ناگفتههای دیدار رهبرانقلاب با شهید آوینی
بچههای روایت فتح که متعجب از چنین دیدار غیر مترقبهای بودند، در روز مقرر به دیدار رییس جمهور رفتند. چند سال بعد، سید شهیدان اهل قلم که معلوم بود خاطرهٔ شیرینی از آن دیدار برایش به جای مانده بود، در مقالهای با عنوان مبشر صبح، به این دیدار اشارهای کرد و چنین نوشت: «عزیز ما!ای وصیّ امام عشق!
کد خبر :
410167
khamenei.ir: سال ۶۵ از دفتر ریاست جمهوری وقت (حضرت آیت الله خامنهای) با عوامل برنامهی روایت فتح تماس گرفته و پیغام میدهند که آقای رییس جمهور تمایل دارند دیداری با بچههای گروه روایت فتح داشته باشند. بچههای روایت فتح که متعجب از چنین دیدار غیر مترقبهای بودند، در روز مقرر به دیدار رییس جمهور رفتند. چند سال بعد، سید شهیدان اهل قلم که معلوم بود خاطرهٔ شیرینی از آن دیدار برایش به جای مانده بود، در مقالهای با عنوان مبشر صبح، به این دیدار اشارهای کرد و چنین نوشت: «عزیز ما!ای وصیّ امام عشق!
آنان که معنای «ولایت» را نمیدانند در کار ما سخت درماندهاند اما شما خوب میدانید که سرچشمهٔ این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست. خودتان خوب میدانید که چقدر شما را دوست میداریم و چقدر دلمان میخواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم. ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم. لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست. سر ما و قدمتان که وصیّ امام عشق هستید و نایب امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف .» مهدی همایونفر از جمله افرادی بود که در آن روز و دیدار همراه تیم روایت فتح حضور داشت. همایونفر از همراهان شهید
مرتضی آوینی در گروه جهاد تلویزیونی بود و مسئول برنامهی روایت فتح بعد از جنگ و تصویربردار اصلی این برنامه در دوران جنگ و پس از جنگ بود. از سال ۱۳۷۱، هم زمان با راه اندازی دوبارهی برنامهی روایت فتح تا سال ۱۳۷۷ مسئولیت گروه روایت فتح را بر عهده داشت و هم اکنون نیز مسئول مؤسسه فرهنگی- هنری روایت فتح است. به مناسبت سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم، با او دربارهی حال و هوای این دیدار، شهید آوینی، و افقهای برنامه روایت فتح به گفتوگو نشستیم.
آقا گفتند این قلم و صدایی که پخش میشود خیلی زیباست. متنها را چه کسی مینویسد؟ از آنجایی که مرتضی خیلی تأکید داشت بر اینکه از باب اخلاص نگوییم اینها کار کیست، به ایشان گفتم: آقا اگر بخواهید من بچهها را به شما معرفی میکنم، ولی صاحب صدا و نویسنده میخواهند معرفی نشوند. آقا هم اصراری نکردند.
مقاله شهید آوینی با عنوان مبشر صبح
این را هم باید بگویم که «روایت فتح» تیتراژی نداشت و اصلاً معلوم نبود توسط چه کسی و کجا ساخته شده است. فقط نوشتهی «روایت فتح» میآمد. این موضوع به روحیهی آوینی برمیگشت که میگفت باید در گمنامی کارمان را بکنیم و به وظیفهی الهیمان عمل کنیم. میگفت چطور از آن بسیجی که به عملیات میرود نمیپرسند که هستی و از کجا آمدهای؟ ما هم باید مثل او باشیم. کاری که برای خدا انجام بگیرد، اجر و قربش بیشتر است. به همین دلیل، تیتراژی نداشتیم که از آن طریق کسی بفهمد چه کسی این برنامه را میسازد. همهی اینها باعث شد که آن تماس را جدی نگیریم. در کمتر از یک ماه از تماس اول،
دوباره تماس گرفتند که رئیسجمهور شخصاً میخواهند با شما ملاقات کنند. باز هم ما باورمان نمیشد. گفتیم ما اصلاً درخواست ملاقات نداده بودیم که رئیسجمهور پذیرفته باشند. دوباره مسئول دفتر ایشان تکرار کرد که خود ایشان شخصاً میخواهند با شما دیدار کنند. بالأخره به آقا، که آن زمان در کسوت ریاستجمهوری بودند، ارادت قلبی داشتیم. همگی مبهوت بودیم و به هر حال به ساختمان ریاستجمهوری رفتیم.
اگر از حالوهوای شهید آوینی پیش از دیدار با آقا چیزی به یاد دارید، بیان کنید. یادم میآید مرتضی به من، که آن موقع مسئول گروه بودم،
گفت لطف کنید در این دیدار نگویید چه کسی متن مینویسد و میخواند. به من گفت اگر نظر من را میخواهی، نگو چه کسی چه کاری انجام میدهد و اگر آقا سؤالی داشتند، جواب بده.
چه نکاتی را آقا در آن دیدار بیان کردند و محور صحبتهایشان چه بود؟ موقعی که خدمت آقا رفتیم، از روی کنجکاوی از مسئول دفترشان پرسیدیم آقای رئیسجمهور چه کاری داشتند که لطف کردند و ما را دعوت کردند؟ ایشان پاسخ دادند آقای رئیسجمهور گفتهاند «من دوست دارم با بچههای روایت فتح دیداری داشته باشیم و این بچهها را ببینم.» در آن جلسه ایشان خیلی از ما قدردانی
کردند. از عجایبی که ایشان در آن جلسه فرمودند و در خاطرم مانده است و سالها آوینی از آن یاد میکرد این بود که گفتند: «شبهای جمعه که جلسهی سران سه قوه است، به اعضای جلسه میگویم که چون روایت فتح رأس ساعت ۹:۳۰ شروع میشود، یا جلسه را زودتر برگزار کنیم که با روایت فتح تداخل نداشته باشد یا بگذارید که من زودتر از جلسه خارج شوم.»
من این را دقیقاً به یاد دارم. خیلی برای ما عجیب بود که رئیسجمهور مملکت اینقدر به برنامه علاقهمند است که دوست دارد به هر صورت به برنامه برسد و برنامه را ببیند، وگرنه ما خبری از جنگ نمیدادیم که ایشان ندانند. اصلاً برنامهی ما خبری نبود و آقا به نوع نگاه برنامه توجه داشتند. نکتهی دومی که از آن جلسه به یاد دارم این بود که آقا گفتند این قلم و صدایی که پخش میشود خیلی زیباست. متنها را چه کسی مینویسد؟ از آنجایی که مرتضی خیلی تأکید داشت بر اینکه از باب اخلاص نگوییم اینها کار کیست، به ایشان گفتم: آقا اگر بخواهید من بچهها را به شما معرفی میکنم، ولی
صاحب صدا و نویسنده میخواهند معرفی نشوند. آقا هم اصراری نکردند.
در حین جلسه، شهید آوینی صحبت یا سؤالی کردند؟ در صحبتهایی که بعد از جلسه داشتید، چه صحبت یا اتفاقی توجه شهید آوینی را به خود جلب کرده بود؟ در آن جلسه، شهید آوینی برای همان گمنامی که خدمتتان گفتم، در ردیف دوم نشست و صحبتی نکرد.
شما بههمراه سید مرتضی آوینی جزء هستهی مرکزی گروه جهاد تلویزیونی بودید که مستند «خانگزیدهها» و «روایت فتح» را ساختید. این حرکت تا پایان جنگ ادامه پیدا کرد، اما پس از جنگ سیر
مستندسازیهای دفاع مقدس متوقف شد. گویا رهبر انقلاب در آن روزها به اعضای «روایت فتح» تذکری دادند. لطف کنید دربارهی آن روزها و تذکر آقا توضیحی بفرمایید. بله، همینطور است. مجموعه مستندهای «روایت فتحِ» اول، پس از جنگ متوقف شد. البته بهصورت پراکنده مستندهایی مثل «با من سخن بگو دوکوهه» در همان سالهای ۶۷ یا ۶۸ کار میشد، ولی دیگر در تلویزیون مثل گذشته، خبری از برنامههای منظم «روایت فتح» نبود. از آنجایی که ما خودمان هم کار دیگری جز ساخت مستند جنگی بلد نبودیم و به این دست کارها اعتقاد داشتیم، همان موقع جلساتی با برخی بچهها از جمله شهید فلاحتپور (که یک
سال قبل از مرتضی در لبنان شهید شد) ترتیب دادیم تا برای «روایت فتح» پس از جنگ، تصمیمگیری کنیم. جمعبندی این جلسات به اینجا رسید که میتوان بعد از جنگ هم در اینباره فیلم مستند ساخت، ولی از نگاه عقلایی. همهی جزئیات را در کاغذی نوشتیم، ولی در حد همین کاغذ ماند و به عمل نرسید.
از عجایبی که رهبر انقلاب در آن جلسهی دیدار فرمودند و در خاطرم مانده است و سالها آوینی از آن یاد میکرد این بود که گفتند: «شبهای جمعه که جلسهی سران سه قوه است، به اعضای جلسه میگویم که چون روایت فتح رأس ساعت ۹:۳۰ شروع میشود، یا جلسه را زودتر برگزار کنیم که با روایت فتح تداخل نداشته باشد یا بگذارید که من زودتر از جلسه خارج شوم.»
در سال ۶۹ مرتضی دعوت شد که بهعنوان سردبیر مجلهی «سوره» شروع به کار کند. مرتضی به قلم و ادبیات خیلی علاقه داشت و از طرف دیگر برایش فرصتی پیش آمده بود تا دنیایی از مطالبی که در ذهن داشت، بنویسد. بنابراین دعوت را پذیرفت و از همان سال بهشدت درگیر مجلهی «سوره» شد. من هم با آنکه در جهاد تلویزیونی مسئول بودم، به «سوره» رفتم و در همین اثنا بود که مدیر وقت شبکهی یک، آقای مهدی فریدزاده، ما را دید و گفت در جلسهای که با آقا داشته است، ایشان پرسیدهاند چرا دیگر «روایت فتح» پخش نمیشود. وقتی این نکته را آقای فریدزاده به من گفت، ما چون بهلحاظ تشکیلاتی منسجم
نبودیم، از این صحبت عبور کردیم. فکر نمیکردیم جدی باشد. تا اینکه به فاصلهی کمتر از یک سال، یک بار دیگر آقای فریدزاده به ما گفت که رهبر انقلاب از من پرسیدند پیام مرا به بچههای «روایت فتح» رساندی؟ چرا اقدامی صورت نگرفت؟ این را که شنیدم، بهسراغ مرتضی آوینی رفتم و گفتم آقا چنین پیغامی دادهاند. میان شهید آوینی و آقا ارتباط معنوی و قلبی عمیقی برقرار بود. مرتضی دو مقاله هم برای آقا نوشته بود. این موضوع را که شنید، تکان خورد و گفت باید کاری کنیم. تصمیم برآن شد که صورتجلسههایی که چند سال قبل شهید فلاحتپور نوشته بودند، به دفتر آقا بفرستیم. وقتی این طرح را
فرستادیم، بعید میدانستیم این نامهی دستنویس و بدون سربرگ، به دست آقا برسد. احتمال ۹۹ درصد میدادیم که رهبر انقلاب یا دفتر ایشان به این طرح بینامونشان نگاه هم نمیکنند. آن موقع به دلایل اداری و ساختاری، «روایت فتح» یک تشکیلات بدون پشتوانه محسوب میشد. باورمان نمیشد که این دستنوشتهها اصلاً خوانده شود. پس از گذشت کمتر از یک ماه، در اتاق جهاد تلویزیون نشسته بودیم که کسی آمد و گفت جواب نامهتان به رهبری آمده است و برای پیگیریهای بعدی با دفتر رهبری در تماس باشید. یعنی آن نامه صرفاً یک جواب نبود و پیگیریهای بعدی هم پیشبینی شده بود. از محتوای نامهی رهبری چیزی به یاد دارد؟
بله، ایشان در حاشیهی همان نامهی دستنوشتهای که ما برایشان ارسال کرده بودیم، تکتک موارد طرحمان را خوانده بودند و زیر هریک نکتهای نوشته بودند. مثلاً نوشته بودند این خوب است یا این قسمت بهتر است اجرا نشود. یکی از آنها را خوب به یاد دارم که ما نوشته بودیم در دویست سال گذشته، ایران همواره شکست خورده و قسمتی از این سرزمین به تاراج رفته است. آقا زیر این نوشته بودند که عباسمیرزا شکست نخورد و این اشتباه است. تا این حد ایشان این طرح را با دقت خوانده بودند. به دلیل آنکه نامه گمنام بود، شفاهی گفته بودند که اقدام شود و اگر مشکلی بود، از طریق دفتر پیگیری شود.
ما که دیگر به خودمان آمده بودیم، ابتدا از طریق تلویزیون اقدام به شروع کار کردیم، ولی نشد. بعد از طریق جهاد خواستیم کار را شروع کنیم که آن هم نشد. بنابراین با دفتر ایشان تماس گرفتیم و آنها هم در نهایت همکاری، همهی امکانات را در اختیار ما گذاشتند. آوینی هم مشتاقانه پای کار آمد و سری دوم «روایت فتح» را کلید زد.
به نظر میرسد رهبر انقلاب از همان ابتدا توجه ویژهای به پدیدهی مستندسازی تجربی و غیرتجربی دفاع مقدس داشتند. در جایی ایشان فرمودهاند که مستندسازی دفاع مقدس با کار داستانی متفاوت است و باید ادامه پیدا کند. به
نظر شما، این توجه تا چه اندازه اثرگذار بوده است؟ ما از همان ابتدا فکر میکردیم یکی از موضوعاتی که در مستندسازی از آن غفلت میشود، جنگ است. اکثر افرادی که جنگ را دیدهاند، در حال حاضر هستند؛ یعنی بهترین موقعیت است برای نشان دادن جنگ و محقق کردن آن نگاه مرتضی که نسبت به جنگ داشت و برگرفته از نگاه صدر اسلام بود. واقعاً اگر آن موقع آقا پیگیر نمیشدند و از ما حمایت نمیکردند، محال بود آوینی دوباره به «روایت فتح» برگردد و این برنامه به اسوهی مستندسازی پس از جنگ تبدیل شود.
در روز تشییع جنازهی شهیدآوینی، مقام معظم رهبری
بهصورت غیرمنتظره در مراسم حضور پیدا کردند. از واکنش مسئولین و جمعیت حاضر در آن مراسم چیزی به یاد دارید؟ به نظرتان چه دلیلی وجود داشت که آقا چنین کاری را برای آوینی انجام دهند؟ مرتضی در روزهایی شهید شد که بهشدت متهم بود به دوری از اندیشههایی که یک روز خودش مدافع آنها بود. در اوج این مسائل و فشارها و سرمقالههایی که علیه او نوشته میشد و در کوران بدبینیها، بهصورت خیلی غیرمنتظره شهید شد. حضور آقا در مراسم تشییع شهید آوینی، پیامهای زیادی برای منتقدین داشت. تا آن موقع، چه در زمان حیات امام و چه در زمان رهبری آقا، مرسوم نبود شخص اول نظام در مراسم تشییع
جنازهی کسی شرکت کند. این اولینباری بود که آقا در کسوت رهبری، در چنین مراسمی شرکت میکردند. به نظرم این حضور هشداری بود برای کسانی که مرتضی را بد شناخته بودند.
حضور آقا در مراسم تشییع شهید آوینی، پیامهای زیادی برای منتقدین داشت. تا آن موقع، چه در زمان حیات امام و چه در زمان رهبری آقا، مرسوم نبود شخص اول نظام در مراسم تشییع جنازهی کسی شرکت کند. این اولینباری بود که آقا در کسوت رهبری، در چنین مراسمی شرکت میکردند. به نظرم این حضور هشداری بود برای کسانی که مرتضی را بد شناخته بودند.