستهاي خورده و مصرف ديگري به جز امتيازگيري از طرف مقابل ندارد. شايد حسن ختام اين مسئله گفتهاي باشد كه از سوي مارتين دمپسي رئيس ستاد مشترك نيروهاي مسلح امريكا درخصوص شكست مذاكرات هستهاي نقل شد. دمپسي با اشاره به امكان شكست مذاكرات گفت كه همچنان بحث حمله به برنامه هستهاي ايران روي ميز قرار دارد اما حرف خود را اين گونه تصحيح كرد كه ارتش امريكا تنها ميتواند پيشرفت برنامه هستهاي ايران را به تأخير اندازد. همين سخن نيز به صورت صريحتر از طرف وندي شرمن مذاكرهكننده ارشد امريكايي بيان شده است. شايد در اين ميان وظيفه تيم مذاكرهكننده باشد كه با قدرت در مذاكرات ايستادگي كرده و گول لافهاي امريكاييها را نخورند.